۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه


۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

وقتی که بوش بزرگ نباشد . وقتی که امریکا برود ....جنگ از غزه تا پاکستان هم اغاز می گردد...
چو میدان شود خالی از نره شیر/ شغال گر گردد در ان دلیر

( تحریف شعر فردوسی بزرگ)
وقتی که ایالات متحده ی امریکا نباشد و توازن سازی همچون بوش و خانم رایس نباشد . وقتی که امریکا سر در گریبان خود فرو بردو به خود بیندیشد میوه های باد کاشته شده توسط پدرخوانده های خاورمیانه در درویی زود هنگام طوفانی از خون و نفرت را ببار خواهد اورد . مساله ایی که با حضور و اقتدار مردان و زنان شیر د لی همچون
اقای بوش و خانم رایس ( اصولا نو محافظه کاران ) طوفان هم از انها می ترسید و پدرخوانده ها از بیم انان جرات سر براوردن نداشتند . دریغ که امریکای بوش . امریکای حافظ صلح جهانی در تدارک انتقال قدرت - میدان را به آدمکشانی داد ه است که از گذشته ی تاریخ تا کنون با تمایلات بیمارگونه و مازوخیستی انسانها را گلادیاتورهایی می
دانند که باید برای لذت انها آدم بکشند و کشته شوند ...
اینک شعله های نفرت و جنگ از فلسطین و اسرائیل تا هند و پاکستان و به زودی ایران و افغانستان و ترکیه و ...در حال زبانه کشیدن است .
کودکان اسرائیل و غزه – هند و پاکستان – ایران و ترکیه و افغانستان و... از خود می پرسند این جنایت کی تمام خواهد شد ؟
کی پدران ما به خانه باز خواهند گشت ؟ و آیا صلح جهانی بدون امریکای متحد به دمکراسی امکان پذیر است ؟
آوا ی باد انگار آوای خشک سالی است
بگذار تا بگویم
تقدیر لاابا لی است
وقتی که مرگ انسان مانند سنگ باشد
دنیا به این بزرگی یک کوزه ی سفالی است
باید که عشق ورزید
باید که مهربان بود
زیرا که زنده ماندن
هر لحظه ا حتمالی است
نمی دانم چه کسی – کی و چرا این شعر را گفته است . اما حقیقتی تلخ در ان مستتر است . واقعیتی از بودن و نبودن در دنیایی که ما ان را جدا از خود می پنداریم .
تقدیر لا ابالی گویا سرنوشت ملت ها و جوامع خاورمیانه را با خون نوشته است
نفرین منابع
نفرین منابع و ثروت اندوخته ی طبیعت که با ید نجات دهنده باشد . اما شوربختی و انهدام را برای ما به ارمغان می
اورد .
نفرین منابع توام با نفرین خون و نفرت .نفرینی هولناک را پدیدار ساخته است .
این نفرین مصیبت بار ان گاه که با گرسنگی و اندوه و عادت به رنج کشیدن بیمارگونه ( مازوخیستی ) همراه می گردد فاجعه ایی ژرف ودرد ناک را برای عاطفه و خرد عشق ورزیدن به انسانیت نمایان می سازد . نفرینی ابدی و رنجی برای کشیدن صلیبی برای بر دوش بردن و خود را بر داری بلند اویختن ان هم سر و ته ... نفرین خاورمیانه است . نفرین ابدی و...
