۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه


دولت عدالت پرور – شکاف طبقاتی و منزلتی – مرگ بر سر بیکاری و و مواد

مخدر : خبر خیلی داغ است و نهضتی حقیقت یاب را طلب می کند . نگارنده در

این جا فقط از منابع منتشره در رسانه های رسمی استفاده می نماید و اصلا مایل

به بهره گیری از مدارک و استنادات خارجی نیست چرا ؟؟:

( ترس از اقدام بر علیه امنیت ملی و هجمه به دولت و نظام تهمتی نیست که این حقیر تاب انها را داشته باشد چون این اتهامات را گذارده ام تا در وقتی که راهبرد های منطقه ای را برای جهانیان عرضه می کنم و انها نیز به شلغمی ان را نمی خرند و ارزشی برایش متصور نیستند به جان بخرم اتهامات را . اخر در طی این سالها ان قدرپیام جهانی و رستگاری از ایران ساطع شده که مردم جهان که هیچ حتی خبرگان و خبرچینانشان هم تهوع گرفته اند و من بخاطر ان که می خواهم سر دل انها را با استفراغی چندش اور سبک کنم قطعا انگ اختلال در امنیت عمومی و ملی را خواهم داشت پس لطفا تا ان زمان اگر ادم بیکار و بیعاری مثل خود من پیداشد و خواست به نان و نوایی برسد صبر کند و مارا به حال خود بگذارد تا اندکی درد بیکاری را تسکین دهیم و همگی را پس از ان که وادار به دل اشوبه کردم معرفی نماید قبلا از همکاری و حسن برخورد شما سپاسگذارم با احترام بسیار )


خبر ها: ( روزنامه ی خراسان 5شنبه 30/8/1387 – شماره 17136صفحه ی 5)
گزارش سایه انحصار بر سر واردات شاید رانت 2 میلیارد دلاری برای 65 نفر : بر اساس امار های رسمی 65 شخصیت حقیقی و حقوقی انحصار واردات 5 قلم کالا را به خود اختصاص داده اند . طبق گزارشی که به تازگی گمرک اعلام کرده است در بخش خودرو 10 وارد کننده نزدیک به 45 درصد واردات این کالا را بخود اختصاص داده اند . بر اساس امار طی 12 ماه سال 86 42461 دستگاه خودروسواری به ارزش 878 میلیون دلار وارد کشور شد که نسبت به مدت مشابه سال قبل از لحاظ تعداد 15062 دستگاه و از نظر ارزش دلاری 36 درصد افزایش داشت . بر همین اساس این 10 وارد کننده هر کدام به طور متوسط 1/39 میلیون دلار ...بوده است .بر اساس همین امار 55 درصد ارزش کل واردات شکر در سال 86 نیز در انحصار 15 شخص حقیقی و حقوقی بوده است ...واردات اهن هم توسط 20 نفر صورت گرفته است ... واردات گوشی موبایل در سال 86 نیز 10 وارد کننده ی داشته که 70 در صد بازار را در دست داشته اند .... مجموع واردات انها با واردات پارچه و ... حدود 2 میلیارد دلار شده

اما سوال بنیادین این است که در کشوری که اقتصاد ان در اختیار دولت و نیروهایی شبه دولتی و شرکت های مرتبط با بیت المال
است ( روزنامه ی خراسان نوشته 65 تا 70 درصد اقتصاد دولتی است ) این منابع مالی از کجا امده و چگونه توانسته بدون عبور از فیلتر تحریم و مشکلات بانکی و اعتبارنامه و... بگذرد و فرصت های برابر در رقابت اقتصادی که شرط ابتدایی شفافیت و گریز از پول شویی و... برابری انسانی است چگونه فقط به این قلیل مردمان رسیده بنا به گفته ی همین روزنامه در اقتصاد دولتی رقابت شوخی بی مزه ای است و.... اما همان روزنامه صفحه ی 13 قرار مجرمیت مرد همسرکش صادر شد : 26 /7 1386 زنی 55 ساله در مسافرخانه به قتل رسید متهم همسر: دلیل قتل توسط این مرد 63 ساله : ما در شهرستان زندگی می کردیم و چون بیکار شدم بودم برای پیدا کردن شفلی به تهران امدیم ... چس از گذشت چند روز تلاش من برای یافتن کار بی نتیجه ماند به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم و زنم را از شر این زندگی خلاص کنم و اول زنش را کشت و بعد می خواست خودش را راحت کند و.....( همان منبع )
پیشروی صف طویل گاز مایع در شهر های استان .

مردی بخاطر مرگ گاو شیرده اش سکته کرد ( روستای نصر اباد شاهدان عینی )

اما مساله تنها این نیست که اختلافات طبقاتی و منزلتی چه برسر جامعه خواهد اورد و حتی مهم نیست که اغلب شورش های کور خیابانی و شهری که تمامی ساختارها و زیرساخت ها را نابود می سازد بر سر تضاد های طبقاتی و منزلتی است و این نیز اصلا مهم نیست که در صورت وقوع شورشی شهری و خیابانی در کلان شهری مثل تهرانبراورد ها نشان می دهد که حاقل بیش از 4 میلیون انسان فرو دست و تحقیر شده در هجومی ویران ساز شمال شهر و تمامی ساختار های اقتصادی را درهم خواهد کوبید و این هم مهم نیست که برای پیش گیری از شورش جمعیتی 1000 نفری حداقل 4000 نیروی مسلح لازم است و... اما این مهم است که این حکومت نام اسلامی را یدک می کشد و این دولت موصوف به صفت عدالت پروری است وعزم ان دارد که بر ارزش افزوده ی بازاریان و کسبه ی جز مالیات اخذ کند و در حالی که صد ها اسکله ی غیر قانونی و خاص کار ترخیص کالا و ... را انجام می دهد بی هیچ نظارت و کنترلی و بدون هیچ مالیات و... . اما این هم مهم نیست .
مهم ان است که وقتی در دولتی اسلامی عالمی منزه و روحانی به نام کمک به فقرا کارخانجات و دستگاه هایی گران قیمت وارد کشور می کند بدون مالیات و گمرکی و ...و سپس ان را می فروشد با زمین مرغوبی که به رایگان دریافت کرده و صد ها هکتار زمین منابع طبیعی را می گیرد تا موسسه ی نشر عقاید دینی بسازد و ان را با کل تجهیزات و ساختمانهایی که اهدایی دولت و نظام بوده می فروشد و ان گاه که در تبانی و توطئه ایی کثیف وزارت امور خارجه و کشور و ... را می پیچانند و گورستان یهودیان را شبانه تصاحب کرده و برای ان پروانه می گیرند و همان را به یک نهاد ارزش مدار مسلح به هزاران میلیارد می فروشند
( ابتدا در حاشیه ی گورستان زمینی خریدند به 5 میلیون تومان و سپس با کمک و تبانی با استاندار وقت و بسیج تمامی ادارات و سازمانها از جمله شهرداری یک شبه به گورستان حمله کردند و با صاف کردن و تنظیم و اسفالت ان پس از کش و قوس هایی به نهادی انقلابی فروختند به دو میلیارد و...) هیچ کس در صدد اخذ مالیات بر ارزش افزوده از انها بر نمی اید و هیچ کس درصدد ان نیست که بپرسد اقا این گورستان یک شبه چگونه دود شد و رفت به اسمان البته در ان یک خیابان احداث کردند به هزینه ی شهرداری و سپس مالک یک شبه به سبب ان که ملک تصاحبی اش اندکی در خیابان قرار گرفت از شهرداری غرامت هم گرفت و هم مجوز احداث یک پاساز بزرگ و این فقط بخشی از همه ی ان چیزی است که روی داد... . حالا شما قضاوت فرمایید اخذ مالیات بر ارزش افزوده از چه کسانی صورت خواهد گرفت و وارد کننده گان کالاها چه کسانی هستند ؟ ایا تا کنون یک شخص غیر وابسته به نظام را دیده اید که بتواند بدون ارتباط کالایی را صادر کند و جایزه ی صادراتی بگیرد ( من خود شاهد بودم که کارخانه ایی کلاهایی زا بنام صادرات با پرونده سازی از استان مربوطه خارج می کرد و بی ان که ان کالا از مرز خارج شود گواهی صادرات صادر می شد و همان کالا به نصف قیمت در بازار عرضه می شد چرا که جایزه ی صادراتی انقدر بود که سود سرشاری را نسیب کارخانه دار وابسته به نظام کند )و یا کالایی وارد کند و توزیع نماید ؟ اتفاقا یکی از
وارد کننده گان عمده ی یکی از کالاهای خاص از جمله اهن قراضه از اسیای میانه و صدور ان به هند و... همین گورستان دزد ها هستند .

شاعری در انقلاب کبیر فرانسه گفت : ای ازادی به نام تو جه جنایاتی که صورت نمی گیرد و من می گویم ای عدالت به نام تو چه ستمی بر این ملت روا نمی گردد

به هرروی زمین خریداری شده توسط این بزرگواران در اصل حدود 200 مترمربع بود که پس از همکاری شهردار وقت مشهد و استاندار وسعت زمین با احتساب گورستان یهودیان به حدود 2 هکتار رسید ان هم در فاصله ای اندک از حرم مطهر امام رضا (ع) . یعنی درست کنار گوش امام گورستان و اموال بخشی از مردم ایران را بنام خود ثبت و غصب کردند حال شما این را با مساله ی تاریخی که امام علی ( ع) می فرماید مقایسه فرمایید :

به امام علی (ع) خبر می دهند که در بازار کوفه خلخالی را به زور از پای زنی یهودی ربوده اند و او را کتک زده اند و امام می فرمایید : خاک بر شما و ننگ بر شما که در بازار مسلمین خلخال از پای زنی ربوده اند – و سپس امام متخلفان را به اشد مجازات می رساند –
اما در این عصر اموال و ارامگاه یهودیان مشهد را در روز روشن و در محضر امام رضا (ع) به غارت بردند و....هم ان ماجرای کارخانه و شرکت لاستیک سازی دنا و خرید 700 میلیونی ان در حالی که فقط در انبار ان 4/1 میلیارد لاستیک و مواد اولیه وجود داشت ان هم به اقساط و فروش کارخانه به ....( که اقای پالیزدار فقط بخشی از ان ماجرا را می دانستند و باز گفتند و خوشبختانه قوه ی قضائیه و مسولان اطلاعات کشور بجای دستگیری عوامل و مجرمان منبع اطلاع رسانی را به جرم اختلال در امنیت عمومی به زندان برد و حالا حالاها خواهد بود تا ناپدید شود یکی از کار های این ساختار شعبده بازی و ناپدید کردن ادمها است ان چنان که دیگر هرگز پیدا نشوند . خدا را چه دیدید شاید به همین زودی من هم ناپدید شدم و...)
.حال از منظر اینده شناسی به این قضیه نگاه کنید به گفته ی اقای احمدی نزاد ( ببخشید بجای ج ایرانی سیستم من ز تایپ می کند ) مافیای کشور هفت سر است و نه تنها ایشان که بزرگتر ایشان هم قادر به اصلاح این سیستم نیست و نخواهد بود چرا که بازیگران عمده ی سیاست در کشور درگیر این ماجرا هستند و هر گونه تلاشی در این رابطه یعنی محو عاملی که عزم انجام کاری دارد .
بطور مثال در دوره ی اقای خاتمی وقتی که اقای قالیباف رئیس مبارزه با قاچاق کالا وارز کشور شد طرحی برای شناسایی اسکله های خصوصی ارایه شد و بلافاصله انچنان ایشان مورد فشار قرار گرفت که .... و متعاقب ان به صورت غیر رسمی و فقط بخاطر کمک به اصلاح امور اقتصادی مقرر شد به نوعی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به رهبری اقای بهزادنبوی مساله اسکله ها و واردات و صادرات را ( بنا به شایعات ) به منظور اطلاع رسانی پیگیری کند و به همین جهت جلسه ای در قم گذارده شد و می خواست ایشان سخنرانی کند .به یکباره خبری منتشر شد که اصناف و بازاریان و مردم شهید پرور قم با راهپیمایی و بر هم زدن محل سخنرانی وی را وادار به فرار از قم کردند و...
اما چرا این گونه شد . یکی از بزرگان که شریک همین گورستان دزدی بود و ... در
جلسه ایی خصوصی گفت : من به محض شنیدن خبر ورود او ( اقای نبوی ) به سراغ
اتحادیه ی گاو کشان قم که از جمله ی اراذل و اوباش بودند رفتم ( سخنان و تعبیر با عرض پوزش بسیار دقیقا مطالب نامبرده است با
شاهد ) و گفتم شما باید جلو حضور این مردک را در این جا بگیرید ( با عرض پوزش از اقای نبوی ) و انها را به چهار طرف شهر فرستادم سپس بسراغ طلبه های جوان رفتم و گفتم ورود اینها یعنی از بین رفتن حرمت روحانیت و عظمت انقلاب اسلامی و انها را هم راه انداختم و بعد فرستادم چند تا از گنده لات ها را اوردند و گفتم شما در این شهر باشید و کفر بسوی ما بیاید بروید مجلس را خراب کنید و انها هم رفتند و مسجدی که می بایست( اقای نبوی) سخنرانی می کرد قرق کردند ان گاه از طریق فرمانداری به اطلاع وی ( اقای نبوی ) رسید که اوضاع قم بخاطر حضور شما بهم ریخته و او ( فرماندار ) مردک را که وارد قم هم شده بود از راه پشت فرمانداری فراری داد و..

.بدین ترتیب چنین به نظر می رسد که وضعیت اقتصادی کشور با ان چه که دولت ها و حتی رهبری می اندیشد تفاوت بسیار دارد و سرمایه فراتر از نظام قدرت نمایی می کند ان هم سرمایه ای که مشخص نیست از کجامی اید و به کجا می رود ... با این همه در حالی که خانواده ایی میان سال بخاطر فقر و بیکاری در خون می غلتد باید از مدیریت کلان کشور پرسید ایا شایسته است که در کشوری که داعیه ی عدالت و اسلام دارد رانت ها و فرصت ها و وامهای میلیاردی شرایط کشور را بسویی ببرد که امنیت ملی به مخاطره افتد ؟
واقعا اگر یکبار دیگر حادثه ایی همچون شورش مشهد در سال 1371 که منجر به ویرانی بسیار و ... گشت در تهران به وقوع افتد چه خواهد شد ایا تهران این شهر بی دفاع در برابر اتش سوزی و ترافیک و... فاجعه ایی ملی را پدیدار نخواهد ساخت ؟
اگر کشوری که از طریق فروش و ورود دلارهای نفتی فقط 65 نفران دارای رانت 2 میلیارد دلاری هستند و بقیه ی مسایل هم که در دست دولت و وابستگان به ان می باشد وارد منازعه ایی بین المللی شود چه بر سر این ملت نگون بخت خواهد امد وا یا سند چشم انداز بیست ساله با وجود چنین نابسامانی ها و بحران هایی تحقق خواهد پذیرفت ؟
عدالت – برابری فرصت های اقتصادی و نحوه ی تولید ثروت در کشوری که متکی به صدور نفت خام است و به یکباره حجم عظیمی از ثروت ملی بر امده از فروش نفت ( دلار های نفتی ) از جیب اشخاصی خاص سر در می اورد چه تعریفی دارد ؟
ثروت این گروههای خاص از کجا امده و اگر چنین می توان ثروت های ملی را صرف تجملات نمود چرا باید زوج میانسالی در حدود 60 سالگی به علت فقر و بیکاری خود کشی نمایند ؟
چرا وقتی که تاجری بین المللی با
پیشینه ی مکنت وثروت اجدادی اعلام می کند که گندم های خریداری شده فاسد بوده - توسط دولت شش ماه بر روی اب سرگردان بوده و حتی هند و پاکستان انها را غیر بهداشتی برای دام هایشان تشخیص داده اند به قیمت گزافی توسط سازمان غله خریداری می شود و وارد چرخه ی غذایی کشور می شود و حتی منکر واردات کندم دامی می شوند در حالی که فائو اعلام می کند بیش از 4 میلیون تن گندم دامی وارد ایران شده همه منکر می شوند و...- جریمه می شود و او را از حوزه ی واردات گندم و حتی ورود به کشور منع می کنند ( در دولت اقای رفسنجانی و اوایل دولت اصلاحات ) چرا این سناریوی مشمئز کننده همچنان تداوم دارد؟

سرنوشت کشور با این همه تضاد طبقاتی و منزلتی – شکاف میان فقیر و غنی – ناپدید شدن دلارهای نفتی در گردونه ی اقتصادی و واردات بی رویه ی کالاهایی که مشابه داخلی دارند مثل شکر که منجر به بیکاری و نابودی صنایع قند و شکر کشور است چگونه خواهد بود ؟

ایا رئیس جمهور عدالت محور این گزارشات را نمی بیند و نمی خواند ؟....

۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

جنگ دروني كاست قدرت ايران ان روي سكه در مخاصمه اي اشكار از امدن تا رفتن اقاي علي كردان نبردي سهمگين اينك در جريان است تاملاتي پيرامون رزمگاه منازعه و نقش و ساختار قدرت

چو تو خود بد كني اختر خويش را بد – مدار از فلك چشم نيك اختري را


چكيده : كاست قدرت در ايران كه مي رود همچون شوروي سابق با بحران سني مواجه گردد داراي سه بلوك اثر گذار ومهم است:
بلوك نخست : رهبري – بازاريان ( موتلفه)- بازماندگان فكري سال57و سپاهيان فاقد منزلت و جايگاه.
بلوك دوم: اريستوكراتهاي حوزوي و تكنوكراتها كه به سبب رويارويي با بلوك اول قبل از شكست ائتلاف ان ها با انارشيست ها و لمپن هاي سياسي متحد شده اند از هاشمي رفسنجاني و طبسي تا خاتمي و محسن رضاي و .
.بلوك سوم : گروه جداشده و در حال فاصله گيري از طيف رهبري و موتلفه . گروه انارشيست وبحران ساز و لمپن سياسي با تمايلات انومي و نافرماني . گروه احمدي نژاد و بخشي از بدنه ي سپاه قدس و گرو ههاي تروريست افراطي.

جنگ قدرت پس از ائتلاف استراتژيك رهبري و موتلفه با بازماندگان و رسوبات 57 و سپاهيان بازمانده از تحصيل دارايي و ثروت ابتدابر عليه تكنوكراتها ( اصلاح طلبان و متخصصان) و اريستوكراتها ( اشراف بر امده از انقلاب به ويژه اشراف ديني نظير اقاي رفسنجاني و طبسي و...) اغاز شد - همان كساني كه به سبب تخصص و رفاه كوشش وسيعي در پيوند ايران با جهان پيراموني داشتند - و اين حيات فكري رهبري در درازمدت و سود سرمايه داران كمپرادور ( موتلفه و دلالان سپاهي و اطلاعاتي را ...)و تحقق اهداف لايه اي از بازماندگان فكري سال 57 كه هنوز در انديشه ي صدور انقلاب و ويران سازي جهان كفر بودند در تلفيق با كساني كه ظهور امام عصر ( غايبو دوازدهم ) را ثواب دانسته و تمايلات انارشيسي ويرانگري داشتند و ثبات و پيشرفت را بحراني در تحقق اهداف خود مي دانستند ( طالبان ايراني وشيعه) را به مخاطره مي انداخت پس از استفاده از اين نيروهها توسط رهبري و پويشي بسوي ارامش گروه انارشيست و بحران گرا به منازعه با موتلفه – رهبري و.. پرداخت و با مداخله در بازار به جنگ ياران همپيمان خود پرداخت و انها نيز با زدن نيروهاي دولتي مقابله به مثل كردند با ورود سپاهيان بازمانده از ثروت و سهم خواهي انان نبرد شكل ديگري بخود گرفت و همزماني اين تحولات با نافرماني گروه انارشيست از فرامين و سلوك رهبري مخاصمه شكل ويژه اي به خود گرفت و رهبري با دسيسه و توطئه درصدد حذف انارشيستها به دست خود و گروههاي هم پيمان برامد و اين اغازي شد بر انچه كه اكنون در كاست قدرت در حال شكل گيري است و رهبري به منظور از بين بردن اريستوكراتهاي حوزوي كه الترناتيو ايشان مي باشند در صدد جذب لايه اي ديگر از كاست و رهايي از شر انارشيستها ي است كه هم نافرمان و هم بنياد برانداز هستندمي باشد و....