اشک هایم جاری است
لبخند بر لبانم
می خندم در میان اشک های سرازیر شده در زیر پوستم
دیوار باید در داشته باشد
کبوتر هم پر داشته باشد
خانه هم پرستو
خانه هم یک پستو
پنهان می گریم و اشکار می خندم
خون جاری است
شلاق می طلبد تنم
پر های کبوتران را می چینم
درهای دیوار ها را می بندم
و پرستو را گردن می زنم
تا دگر بار بخندم
تا دگر بار گریه کنم بر خنده ی خود
اشک هایم در زیر پوست جاری است
اما همچنان لبهایم پر از خنده
سینه ام اغشته از درد
چشم هایم رو به دیوار بسته
کوه حیران نگاه من
من حیران شکوه درد
هیچ بر هیچ سوار است
سوار های بی سر
سر های بی سوار
درد درتنم پیچید
بوی خون و شلاق
بوی طویله ای چرکین
می کشد کبوتر پر کند ه ام را
می میراند پرستوی بی خانه ام را
و من
و تو
باز فریاد می زنیم درد ... درد
طبیب را می زنیم تا تسکین ندهد درد مان را
خودمان را می زنیم
و تو را می زنیم با
سنگ . گلوله و خمپاره
تا تو شلیک کنی و من رنج بکشم
تا تو شلاق بزنی و من بخندم در زیر پوست
نفرین خاورمیانه است دیگر
نفرین رنج خود خواسته
نفرین حصار های بلند
نفرین پرستوهای بال کنده
کودک ی مان در زیر تازیانه ی پدر
بزرگی مان در رنج شلیک
می میریم و می خواهیم که بمیریم تا زیارتگاه شویم
می میریم تا عبادت کسان مقبول گردد
سجده ی شکر ( اسماعیل هنیه هنوز چند روز پیش سجده ی شکر بجا اورد ...)
مرگ
شلاق
می طلبد تنمان درد ی بی انتها
می خندم در میان گریه ای بلند
می گریم در میان خنده ای دلنشین
و می گویم
دیوار باید در داشته باشد
و
کبوتر پر
و باز پر ها را می چینم و باز فریاد می زنم کبوتر کو بال هایت
دیوار کو درهایت ؟...
این حکایت رنج و درد بزرگ خاورمیانه است . همان جا که 2 اسرائیلی را می کشند تا انها 200 نفر را به وادی مرگ و نیستی بفرستند .باورم نمی شود . باور کردنی نیست . انسان ها خود برای خویشتن طناب دار به هم گره زنند . باورم نیست . برای مرگی
درد ناک در صف بایستند تا نوبت شان شود . مازوخیست وار . بیمار گونه رنج و مرگ را جستجو می کنند . فرزندان پدر خوانده ها . همان ها که در کودکی تحقیر و سیلی
می نوشتندو باید که در بزرگی دیکته ی خون و مرگ و تکه تکه شدن را از بر بخوانند . این جا غزه است . اندکی ان سو تر شاید به اندازه ی کف دستی اسرائیل . این یکی خمپاره می زندو 50 و 100 و 200 و او می کشد 50 و 200 و 1000 و باز دوباره در التهاب و کینه و نفرت پی می گیرند رد خون را همچون کفتار های وحشی ....
پدرخوانده ها اما راضی هستند . مرگ و رنج را دوست دارند و بر ای انها که قربانی هوس های شان شده اندو می خواهند بشوند . می خندند . پدر خوانده ها از هر دو سو شلیک می کنند . شلیک از نگاه انان زیباست و دوست داشتنی ان هم به انسان های
بی دفاع و جان دادن گوسفند وار شان ....
پدرخوانده ها ی خاورمیانه می گویند به ملت بی شعور شان صلیب ها را بردارید و به صف شوید . بهشت نزدیک است . در همین فاصله ی رفتن تو تا گورجایت و رفتن ماتا تخت خواب زنهای بی سرپرست شما و چه اسان باور می کنند بهشت زیر تخت خواب زن های بی سرپرستشان است .. چه راحت باور می کنند ... . بهشت نزدیک است در هر دو سو ...
این سو تر
هندو پاکستان به بهانه ی تعمیق رنج های انسانی و درد افرینی رو در روی هم لشکر می سازند .بی هیچ منطقی باز می خواهد شلیک شود .
هر دو می دانند که چرا نباید کشت . اما هردو می خواهند شلیک کنند . تا پاکستان با تمام حماقتش باز لشکر طیبه ی دیگری را داشته باشد . لشکری طیبه و پاک از دیوانگان دنیایی که پاکی شان فقط در شلیک بی دلیل شان است و دیگر هیچ چیز پاکی در انها نیست جز مغز شان که پاک از هر اندیشه و عقلانیتی است
باز می خواهد شلیک شود ان هم به دو سوی برادران و خواهرانی که هنوز یاد یکی بودن و سرنوشت مشترکشان از یاد ها نرفته است .می خواهند شلیک کنند . تا باز بیماری دیگر از میان نفرین شده ها به دستور پدر خوانده ها به میان مردم بی گناه و بی دفاع بمبی بروندو شلیک کنند .
اتش جنگ هر لحظه بیشتر مشتعل می شود و متاسفانه در عمق استراتژیک ایران – بنا به گفته ی رهبر – و انها در عمق استراتژیک ایران اسلامی ساخته کشته می شوند و از ژرفای عمق کاسته می شود . هر لحظه بیشتر بوی نبرد و خون شامه ی بشریت را می ازارد
چرا چرا باید عمق استراتژیک ایران اسلامی این چنین منهدم گردد و دسته دسته راهی بهشت گردند بی ان که کاری مثبت پای گرفته باشد . بی ان که نگاهی شیرین و پر مفهوم جای گرفته باشد ؟
چرا شعله ها در حال گر گرفتن است ؟
چرا پدر خوانده نمی داند که جنگ دیرگاهی است که به دروازه های سرزمینی ایران رسیده است و عمق استراتژیکی وجود ندارد ... تنها زمینی سوخته بر جای مانده است ... زمین سوخته ایی در درون سرزمینی که ارزو داشت عمق بیابد ؟
چرا نمی فهمند که ایران ویرانه ای بیش نیست که با تلنگری فرو خواهد ریخت و نه استحکامی انسانی در ان مانده و نه ساختاری شعورمند و ... نه کاری در ان انجام می گیرد و نه کاری تولید ... نه ثروتی جشنی مهیا می سازد و نه دانایی ایی و اخلاقی شکوه می سازد ؟
چرا در این زمین سوخته ی شکل گرفته توسط پدر سالار و پدر خوانده : فقر – نیستی – گرسنگی – فحشا – بی سوادی – فروریزی ارزشی – انهدام اخلاق انسانی – و.. جای خود را به ابادانی داده است . ایا پدرخوانده هنوز بر ان باور است که
دهه ی50 و 60 است . و ادم ها همان دست پروردگان طاغوت ان چنان اخلاق گرا و ارزش پرستند که برای هنجار های نیک جان می دهند ؟ ایا از دست پخت خود در پرورش و تربیت ادم ها ان هم در حاکمیتی اخلاق مدار چیزی ندید ه اند ؟ ایا ندید ه اند که چگونه ناموس – مال – شرف – حیثیت – ابرو – کار – تلاش و...همان سان که انها بر سر نیک مردان این سرزمین اوردند .به هما نگونه بر باد رفته است ؟
ایا تخم بادی را که کاشته اند نمی بینند که طوفان ببار اورده ؟
وحشت از عشق که نه / ترس من از فاصله هاست /.../وحشت از غصه که نه / تر من از خاتمه هاست /..../ترس بیهوده ندارم / صحبت از خاطره هاست / ..../ صحبت از کشتن بی دلیل عاطفه هاست /..../کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست /.../ گله از دست کسی نیست .مقصر مغز معیوب ماست /...