(حدود 8 ماه پيش اين مقاله نوشته شد اما هرگز و هيچكس نه بدان باور داشت و نه ان را جدي گرفت اكنون بمناسبت شدت و فزايندگي جنگ قدرت با استدلالات امروزي باز نويسي گرديد تا علم اينده شناسي و بهره گيري از دانش نوپاي اينده شناسي در معرض قضاوت و تحليل قرار گيرد. )

رزمگاه قدرت در كاست حاكم

درك مناسبات حاكم بر پايگاه منزلتي و اجتماعي بازيگران سياسي ايران در ساختار قدرت چنين مي نمايد كه تنها عامل شناخت و درك شايسته ي منازعات جاري شيوه و سازوكارها و نگرش انهابه جهان است .
چرا كه شناخت پايگاه و خواست گاه مي تواند شاخصه ها و معيارهايي را براي درك روانشناختي رفتاري و تعاملاتي بازيگران عرصه ي سياسي و نوع نگاه و چشم انداز انان ارايه نمايد كه بي ارتباط با اخلاق – ارزش ها – عادات – تمايلات و گرايشات عمده ي انان و نحوه ي تعامل شان با محيط پيراموني اعم از سرزميني و جهاني نخواهد بود و مي تواند روياها و ارزهاي انان را بيان دارد با اين همه قبل از ورود به اين پهنه شايسته مي نمايد كه مفهومي از بازيگران و نحوه ي انديشه ي انان را واكاوي نماييم :
مراد از بازيگران گستره ي سياست امروز ايران فقط مديريت كلان و عالي سياست ايران پس از انقلاب اسلامي از فرداي 22 بهمن 1357 تا كنون است مديريتي كه در فراگرد پالايش و پويش خويش تبديل به كاست قدرت گرديده و امكان حضور در ان ميان وجود ندارد مگر با ازمون هايي ويژه و عملي كه مبين سرسپردگي و ارادتي بي دريغ به كاست قدرت باشد و در اين ميان از رهبر تا مديران فرودست رااز ان گريز ي نيست .
مفهوم ديگري كه بايد در بسامد واژگاني اين كاست به تعريف ان پرداخت انديشه و زير ساخت هاي فكري و عمد ه ي كاست قدرت در ايران اسلامي است . اين كاست كه مفتخر به اسلام گرايي ناب يعني شيعه ي اثني عشري است در گذار تاريخي و بنا به موقعيت و نقش بازيگران دروني اش و منزلت و نوع فعاليت و اراده ي محيط پيراموني با پاسداشت اصول زيرساختي شيعي 4 گونه جهان بيني ويژه را دارند كه بر اساس ان با محيط پيراموني و جهان تعامل مي نمايند.
نخست : جهان بيني مبتني بر رسالت انبيايي تا هنگامي كه فقيرند و تجربه ي كافي ندارند و با جهان خارج در تعاملي بنيادين و ريشه دار قرار نگرفته اند اين جهان بيني بيانگر ان بخشي از تاريخ اسلام است كه حضرت محمد(ص) در مدينه قدرت بسیاری يافت و ايه اي نيز نازل شد كه :
- اينك حجت بر شما تمام است و ما تمام كننده ي شريعت و كمال معنويت هستيم وبرايند ان اين است كه بقيه ي بشريت بايد تابع باشند و همچنين ايه ي مباركه ايي كه مي فرماييد :
انان كه شما را از خانه هايتان بيرون كردند در هم بكوبيد و چشم در برابر چشم و دست در برابر دست
اين فرايند برامدش اين است - ما برترين دين خدا و وارث اجراي حكم خدا به سبب ايمانمان هستيم و ناچار و ملزم به واداشتن و اشاعه ي دين خاتم هستيم - نگاهي افراطي از نوع طالباني ان در نتيجه هر فعلي صادره از جانب ما موجب رضايت خدا است. اين نگرش به شدت به القاعده و طالبان نزديك است اما به روايت شيعي ان
دوم -جهان بيني و تفكري مبتني بر تقيه و انجام عبادت در زمان غيبت امام عصر (عج) كه بر اين باورند كه هيچ حكمي و انجام فعلي در عصر غيبت مباح ( درست و پسنديده ) نيست تا ان حضرت ظهور نمايند و استدلال ويژه و تاريخي انان هم ان است كه در جنگ صفين (بين اقا حضرت علي با خوارج كه افراط در عبادت و زهد داشته و به تعبيري كاتوليك تر از پاپ بودند حضرت علي (ع) انا ن را دعوت به اعتدال نمود و هم ان مالك اشتر نخعي سردار لشكر در ان روز در كنار حضرت مي جنگيد و از قضا بنا به روايات و اخبار شيعي 99 نفر از خوارج را كشت و امام علي (ع) 100 نفر انگاه مالك به حضرت گفت شما 1 نفر بيشتر از من كشته ايد ( نوعي برابري طلبي و يا ...) اما حضرت علي (ع) در جواب فرمود تو99 را كشتي بدون درك اينده و من نگاه كردم به انان و اگر كسي را مي ديدم كه تا 100 نفر از نسل او يك نفر صالح و پرهيزگار پديدار خواهد شد او را نمي كشتم فارغ از قضاوت احساسي و يا تشكيك در خبر كه متواتر است برايند اين تعبير ان است كه تنها امام معصوم علم اول واخر ( ابد وازل) را دارد و بر حال و اينده مسلط است .پس در زماني كه امام در غيبت است هيچ كس حق ندارد ادعاي تشكيل حكومت اسلامي كند چرا كه علم و دانش الهي امام ومصوم را نداردو اگر چنين ادعايي كرد كذب است و برايند ان اين است كه فقط به خويشتن بپردازند و از هر گونه اعمال حاكميتي در جامعه به نام دين خدا پرهيز نمايند و تكليف خود را درعصر غيبت امر به معروف و نهي از منكر مي دانند و ارشاد همچون مرحومان :ايت ا...خويي- شريعتمداري – بروجردي –و اينك ايت ا... سيستاني( در عراق) و بهجت و وحيد خراساني ( در ايران )
سوم- مجموعه اي كه معتقدند دين اسلام بر فطت بشري نهاده شده و مبنا ي ان بسط و گسترش محسنات و گريز از سيئات( گناهان و بديها) است و لذا با هر انساني كه بر فطرت عمل كند فارغ از نام ونشان ان هيچ دشمني ندارند و بقيه را بايد ارشاد كرد در اين ديدگاه خوبي حسني ابدي و بدي قبحي جاودان دارد يعني سيلي زدن در هر جا ي دنيا به يك بي گناه بد و دوستي و عطوفت خوب و پاكيزه است
چهارم- گروهي كه معتقدند در عصر غيبت بايد ان قدر گناه كرد كه حضرت ظهور كند همچون انجمن حجتيه و مبنا بر ان است كه يك اولين دشمنان حضرت علماي به اصطلاح دين خواهند بود و حضرت با كشتار جهان را سامان مي بخشد همچون انجمن حجتيه و تا حدودي مصباح يزدي و...5- گروهي كه معتقدند امام عصر رهبر دانايي ها است و يا به تعبيري ( ربيع اانام و نضره الايام ) سرسبزي جهانيان و خرمي مردمان است و با خود كمال عقل را مي اورد و بشر به نسبتي كه خردمندتر باشد و جامعه ايي كه هوشمندتر و خردورزتر باشد به زمان ظهور و به امام نزديك تر است و بر اين باورند كه در عصر ظهور مسيحيان اروپايي اولين گروه مومن به حضرت خواهند بود و در صدد گسترش عقل و خرد در جامعه هستند ( روايات بسياري در ارتباط با اخرالزمان توسط مرحوم علي دواني از بحار الانوار در اين ارتباط گرد اوري شده بحار جلد 13 و...) اگر چه اين دسته بندي فقط براي نمايشي از گروه هاي عمده ي جهان نگري كاست قدرت در ايران است اما كامل نيست چرا كه اختلاط و تركيب هايي نيز از اين مجموعه شكل يافته است .به هر روي كاست قدرت در ايران از ابتداي تشكيل با پس زدگي گروهي كه در عصر غيبت نمي توان دولتي اسلامي تشكيل دا د و سپس فطرت گرايان و بعد انارشيست هاي معتقد به فروپاشي و هرج و مرج در دنيا به سبب تعجيل ( نزديكي) در ظهور حضرت از گردونه خارج شدند و ماندند دو گروه عمده با تركيب هايي از اين مجموعه :
الف- گروهي كه امام را منادي رحمت وشفقت براي جهانيان دانسته و بر اين باورند كه بايد به عقلانيت كمك كرد ( البته تفسير هاي ائدولوژيك حكومتي اكنون در اين مبحث جايگاهي ندارد و اگر نه انان ايه ي شريفه ي لا اكراه في دين را هم بر خلاف تمامي تفاسير شيعي و اسلامي تفسير به راي خود نمودندو...)
ب - گروه عمده اي كه با تمايلات انارشيستي در هرج ومرج و نگاه وحشت اوري در هنگام ظهور امام عصر مبتني بر انتقام به قصاص قبل از جنايت در نهان و ضمير ناخود اگاه خويش ( شايد) تكيه دارند و اقاي مصباح يزدي از اين گروه شناخته مي شود كه در زمان مرحوم ايت ...خميني نيز جايي و منسبي نداشت . توضيح ان كه هر كس در نزديكي ظهور امام غايب كمك كند از ياوران ان حضرت محسوب شده و جايش بهشت مي باشد كه عمر و لذتي جاودان دارد و...)
خلاصه كاست قدرت ايران داراي دو جهان بيني و نگرش مذهبي ويژه ا ي از تشيع وا سلام است
كه گاه تركيبي و گاه خالص تر مي گردد و داراي ائدولوژي ويژه اي است كه كه امكان راه يابي و درك ان براي تعامل با ان بسيار دشوار است و نياز به پيش نياز هاي خاصي از قبيل پيشينه ي خانوادگي – سابقه ي انقلابي گري – جنگ و ارايه ي يك يا چند شهيد خانداني است .
مساله اي كه به سبب همين نگرش ويژه اكنون در استانه ي ورود به بحران فقدان نيروي انساني شايسته و معتمد است و در حال پيري و تبديل شدن به اقليت فكري و اعتقادي همچنان كه شوروي در برهه اي از زمان دچار ان شد ( رهبران قبل از گورباچف) و يكي از عمده ترين وحشت هاي رژيم همين نيروي ويژه و مورد اعتماد مديريتي است كه ممكن است در نسل دومي هاي كاست منجر به وقايعي همچون شوروي شود از همين روي مديريت در درون همين كاست قدرت فقط مي چرخد حال چه راست و چه چپ باشد ).
به هرروي كاست قدرت در ايران با توجه به اين ويژگي ها و جهان بيني تعريف جديدي از اخلاق ( كه اسلام دين اخلاق است در روايت اني بعثت ....) رفتار اجتماعي و رويكرد و راهبرد را عرضه مي كند و به نسبت نوع و چگونگي برخورداري درون كاست از قدرت – ثروت – دانش – تعامل با جهان و....بتدريج از لايه هاي افراطي درون كاست جدا شده و به لايه ي متعادل تر ان مي پيوندد نمونه ي ان اقاي مشايي است كه نوع نگاهش به انسانها و ملت ها تابعي از ميزان تعاملات با جوامع و برخورداري هايش از قدرت و شهرت است كه او را در تقابل با لايه هاي افراطي اي كه اورا در درون كاست همراه با اقاي احمدي نژاد بالا اورده اكنون ديده مي شود و همچنين نظرات خود اقاي احمدي نژاد كه بنظر مي رسد به هر وسيله اي درصدد گريز از پيشينه ي رفتاري و كرداري اغازين روز هاي رياست جمهوري خود و ان بيانات اغراق اميز و مصيبت بار ش در مورد ملت ها و به ويژه اسراييل است.
به هرروي اينك تبار شناسي جنگ قدرت و چرخش هاي ان در جابجايي اقتدار و نقش طبقات دروني كاست ( كاست در درون خود داراي طبقات و لايه هاي بسياري است كه از سرامدي تبارگرايي روحانيت تا طبقه ي نازله ي غير روحاني شهيد داده ي انقلابي و..گسترده است با لايه هايي ميان وند ) اولويتي انكار ناپذير در درك مخاصمه ي جاري بنظر مي رسد:
· .
از انتهاي ابتدا
خار ترم كه تازه زباغم بريده اند – مطرود بوستانم و مردود اتشم


ابتداي انقلاب اسلامي شعار استقلال - ازادي و جمهوري اسلامي مبنايي براي جهت يابي و گذار به سوي اتوپيا و يا ارمانها و ارزوهايي گرديد كه توقع و انتظار جمعي را فراز اورد اما متعاقب آن شرايطي پديدار گرديد كه اقتضائات وبرآيند معضلات فراروي انقلاب نشان داد كه دو گروه عمده بر سر راه اهداف انقلاب به گمان بعضي ها ايستاده‌اند يا حداقل آن كه انقلابيون از اين دو گروه متنفرمي باشند و در شرايط اجتماعي آن روز چالشي عميق نسبت به اهداف و راهبردانقلاب هستند
گروه نخست تحصيل كردگان بودند كه از درون خود تكنوكراتها را شكل مي‌دادند كه داراي ثبات انديشه و تفكر بوده و اتوپيا را با عينيت تعويض مفهومي نموده بودند و از اين منظر با ذات در تحرك انقلاب به اصطكاك . فكري مي رسيدند و نسبت به رفتارهاي غيرمنطقي و غيرعقلاني موضع‌گيري مي‌كردند .
گروه دوم اريستوكراتها و ثروتمندان بودند كه همواره لايه‌هاي قدرت را شكل داده و نسبت به اهداف انقلاب و شخصيهاي درون آن دچار تشويش، بحران و پالش بوده و هويت آنان را به چالش ژرفي مي‌كشيدند،
برآيند اقتدار انقلاب در واپسين سالهاي پيروزي قلع و قمع گروهها، سركش و دگرانديش اين دو طبقه بود، و در اين ميان گروهها و اقشار بين طبقه‌اي نظير سرمايه‌داران و تجاركهبه نوعي با سرمايه داري داخلي يا به اصطلاح كمپرادوبودند مورد اقبال قرار گرفتند در مقابله با سرمايه داران بين‌المللي كه اين گروه تبديل به دشمن شده بودند به زعم برخي از انقلابيون ليكن در درازمدت به سبب اقبال عمومي و فروكشي احساسات و عواطف نمود و نمادي ديگراين تقابل پيدا نمود ، جامعه و به ويژه طبقات حاكم با توجه به استقرار خويش و ضرورت تعامل با جهان خارج، عدم توانايي در برنامه‌ريزي و ساماندهي جامعه و بروز مشكلات و معضلات بسيار، جامعه‌ي تحصيل كرده و تكنوكرات و سرمايه‌داران و تجار بين‌المللي را مورد عنايت قرار دادند تا بتوانند از تخصص آنان درساختار در رفع چالشهاي فراروي بهره گيرند اما ترس از فقدان تعهد و خارجي ستيزي بر امده ازفقدان توانايي سبب گرديد اينرويه به سوي خاصي گرايش يابدوخودموجبي براي ايجادوپاي گيري گروهي جديدشدكه انقلابي متعهدخوانده ميشدندبدين سان در دهه شصت گزينش دانشگاهها،
سهميه‌هاي ويژه‌ي مرتبط با انقلابيون و,وجود سهميه‌هاي خاص، اعطاي تسهيلات بسيار و فشار بي‌نهايت براساتيد و معلمان اين قشرها و گروهها را وارد صحنه كرد. بدين ترتيب از اوايل دهه‌ي 70 گروه كثيري از فارغ التحصيلان وابسته (عمدتاً گروههاي علوم انساني، مديريت و…) وارد فضاي مديريتي كشور شدند و همزمان از اواخر دهه هفتاد سرمايه داران و تجار بين‌المللي وابسته به ساختار قدرت رخنه نمايي كردند. اين روند در فرجام سبب شكل‌گيري مناسباتي نوين در كشور گرديد و به آرامي طبقه‌ي جديد آرستوكرات را شكل داد.
طبقه‌اي كه از اكثريت آن از قلب ساختار قدرت انقلابي برخواسته بود و يا اشراف و تحصيل كردگاني كه با نظام انقلابي همسو شده بودند، حال اقتدار و جاني دوباره يافتند بدين ترتيب كه از اواخر دهه‌ي شصت با ظهور تكنوكراتها ساختار قدرت تمايل عظيم به سوي تحول در مناسبات مالي، صنعتي، ارتباطي يافت، در عين حالي كه از گروه نخست انقلابي تنها بخش محدودي همچنان مصدر امور بوده و عده‌ي كثيري به تدريج از گردونه‌ي اقتدار خارج شدند، اين روند تا اوايل دهه هشتاد با قدرت تمام تداوم يافت و به تدريج بر توانايي و امكانات گروه تكنوكرات و آريستوكرات انقلابي افزوده مي‌شد و از گروه نخست انقلابي كاسته مي‌شدگروهي كه بااحساس گرايي وروابط عاطفي انقلابي عجين گرديده وتحول منجربه تغييررادرراستاي خردورزي نپذيرفته واحساسگرايي انقلابي ارمان وهدف انا ن بود.امادراين ميان بازاريان وابسته به ثروت وروابط داخلي واقتدارسنتي كه همان گروه سلف خرسابق بودندروابط جديدوعقلانيت حاكم برگسترهي نوين تجارت رابرنتافته ووپشتوانه ي گروها ي فشارگرديدندكه همچنان ازعقلانيت ديني گريزان وعواطف سنتي راطلب مي نمودند.

تكنوكراتها متنفر بودند چرا كه فضاي حياتي آنها را در اقتصاد وابسته، درون‌گرا و عقب افتاده تهديد مي‌كردندكاست پرقدرتي را شكل دادند كه صفت بارز همگي كمي سوادي و سطح تحصيل و در نتيجه عدم توانايي در ارتباط باتعاملات نوين ومدرن جهان مدرنيته، فضاي بين‌المللي، تجارت فرامرزي بود ،واين تعارضي بنيادين بود چرا كه از اواخر دهه‌ي شصت بنا به ضرورت كشور الزاماً به سوي تجارت، صنعت و خدمات تمايل يافته بود و اكثر بزرگان وانديشمندان تكنوكرات به اصطلاح متعهد كه حال نقشي مهم يافته بودند به سبب فشارها به سيستم اموزشيذ داراي مدارج ومدارك علمي نظرگيري شده و با عنايت به ضرورتها ضمن ايفاي نقش مديريتي نقشي مهم در صنعت، تجارت و اقتصاد مي ايفا مي‌كردند، اما بدنه‌ي پائيني و كم تكاپو و اغلب بي سواد آن به سبب كمي دانش
بود و


قادر به درك شرايط و انطباق خود با شرايط نبود، بدين ترتيب ساختار قدرت به
نوع خاصي شكل يافته بود كه هم در تكاپوي ثروت بي‌انتها بود و هم مي‌بايست حفظ ظاهر كنند، اين چنين بود كه لايه‌هاي مياني و متخصص اين ساختار با تمايل به تكنوكراسي از مجموعه گريخت يا توسط ساير مولفه‌ها بعدها حذف گرديد
به هر روي اين روند تداوم يافت تا آنجا كه كاست قدرت در ناچاري و استيصال با تحولي كه در دوم خرداد افتاد به
يكباره دچار بحران و تشويش بنيادين گرديد و از آنجا كه اين آغازي بر افزايش توانايي و قدرت تكنوكراتها تحصيل كرده ي درون كاست بود