جنبش برای کشتار و انهدام – بحران و چالش در حال شکل گیری است ؟





بله می گفت پدر خواند ه که : جهان اقای بوش . جهانی یک جانبه گرا بود . جهانی وحشی و درنده بود . گمان می کرد که می تواند بدون نره شیری به نام جورج دبلیو بوش و نگاه بسیار انسانی و خرد مندانه اش به معضلات خاورمیانه و جهان دنیا را با مافیای روسی و تزویر چینی اداره نمود و خود سهمی برداشت . اما نمی دانست که اگر منجی نجات بخش ایران نباشد . اگر ایالات متحده ی بوش و خانم رایس نباشد . عمق استراتژیکش که هیچ خود ش هم بر باد می رود . نمی دانست که ان شلاق بر گرده ی اسرائیل .. نمی خورد ان تازیانه که بسوی اسرائیل نواخته می شود طناب دار خودش خواهد شد . نمی دانست که اسرائیلو حماس و هند وپاکستان و لشکر طیبه و... همه و همه بخاطر ترس و وحشت از نره شیر اقای بوش جرات تکان خوردن ندارند و اگر او نباشد خاک عمق استراتژیک و خود سرزمین استراتژی ساز را با هم به توبره می کشند حال می بیند که بوش چه موهبتی الهی بود برای دفع شر از دنیای کم ظرفیت و بی خرد ... کنونی .. . حال خواهد دانست که چرا با وجود دولت سامان ده ایلات متحده ی همراه با بوش نیک اندیش و دولت مقتدر و هماهنگ کننده ی امریکا چرا دنیا جای امن تر و بهتر یبود . و حال خواهد فهمید که اگر ایالات متحده همراه با اقای اوباما دنیایی انحصاری فقط برای خودشان و داخل کشورشان بسازند و با عطوفت بخواهند با مازوخیست ها و انارشیست ها مراوده نمایند . دنیا چه جای وحشتناک و تاریکی خواهد شد .
به گمانم وقت ان است که پدرخوانده های خاورمیانه و اربابان تروریست بدانند که هنگام خواهش و تمنا از ایالات متحده برای ایفای نقش سازنده در این بخش دیوانه پرور بخصوص فرا رسیده است .
وقت ان فرا رسیده که پدر خوانده هاو اربابان ترور که همچون رومی ها در تمایلی بیمار گونه از درد و مرگ انسانها لذت
می بردند با درکی عمیق از روابط حاکم بر منطقه و شرایط خود و امکان ان که هر لحظه ممکن است هدف کینه و نفرت خود ساخته شوند . دست به دامان ایالات متحده ی امریکا شوند تا با خرد ورزی از فاجعه هایی جهانی و جنایت
علیه بشریت به نام وجدان و شرف پیشگیری نماید .
اری چو میدان شود خالی از نره شیر شغال گر گردد دران دلیر
ایا اگر امریکای بوش – امریکای هماهنگ ساز عقلانیت و حرمت وجود داشت این چنین روندی از فاجعه و اندوه را
می توانستیم در دنیا ببینیم ان هم ( به ویژه ) در سرزمین نفرین شده ی منابع و کینه و خون و اندوه و کشته شده ها توسط پدرخوانده های بیمار و مازوخیست .؟
ما نیاز داریم تا دیگر بار ایالات متحده ی امریکا که اینک در التهاب انتقال قدرت بسر می برد و تمامی توجه خود را به درون سرزمینش معطوف کرده در حکم برادر بزرگتر در روند خشونت افرینی مداخله کرده و با اخلال در توسعه ی نفرت و جنگ دنیایی اسوده تری را برای تمامی کودکان دنیا به ویژه کودکان ایران – اسرائیل – فلسطین – افغانستان – هند – پاکستان و... بیافریند .
باور کنید که سازوکار اشاعه ی خشونت و درنده خویی دیر یا زود سرزمین هاو جوامع دیگر را نیز در بر خواهد گرفت ...
خشونتی که بدون ایفای نقش توسط امریکا به چالشی جهانی و فراگیر تبدیل شده و با انهدام از درون و بیرون کشور ها و ملت ها .دنیا را با ویرانی و وحشتی ژرف مواجه خواهد ساخت .و حشت مرگ افرینی و درد سازی برای کودکانی که هنوز به تنهایی و کتک پدرسالاران عادت نکرده اند و تمایلی برای رنج کشیدن و رنجاندن دیگران ندارند .
امریکا کودکان جهان منتظر تو است
منتظر نقش افرینی برای صلح پایدارت قبل از ان که کودکان هندی و پاکستانی بر مزار والدینشان شیون نمایند و در دنیای بحران زده تنها بمانند و...

کاش همه ی بشریت فقط یکبار این سخن حکیمانه ی زرتشت را تکرار می کرد :
دیگران را ببخش نه به خاطر آن که آنان سزاوار بخشش تو هستند . بدان دلیل که تو سزاوار آرامشی ( حضرت زرتشت )

پایان