… بود و اين گروه تمايل آشكاري بر توسعه ي حوزه ي كاست وتسري ان به منظور گسترش و هم عزمي بر تغيير مناسبات رفتاري داشت واراده ي آن نمود كه تعاملات اقتصادي و صنعتي را همسو و همپاي مناسبات جهاني نموده و با جهان به تعامل و ارتباط بپردازد( افزايش گروه واقبال عمومي به خردگرايان درون كاست قدرت در تقابل با لايه ها ي افراطي..)
از قلع و قمع روشنفكران تا كتابها و نشريات در انتها تير خلاص را بر روند تكنوكراسي شليك كردمرگ مظلومانه ي
تكنوكراسي سبب گرديد . بدين لحاظ گروه خرد گريز و انارشيست هرج و مرج طلب درون كاست قدرت با حمايت طيفي از انان كه فرصت قدرت گيري و مديريت فرو دست را در خارج كاست نداشتند همچون سپاهياني كه از مسابقه ي ثروت اندوزي سهمي نداشتند جريان خفته، احساساتي و عاطفي گرايان خردگريزبا زوروتوانايي هاي بازاريان كم دانش و كم سرمايه ي متكي به بازار داخلي كاست قدرت را بدست گرفتندد، اين روند به سبب دو شاخصه‌ي فقدان و عدم توانايي علمي در سازماندهي اجتماعي
وعدم توانايي در مقابله و هماوردي با طبقه‌ي جديد آريستوكرات انقلابي دوباره شرايط نخستين انقلاب را باز آفريد، و همچنان كه در اوان انقلاب بر هر دو گروه حمله مي‌شد، اين دور از مناسبات قدرت نيز چنين شرايطي را پديد آورد و كاست جديد قدرت يافته ي درون كاست بزرگ هر دو گروه را به شدت مورد حمله قرار داد، حتي تهاجم به تكنوكراتهاي دروني را نيز لحاظ كرد و با تمام قوا و قدرت به تمامي زيرساختهاي عقلاني حمله كرد،
گويي دگربار ضرب المثل عاميانه مصداق يافت كه مي‌گويد: «
چراغ در حال خاموشي قبل از خاموش شدن به يكباره شعله مي‌كشد»
درست آنچنان كه در دوره‌ي پروستريكاي شوروي چنين شد و… با اين حال اين روند هنوز خاموش نشده، دليل آن خواست عمومي براي بقا نبود و نيست بلكه مولفه‌هاي بيروني اثرگذار بر اين روند است، همچنان كه در اول انقلاب جنگ موجبي براي بروز اقتدار بي‌انتها گرديد در اين دوره نيز جنگي جديد و خود خواسته مي‌تواند و مي توانست به ابقاء فزاينده‌ي كاست قدرت كمك نمايد، از همين روي نوع تعامل و ارتباط اين كاست قدرت با جنگ طلبي رويه‌اي واضح و بسيار نماياني است كه در تاريخ نمود ها و نمادهاي چشمگيري داشته است، اگر به رفتارهاي سياسي و تعاملاتي دوره‌‌هاي اخير كاست قدرت توجه شود در تمامي اين مدت، طبقه‌ي نوظهور در كاست قدرت تمايل شديد و بي‌انتهايش در بروز جنگي محدودو البته غير فرسايشي را نشان داده، جنگي كه اركان و بنيادهاي آن را نابود نسازد و در عين حال قادر باشد به. بستري براي گسترش اقتدار لايه ي جديد قدرت يافته ي درون كاست منجر شودالبته نه جنگي تمام عياركه در ان صورت لايه جديد كاست قدرت عقب‌نشيني مي‌كند( البته در اين نوسانات گرايشي نقش عقلا و تكنوكراتها را نيز نبايد از نظر دور كرد، همانها كه با تمامي حيثيت تلاش مي‌كنند وارد جنگي بنيان برافكن براي سيستم نشوند چرا كه به خوبي از توانايي‌هاي خود و طرف مقابل خبر دارند) اما مساله ي اساسي اين است كه چرا كاست قدرت نو برآمده اين چنين بي‌پروا در جستجوي مصيبت و آشوب است، چنين به نظر مي‌رسد كه اين گروه به سبب ناتواني در ساماندهي كامل اوضاع چالش ژرف در بهبود شرايط، ناكامي و نااميدي به ويرانگري شكل يافته دسته يافته‌اند. ويرانگري ژرفي كه با نگاه ايدئولوژيك گره خورده است و تمايل شديد به مصيبت و رنج كشيدن را در آنها زنده نموده است و تا آنجا پيش رفته كه ايدئولوژي كشتار و قتل و غارت ايدئولوژيك بر كل روند رفتاري آنها غالب شده است، از همين روي اين نوع نگرش اين بخش از كاست قدرت ان ها را در مقابل ديگر اعضاي كاست و در بيرون از ان ژرف انديشان معرفتي و ديني در تمامي طبقات، قشرها و گروهها نيز قرار داده است و از گروههاي شادخوار تا مراجع تقليد اميد پايه. تعارضي كه بشدت اكنون بنيادين و ژرف گرديده ظاهر شده .
به ديگرسخن تقابل اين دو ساختارازدوجهت ويژه است نخست تعارض انديشه اي از كاست كه عالما ن ان باوربهارمردمان امام حاضر(عج)بوده وخيروشادكامي جهاني ارزومي كنندبراي تمام بشريت فارغ ازرنگ ونژادودينشان در حد و حوصله ي كاست وديگرتضادي است كه لايه ي قدرت يافته ي نوين احساس مي كندومي انديشدكه اين علماازاحساس گرايي سنتي به خردورزي وعاطفه ي عقلاي ي رسيده اندوبدين لحاظ ازسكو ن وارامش استقبال كرده وبه تعبيري طبقه ي نوين اريستوكرات دين ي راساخته اندكه تمايلات جنگ طلبانه شان فروكش نموده ولذامستوجب بدنامي وتحقيروتاديب مي باشنداز اقاي رفسنجاني و طبسي و ...تا نواده ي مرحوم ايت ا..خميني و خاتمي ها شايدازمنظرپيش گفته بتوان رزمايش اخيردرتقابل اقاي پاليزدارو روحانيت را نيز تعبيرنمو د به هرروي مساله ان است كه درتقابل جديد چند مساله رخنمون گرديده ابتدا ان كه عقلانيت عاطفه ي خردورز پديدار مي سازد واين عاطفه ذاتا نيك سرشت وخيرخواه است ونماد ان پرهيز از دشمني واشوب طلبي است وديگرانكه درميان امواج خروشان طردعقل ديني وخرد جمعي جهاني ترحم وحرمت داري اصلي فراموش شده است وپرده دري ايين ي پسنديده ي اين كاست به ويژه لايه ي جديدش يعني اقاي احمدي نژاد و دار دسته اش مي باشد .
ازاين منظركه هتك حرمت جايگاهي رفيع دارد درساختار جديدقدرت بيراه نخواهد بود اگراين طيف با هتاكي نسبت به بزرگان وحكما بشري خرد جمعي وجهاني رابه سخره گرفته وبه سبب اين كودك تباري و عنا د ورزي حاصل از ناكامي با كژ انديش ي ضمن فروپاشي اعتبارملي درصدد تقابل با تمامي جنبنده هاي خرد پيشه برامده و بزرگترين كژتابي اخلاق سياس ي كه جنگ است را توسعه وتحسين نمايند.
به هر روي چنين به نظر مي رسد كه از ابتداي انقلاب سعه ي صدر وبردباري اخلاقي نسبت به گروهها وطبقات دروني كاست به شكل ذيل بوده است(اين پيش درامد ازان روي است كه بازيابيم رفتارهاي پسين به نسبت اعمال پيشين چگونه بوده وميزان درك وعمل به اخلاق انساني در تقابل و يا تعامل درون كاست و بيرون ان چه شرايط ي داشته است)
اين نمودار به نظر مي‌رسد در اوايل انقلاب چنين بوده است:

دشمنان
شدت برخورد
نوع برخورد
تمايل
مدت زمان تقريبي
اول انقلاب
تجار بين المللي تمامي گروه عقل گرا
شديد
حذف فيزيكي
احساسات و عواطف
1
دوره تكنو كراسي (تمايل به تكنوكراسي)
گروههاي احساساتي و غير عقل گرا
كم
حذف مديريتي
عقل گرايان تجار بين‌المللي برنامه ريزان
2
دوره‌ي كنوني
تجار بين‌المللي و مديران عقل گرايي ريشه‌دار در انقلاب تكنوكراتهاي انقلابي
شديد
حذف مديريتي فيزيكي
ويرانگران احساساتي
3

دشمنان درجه دوم: تجار بين المللي حرفه‌اي عقل گرايان حرفه‌اي خرد جهاني

بدين لحاظ خاستگاه و تكيه گاه اين سه دوره را در تحول و قدرت يابي كاست مي‌توان تقريبا اينچنين دانست:


.
اول انقلاب خاستگاه اقتدار - 1-
سنت + طبقات سنتي جامعه يعني بازار + روحانيت سنتي + زمين داران و كشاورزان
دوره‌ي تكنوكراسي يعني اصلاحات خاستگاه اقتدار 2-
دانش + طبقات برآمده از ژرفاي سنت و دگر انديش مذهبي + تجار بين‌المللي + صنعت
دوره كنوني خاستگاه اقتدار 3-
سنت سركوب شده‌ي خود ويرانگر + روستا + كشاورزان + لايه‌هاي عقل گريز

در اين دوره قدرت گيري و يا قدرت يابي لايه ي سوم كاست اتكاء فكري حتي از حوزه‌ي بازار به عقب‌تر گرايش يافته و به حوزه‌ي روستاهاي دهه‌ي 40 -50 رسيده است در دوره ي سوم نهادهاي مدني وعقلاني دچارپسرفت وعدم اقبال كاست گرديده و چنين بنظر مي رسد كه سطح اخلاق سياسي و انساني در روابط بين الملل و داخل دچار فرونشيني وفرسايش ارزشي گرديده است و انارشيسم برامده از جهان بيني توام با ناكامي در عرصه ي مديريت اجتماعي و اقتصادي سبب ان گرديده كه بطور كلي شيرازه ي كاست در حال فروپاشي قرار بگيرد چرا كه در درون كاست بر خلاف ان چه مردم مي انديشند( رهبري هم در شوراي نگهبان كه همگي از اعضاي كاست قدرت هستند بشدت مورد مواخذه و پرسش قرار مي گيرد)
سه لايه ايي كه شكل گرفته و داراي قدرت است يعني تكنوكراتهاي داخل كاست محسن رضايي و قاليباف ... تا اقاي خاتمي و نواده ي مرحوم ايت ا.. خميني و...
– اريستوكراتهاي ديني همچون اقاي هاشمي رفسنجاني و طبسي و ..
- گروه باز مانده ا ز سال57 و انارشيست هاي وامانده از ثروت و قدرت و به نوعي بيچاره و همچون اقاي احمدي نژاد و ....
چنان عرصه بر هم تنگ كرده اند كه رهبري نيز قادر به متعادل سازي و همسازي انها نيست .شايان ذكر است كه نقش رهبري در اين ميان ( غير از نقش كاريزماتيك مرحوم ايت ا..خميني كه ايشان نيز داراي محدوديت رفتاري بود انچنان كه با نوشتن نام ابن عربي در ان و تفسير سوره ي حمدبه چالش كشيده شد ) نقش هماهنگ كننده ي كاست و تباني با لايه ها ي مختلف براي قدرت نيافتن لايه اي خاص بوده و حفظ خود .
اما اينك بنظر مي رسد كه رهبري با تباني اي كه با انارشيست گرا ها ي داخل كاست ( اقاي احمدي نژاد و.. ) كرد دچار مشكل بزرگي شده و دو طيف تكنوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي را بر عليه خود متحد كرده ( در سفر چند ماه قبل اقاي خاتمي به مشهد انچنان استقبالي از او توسط اقاي طبسي شد كه در زمان رياست جمهوريش هرگز نشده بود و ان چنان بي اعتنايي به ورود احمدي نژاد كرد كه حتي نمايند ه اش را هم براي خوشامد گويي نفرستادو...) و از سوي ديگر خود با تهديدي جدي مواجه شده و ان اين كه اين طيف انارشيست كه ساحت كاست را موريانه وار تخريب مي نمايند از فرامين و دستوراتش پيروي نمي كنند و اكنون با مشكلي جدي مواجه شده است .
( داستان در ايام جواني ام در محله ي ما دعوايي شد و طرف دعوا كه حريف ان طرف نبود ناچار با پول گروهي لات و اراذل وارد محله كرد كه ان طرف را بترساند ان طرف ترسيد و در خانه نشست اما مصيبت اورنده ي لات ها و لمپن ها تازه شروع شد چون تا پول به ان ها نمي داد هم كتك مي خورد و هم به زور لختش مي كردند و او هر روز خودش را دشنام مي داد كه اي كاش گردنم را بچه محل خودمان مي شكست اما پاي اين اراذل به اين جا باز نمي شد گويي چنين اتفاقي نيز در شرف وقوع است از پاليذدار و تا كردان چنين مي نمايد كه ادم هاي رهبري و بزرگان روحاني در معرض اسيب لمپن هاي خود اورده و خود ساخته اند و...) .


اما نبرد قدرت جنگ در اوردگاه باورها و ناكامي ها و استانه ي تحمل رهبري چرا كردان چنين بي ابرو شد و چرا صادق محصولي اين سردار سرمايه دار براي وزارت كشور در اين شرايط سخت و دشوار اقتصادي و سياسي به مجلس معرفي شده و سر انجام ان كه سرنوشت رياست جمهوري در ايران چه خواهد شد در اين نبرد دروني كاست قدرت ؟
اكنون تمامي رزم اوران در صحنه ايستاده اند غير از اصلاح طلبان درون كاست و بيرون ان يعني تكنوكراتها چرا اين گروه وارد صحنه ي كارزار نمي شود؟

ايا ايستاده اند كه نيروهاي طرفين مستهلك شود وان گاه انان از كمين گاه بيرون ايند و سرنوشت كاست را به دست گيرند و يا مساله ي ديگري در ميان است ؟

به هر روي سه اصل اساسي را بايد در نظر گرفت:

1- رهبري در ايران نقش تعدل ساز خويش را بشدت از دست داده است ان چنان كه در طي چند دوره از جمله يكبار در مشهد در دوره ي دولت اقاي خاتمي بيانيه اي با عنوان انان كه گوش نمي دهند منتشر شد و مفاد ان اين بود كه اگر اقدامي در جهت كنترل اصلاح گرايان صورت نگيرد انان كه رهبري را بر گزيده اند قادر خواهند بود او را ساقط سازند كه تقريبا پس از ان نامه ي 150 سردار به نوعي نشت اطلاعاتي كرد كه دولت را به كودتا تهديد كرده بودند بار ديگر در چند ماه مانده به اتمام مجلس خبرگان رهبري یک شایعه ایی از روند رو به تزايد انتقادات از رهبري و احتمال اسقاط ايشان در ناتواني اداره ي كشور خبر دا د و در حدود بهار بار ديگر در جريان مبارزه بر سر تصاحب كرسي رياست مجلس خبرگان رهبري از تعارضات و انتقادات از رهبري به سبب ناتواني در اداره ي كشور در ان مجلس اخباري به بيرون درز كرد

2- توافق و همكاري رو به تزايد تكنوكراتها ي درون كاست با اريستوكرات هاي ديني همچون اقاي طبسي و رفسنجاني و ناطق نوري و ... موجب ايجاد بلوك جديدي در كاست قدرت گرديد و رهبري را كه همواره نقش متوازن كننده را بر عهده داشته به چالش جدي واداشته ان چنان كه وي به پشتيباني بي دريغ از گروه بازمانده وانارشیست ماب همچون دولت مردان کنونی و يارانش ناچار شده و اين فقط يك حركت تاكتيكي است تا بتواند با كمك اقشار و گروه هاي فرودست در برابر بلوك قدرتمند پيش گفته در مجلس خبرگان رهبري به يك تعادلي دست يابد

3- در درون كاست گروه بازمانده از تفكرات 57 كه همچنان چماق داران با گرايشات لمپني سياسي هستند و با توجه به جهان بيني خويش در صدد اشوب و هرج و مرج مي با شند اين تحرك را فراافكنانه نموده و تسري اشوب را به خارج از مرز هاي سرزميني معطوف نموده و در اين گذار به الطبع از همراهي و همكاري موتلفه و گروهايي بسياري كه به واقع سرمايه داران كمپرادور هستند و بازار و دلالي هدف انان است و قطع ارتباط با خارج و داشتن رانت ويژه در واسطه گري و واردات . اما ائتلاف اين گروه يعني چماق داران و سرمايه داران طيف موتلفه و سپاهيان فرو مانده از تحصيل دانش و رتبه و دارايي كه همگي انگيزه و دليل ويژه ي خويش را در دشمني با تكتوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي ( بدون لحاظ نمودن ديگر مولفه ها از جمله فطرت گرايان و نيك انديشان پايان جهان و گروهي هم فكر ايت ا.. سيستاني و گرايشات ظاهري سياسي شان ) دارند بديهي است كه در فرداي پيروزي نمي تواند پايدار باشد و قطعي است كه جريان انارشيست گرا و لمپن ماب هرگز نخواهد توانست در كنار موتلفه اي كه در جستجوي سود و ارامش در بازار داخلي است در نهايت قرار گيرد چرا كه اهداف ان ها از هم بشدت فاصله دارد و هر دوي اين طيف ها با سپاهيان و گروههاي فكري كه معتقد به رفع ستم داخلي و براندازي رانت و يا در اختيار داشتن رانت جديدي است نمي توانند در زير يك سقف هرچند به حكم حكومتي كه فقط ارزش مصرف براي بيرون كاست دارد بسر برند .
بدين لحاظ اكنون اين سه گروه كه با كمك هم تكنوكراتهاي اصلاح طلب را به هر وسيله اي از تقلب تا رشوه و ...از گردونه ي حكومت بيرون راندند در حال سهم خواهي و تحقق اهداف خويش هستند از همين رو است كه اقاي حسين شريعتمداري به دولت كه سكان ان در دست يك انارشيست بحران گرا است در اين اواخر مي تازد و در مقابل دولت با بالا و پايين كردن قيمت ها و دستورات ويژه در بازار بشدت مداخله مي كند كاري كه هرگز بنا بر سند چشم انداز 20 ساله نمي بايد وقوع يابد از ان سوي سپاهياني هستند كه سهم از رانت و بهره برداري از فرصت ها را مي طلبند و لذا بايد به دارندگان ديرين اين رانت ها حمله كنند نگاهي به رفتار اقاي حسن عباسي تا پاليزدار از اين دست است .
با اين همه مساله اين است كه در چنين اشوبي مشمئز كننده كه اخرين بارقه هاي اميد ملي را تباه مي سازد چگونه شخصي مثل اقاي كردان به وزارت مي رسد و چگونه در اين تعامل حذف مي شود و چگونه اقاي محصولي سردار ميلياردر به عنوان وزير معرفي مي شود ان هم با فكس كدام بخش از كاست قدرت گرفته درگير اين ماجرا بود؟

اقاي كردان داراي روابط گسترده اي با نيرو هاي اطلاعاتي و موتلفه بود ودر مقام امور مالي صداو سيما نقش بسياري براي اعطاي رانت كسب انحصاري تبليغات در صداو سيا را براي شركت هاي خاص اغلب مرتبط با سپاهيان ثروتمند اعضاي سازمان اطلاعات و موتلفه ايفا كرد و با ان پشتوانه ي مالي بسيار در صنعت نفت در افريقا اقدام كرد هر چند كه هرگز اين اطلاعات پخش و گسترده نشد و هم وي بود كه تامين كننده ي مالي بسياري از اشخاص مورد اعتماد سپاهيان برخوردار و اطلاعاتي ها موتلفه بود بدين ترتيب اقاي كردان به دليل همين ارتباطات نفتي و خريد چاههاي نفت در افريقاي مركزي به سمت قايم مقام شركت نفت معرفي شدو ... ان گاه ايشان را سپاهيان و اطلاعاتي ها و موتلفه با فشار بسيار به دولت وارد حوزه ي وزارتي كردند اما اين در تقابل عيني با خواست ها و اهداف سپاهيان بازمانده از ثروت و دانش و مديريت ( محروم) بود لذا با سرعتي بسيار هنگامي كه نتوانستند به اهداف خويش ( در تصدي مقامات و مسوليت ها پس از حدود 3 ماه) اين گروه از سپاهيان دست يابند به سبب توانايي هاي اطلاعاتي از يك سو و همراهي بخشي از افراد نزديك به بيت رهبري همچون اقاي شريعتمداري كيهان بشدت مورد تهاجم قرار گرفت اين مخاصمه هنگامي به اوج خود رسيد كه گروه انارشيست و لمپن ماب برخلاف ظاهر دفع كننده گي خود وارد معركه شدند و بدين ترتيب جبهه ي ضد كردان علي رغم دفاع ويرانساز به ظاهر طرفدارنش ان چنان مستحكم شد كه وي تبديل به مهره ي سوخته شد و مي بايست برود( ايا اقاي محسني ثاني نماينده ي سبزوار يكي از دوستان و دريافت كنندگان رانت تبليغ انحصاري و سرمايه گذاري در نفت افريقا بود و از فرماندهان سابق اما متمول ايا يك سخنراني به نفع كردان انجام داد؟)
افول ستاره ي بخت كردان به انجا برگشت كه نتوانست قرارداد كسنت را امضا نموده و در انتقال سرمايه نقش ايفا كند .بدين ترتيب اكنون اين سه گروه در كشاكش قدرت در داخل كاست هستند بي ان كه به بلوك ايجاد شده توجهيي نمايند جرا؟

چنين به نظر مي رسد كه چراغ در حال خاموشي به يكباره شعله مي كشد و اين ائتلاف سه گانه ي موتلفه (كه دشمني اش با تكنوكراتها كاملا صنفي و مرتبط با سود بود )- سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت ( كه دشمني انها با تكنوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي ريشه دار فقط در تضاد منزلتي و طبقاتي و تحصيل دارايي و اعتبار بود ) و انارشيست هاي لمپن ماب (كه عداوت انها با تكنوكراتها و اريستوكراسي ديني و حتي ولايت فقيه فقط ريشه اي در ناكامي و باور به تئوري ظهور مصلح جهاني و ايجاد اشوب دارد) با گرايش رهبري به موتلفه و بدنه اي از تكنوكراتهاي متمايل به حفظ وضع موجود در حال فروپاشي ائتلاف بوده و رهبري با انجام تغييراتي استراتژيك در برابر اريستوكرات هاي مذهبي كه خطر بالقوه اي براي تداوم رهبري ايشان مي باشند و از سويي ترس و بيم از انارشيست هاي لمپن ماب به سبب به مخاطره انداختن كليت و موجوديت نظام و حتي نافرماني از وي اكنون در صدد ايجاد ائتلافي جديد در درون كاست قدرت است و البته از راهبرد خودويرانگري دشمن توسط خودش بشدت حمايت و استقبال مي نمايد حتي اگر در اين ميان نيروهايي همچون كردان كه بخش عظيمي از بودجه ي غير رسمي بيت و تحقق اهداف رهبري را در مقطعي از زمان انجام داده اند ان چنان كه در روزهاي اخير كاملا مشهود است كه با پيش انداختن احمدي نژاد و حتي تاكيدات و الزاماتي ويران ساز و سپس رهاسازي و تنها سازي وي در برابر ديگران در پي انهدام او و نوع تفكر وي است به تعبير ديگر از لمپني براي بيرون راندن تكنوكراتهاي تجدد طلب و اصلاح گرا بهره برد و حال مي خواهد به هر طريقي خود را از شر اين گروه هنجارشكن و بحران ساز خلاص شود از همين رو است كه با ارسال چراغ سبز هاي ويژه احمدي نژاد را در دامچاله اي مي خواهد بيندازد كه ديگر سر بر نياورد ( معرفي اقاي محصولي جز اين تعريفي ندارد ) همچنان كه در قضيه ي كردان ايشان مي توانست با دستوري حكومتي پرونده را مختومه اعلام كند و نكرد
. اما مساله اين است كه رهبري با تعارض اشكاري كه با تكنوكراتها از به ظاهر اصلاح طلب تا محافظه كار به سبب دانش و توانايي هاي گسترده ي انان دارد و با پديده ي ايجاد بلوك قدرتمند مخالف خود در كاست قدرت كه در مجلس خبرگان اكنون شكل گرفته براي بيرون راندن انارشيست هاي لمپن چه گزينه اي را انتخاب خواهد كرد كه از سويي بلوك قدرتمند داخل كاست را راضي نگهدارد و از سويي متحدان ديگرش موتلفه و سپاهيان بازمانده را و در عين حال از شر نافرماني و شرارت گروه بازمانده از تفكر 57 نجات يابد ؟
چنين به نظر مي رسد با توجه به نفوذ بسيار زياد تكنوكراتهاي نظامي در سازمانهاي خود و خصلت فرمان پذيري ان ها از سويي و شخصيت مقتدرانه و جاه طلب انها از سوي ديگر به خاطر حفظ وضعيت موجود كه خواسته يموتلفه است و رضايت سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت گزينه ي بعدي رهبري يك نظامي از جنس قاليباف اما با توانايي هاي بيشتر و... خواهد بود( اگر چه ملاقات قاليباف با ايت ..سيستاني و عدم ملاقات اچمدي نژاد با ايشان پيام بسيار مهمي به همراه داشت و ان دادن وجهه اي فرامرزي و فراسرزميني به قاليباف بود و هم حضور ايشان در داويس ...) با اين حال اكنون كاست قدرت حاكم به رياست رهبري در حال نابود سازي بخشي از ائتلاف خود با تشويق رهبري بدست خود است . اين سناريو ادامه خواهد يافت تا زمان انتخابات .كه در ان بايد كاست قدرت با ائتلاف - حال به هر طريق ممكن از تقلب تا جعل - شخصي را به قدرت برساند اما قطعا ريس جمهور بعدي اقاي احمدي نژاد و خاتمي نخواهند بود چرا كه ورود دوباره ي اقاي خاتمي اتوريته ي رهبري را مي شكند و چنين به نظر مي رسد تمايلي وصف ناپذيروجود دارد در رهبري كه با حضور ريس جمهوري نظامي گرا با ادراك و ارتباطات ديپلماتيك و فرمان پذيري بسيار سركوب نيروهاي مخالفش در كاست قدرت و پايگاه هاي عمومي انها در دو نيروي سازمان يافته ي كشور يعني روحانيت و بسيج اقتدار و اتوريته ي رهبري را بازگرداند.
بدين ترتيب اكنون كاست قدرت در ايران شاهد سه بلوك عمده است:

1- بلوك رهبري با همراهي موتلفه – سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت و بخش كوچكي از اريستوكراتهاي مجلس خبرگان كه به سبب سن بسيار و فقدان درك و فهم مسايل جهاني و داخلي همچنان در حمايتش ايستاده اند مثل اقاي معصومي نماينده ي مشهد و نماينده ي ولي فقيه و ريس دانشگاه ازاد سابق تربت حيدريه با بيش از 90 سال سن يا اقاي خزعلي و امثالهم

2- بلوك قدرتمند تكنوكرات و اريستوكرات با اسم هاي مختلف به فرماندهي اقاي هاشمي رفسنجاني و اعضايي همچون محسن رضايي- خاتمي ناطق نوري – طبسي و.

3- بلوك در حال فروپاشي با توطئه و تدبير رهبري و متحدان سابقش يعني بلوك انارشيستهاي انقلابي و كروهي از بازماندگان فكري سال 57 كه با حركت بسوي ويرانسازي زيرساخت هاي ملي و كشوري در حال جذب نيرو در شهر هاي كوچك و روستا ها و روحانيت كم سواد مي باشندبلوک های 1 و 2 کوشش عمده ای در میلیتاریزه کردن فضای اجتماعی بنمایند بلوک 1در رده ی فرمانده هان و بلو ک2 در ردهی فرودست نظامی تا حدی موفق بوده و این ساختار های یازمان یافته را برای ایجاد پرستیز اقتدار روانه ی صحنه کرده اند تا از مخاتفانشان زهر چشم بگیرند... گرایش به نظامی کردن جامعه بر شالوده ی چنگ قدرت استوار می باشد بلوک 1 با تغییر فرماندهان و بلوک 2 با تحرک رده هایی پایینی و بازمانده یسپاه عزم رقابت و حذف رقبا و مخاتفان خویش را دارند.

.اما با اين همه در چنين شرايطي كه جهان در حال تجربه ي بزرگترين بحران اقتصادي است كه امواج ان زيربناي درهم كوبيده شده ي كشور را اماج قرار داده و بر ميزان فقر و بيكاري خواهد افزود و در جهاني كه دمكراسي و پديده ي اوباما را تجربه مي كند و به سبب انقلاب اطلاع رساني و انفجار اطلاعات در حال فروپاشي مرز ها و انهدام بنيان هاي تنازعات جهاني است ايا كاست قدرت در ايران خواهد توانست به هر وسيله ي ممكن پيروز شود و ايا جوانان و زنان شيردل ايران خواهند گذارد كه كاست قدرت با اقتداري وهم اور به اهداف خويش را محقق سازد ؟


و ايا عاطفه ي
خردورز و هوشمند جهان چشم بر اعمال و رفتارهاي كاست قدرت در ايران به بهانه ي بحران اقتصادي فرو خواهد بست ؟


به روز گرسنگي سرمان را فروختيم .
نان خواستيم خنجرمان فروختيم .
چون شمع نيم مرده به سوسوي زيستن .
پس مانده هاي پيكرمان را فروختيم .
از ترس پير كش شدن ريشه اي كثيف .
سر شاخه هاي تناورمان را فروختيم .
غيرت نبود تا بزند پشت دست حرص .
ما كودكانه باورمان را فروختيم .
در چشم گرگ خيره مشو اي پدر كه ما .
پيراهن برادرمان را فروختيم
.دروازه باز و بسته چه توفير مي كند؟
وقتي نگاه بر درمان را فروختيم ....
(شعربرگرفته از:م.ع.جوشايي)
پایان






مرگ دسته جمعی پروانه ها

دنیا کمک – کمک

مادران ما در این جا در حالی که موشک به اسمان می فرستیم و با تمام دنیا گلاویز شده ایم که انرزی هسته ای حق مسلم ماست ( که نمی دانم ) فقط بعلت فقدان دکتر متخصص – دارو و فقر یکی یکی دارند می میرند ..

اوای باد انگار اوای خشکسالیست بگذار تا بگویم / تقدیر هم خیالی ایست وقتی که مرگ انسان مانند سنگ باشد / دنیا به این بزرگی یک کوزه ی سفالیست / باید که عشق ورزید / باید که مهربان بود / زیرا که زنده ماندن در این کشور احتمالیست /....(ط.پ)

بسیار سخت است که این روزها بنویسیم مادرم در icu بستری است مادری که در تمام عمرش یک لحظه ی خوب و شاد نداشته یا نگران نان و اب ما بوده و یا هنگامی که فارغ التحصیل دانشگاه شدیم نگران کار و زندگی مان از ابتدای زندگی اش دویده و کار کرده و حالا هم باید در بستر بیماری نگران باشد نگران سرانجام ما ( فرزندانش ) در ست مثل تمامی مادران این کشور رنج – درد – و باز رنجی پی در پی .... و این مصادف است با بمب گذاری های هند – افغانستان – عراق – قحطی سومالی و جنگ در اسراییل و غزه و ...

من می خواهم اعتراف کنم که تاکنون از نزدیک با مرگ هیچ عزیزی رودرو نشده بودم .
مرگ خودم همیشه یک بی وحشتی و یک ارام بخش بی تسکینی بود چرا که رانندگی با 200 کیلومتر در ساعت و هزار ریسک و کار پر خطر گوشه ایی از این راه بی نهایت بود .
من و ما همیشه در گوشه ایی می نشینیم و با
خیال پردازی ها و توهماتمان زندگی را از درون چهارچوب خانه هایمان می نگریم هر رو ز در خبر ها از مرگ و نیستی توسط گروهی تروریست جاه طلب و بیمار می شنوییم . انگاه چای مان را هورت می کشیم شانه هاییمان را بالا می اندازییم و شاید در حالی که به خودمان نگاه می کنیم می گوییم الهی شکر مرگ با ما فاصله دارد و باز در اخبار می خوانیم :

امروز صد نفر در بمب گذاری ترورییستی هند کشته شدند
امروز ده نفر در ایران اعدام شدند
امروز دامنه ی جنگ به داخل پایتخت گنگو کشیده شد ( 7/9/1387)
امروز ایران تهدید کرد
دیروز کره ی شمالی کره ی جنوبی را به جنگ و نیستی تهدید کرد
امروز دو راکت از هواپیماهای بدون سرنشین ابالات متحده تعدادی غبر نظامی را کشت
دیروز دیمتری مدودف از ونزوئلا بازدید کرد
اروز ابوباما به کاخ سفید رفت
فردا جنگ اغاز می شود
ایران توسط اسراییل تهدید شد
حزب الله لبنان اسرائیل را تهدید کرد
دیروز دهها راکت با اسرائیل شلیک شد
امروز اسرایئل 20 نفر را در کرانه ی غربی از پای در اورد

ایا روزی هست که خبری از مرگ و نیستی در میان نباشد ؟

ایا واقعا نمی توان جلو مرگ ادم ها را گرفت این چه عاطفه ی خردورزی است که بر فضای بین الملل سایه افکنده ؟

این چه تدبیر و اندیشه و تفکری است که به خودش اجازه می دهد انسانی را بکشد ؟.

کدام دین نفرین شده و نفرت اوری حکم مرگ را صادر می کند و کدام دست و مغز معیوبی این اجازه را دارد که بشریت را ازپای در اورد ؟.

من می خواهم از خودمان اغاز کنم از خاکستر های سرزمین خودم . سرزمینی که در طی سه سال بیش از 197 میلیارد دلار نفت فروخته و حالا با رنج و درماندگی دست به گریبان است . ایا کسی هست که بتواند پاسخ من را بدهد ؟

که چرا یک زن میانسال باید در کنار راهرو یک بیمارستان دولتی اسلامی جراحی شود ؟

ایا این کشور پول و امکانات کافی ندارد و یا مشکل دیگری دارد ؟

باور کنید اگر اسهال پولی هم می داشت می توانست چند تا بیمارستان درست و حسابی برای ملت بدبخت و بیکارش بسازد . چگونه باور کنم که ما ام القرا اسلام هستیم و چگونه خودم را توجیه کنم که من نویسنده ی کتاب های چکاوک خونین – شعله ای در اسمان و ارش کمانگیر و شامگاه – استاد اخراجی دانشگاه و دارای شان و منزلت های سیاسی و اداری ( هر چند در سایه ) نتوانم برای مادرم یک متخصص فوق ریه در شهر مشهد پیداکنم و چگونه باور کنم که بیمار تنگ نفس را در میان جایی بستری نمایند که دو قدم ان طرف تر دارند رنگ کاری می کنند ؟
شما بگوئید چرا ما باید تاوان حماقت و سومدیریت در این کشور پهناور را بدهیم ؟.
کسی نمی تواند ادعا کند که من به این کشور خدمت نکرده ام – کسی نمی تواند ادعا کند که من در جبهه نجگیده ام – کسی نمی تواند ادعا
کند که من در مورد مقدسات و ائمه ننوشته ام بیش از بیست کتاب منتشر نشده در استان قدس رضوی - بیش از صد ها مقاله و طرح و پروپوزال در عاشورا – مسئول گروه اینده شناسی طرح توسعه ی ناجا در مرکز خرد بنیان همان جا که طرح پیشگیری از نفوذ امریکا در ایران طراحی شده و نقطه ی فرود نیرو های هلی برد تعیین گردید – مسول گروه طرح ملی تولید و توزیع و گندم و ارد و نان کشور منجر به خود اتکایی – طراح ایجاد سیستم های ایجاد میدان های القایی در اطراف مراکز اتمی و طراح نبرد مار های سمی – طراح جنگ منطقه ای و زون بندی ناحیه ای و..... من علی اشتری نیستم که به حق و یا ناحق اعدام شد . من همان نیروی دادگاه انقلاب اوایل انقلاب هستم . همان بی نوایی که طرح در هم تنیدگی اقتصادی نواحی ملی را داد و طراح جنگ الکترونیک با کمک بستگانم .... من خائن نیستم – من نویسنده ی ارش کمانگیرم با همان باور ها اگرچه بیش از بیست کتاب من هرگز اجازه ی چاپ و نشر نیافت و اگر چه ...اما خائن نیستم باور کنید
.البته می توانید از من هم یک خائن هم بسازید اگر بخواهید مثل همه ی انهایی که یک شبه با پرونده ایی سنگین خائن شدند با این حال اراده کرده ام که بگویم حتی اگر فردا کشته شوم و ...

ما اگر نبرد با اسرائیل و امریکا را نخواهیم چه باید بکنیم ؟

ما اگر این فقر و بی کاری را نخواهیم چه با ید بکنیم ؟

ما اگر بخواهیم بدانیم که چه بر سر متخصصان ما امده که اینک نیستند ( در شهری 2 میلیونی فقط 3 پزشک فوق تخصص ریه با تجربه که وقت هایشان هم جند ماهه است ؟؟؟؟) چه باید بکنیم ؟

ما اگر نخواهیم سرمایه های خودمان که مال پدر هیچکس نیست جز ملت ایران که ان ها نیز خود فقط حق دارند روش خرج و هزینه ی ان را باید تعیین کنند چه باید بکنیم ؟

گمان من بر ان است که مدیریت کلان این کشور ( ایران اسلامی ) بجای دل سوزی برای فلسطین – بولیوی – حزب الله لبنان و...هزار مفت خور و الاف و جنگ افروز دیگر فقط یک بار سری به این بیمارستانها بزنند تا وضعیت اسفبار این مردمان نجیب و صبور را ببینند . مردمی که خسته و کوفته از صبح تا شب جان دادن عزیزانشانشان را می نگرند ؟
چه کسی و با چه مجوزی اجازه داده سرمایه های این کشور در جایی دیگر برای هر منظوری هزینه شود ؟
گمانم وقت ان هست که مدیریت این کشور به گند کشیده از بالا تا پائین فقط یکبار سری به این بیمارستانها بزنند . بیایید بروید بیمارستان قائم مشهد – فارابی – اما م رضا و...( در مشهد ) ببیینید چه خبر است ؟

حیف که نمی توانم فحش بدهم ... دلم برای ادب وحرمت خودم می سوزد و...

شرم و حیا – شرم بر کسی که اسمش علی است .... شرم ...شرم ...بیش از 10 درصد بیکاری ( به گفته ی خودشان چون من بیکار را هم که با مدرک فوق لیسانس و گذراندن صدها دوره و .. تالیف و تحقیق و .. بخاطر ان که شب هنگام با خودرو همسرم کرایه کشی می کنم شاغل بحساب اورده اند و هر کس را که در یک ماه قبل از سرشماری یک روز کار کرده ولو تخلیه ی چاه منزلش خواه پزشک و خواه مهندس و خواه بی سواد شاغل دانسته ا ند ) تازه قبل از بحران اقتصادی و حالا که بهانه هم بدستتان افتاده و دیگر نمی ترسند که رقم بیکاری را 25 در صد – 50 درصد و... اعلام کنند و همه ی گناه ان را هم به گردن غرب بیندازند که بحرانش را تسری داده و اعلام کنند که ما اصلا بیکار نداشته ایم که هیچ دنبال نیروی کار هم می گشتده ایم
( اگر از دنیا خجالت نکشند حتما این مطلب را هم می گویند شک ندارم ....) 20 درصد بیکاری – بیش از 50 درصد بیکاری بین فارغ التحصیلان دانشگاهی و البته بقیه اش هم بیگاری و یا به تعبیری به گاری بستن ...

مدیران بزرگوار :

من و ما نه می خواهیم که اسلام صادر شود و نه ماییلیم اسرائیل نابود شود و نه می خواهیم با هیچ کشوری در دنیا
وارد چالش و منازعه شوییم و نه دنبال نیروگاه اتمی و ... هستیم اقا لطف کنید اول چند تا توالت عمومی بسازید و بعد
هم اگر توانستید انها را نگه دارید و چوبی برای باز کردن ان ازدرختی در بوستانی نیاوردید ( اغلب تولت های
عمومی خراب است و انهایی هم که کمی ...یک چوب کلفت ان جا گذاشته شده که وقتی گیر کرد ان را باز کنند و باز
ان چوب با همان شرایط همان کنار توالت عمومی گذارده شده است ) ... اگر توانستید فقط یک هفته این بیمارستانها
را که بی گمان در کشور کم نیستند درست کردید بعد بروید دنیا را درست کنید این ملت دارد از گرسنگی می میرد این
مردم بی نوا دارند همچون گوسفند در زیر دست شما جان می دهند بدون جرعه ایی اب . این ملت دارند برای یک
دستشویی رفتن بخودشان توی این شهر خراب شده می رینند .

ان وقت شما – شما هایی که نه فقز را می دانید چیست و نه رنج پسری که پس از 45 سال نمی تواند هزینه ی یک اسپره ی ضد اسم را بدهد و از خجالت روزی هزار بار می میرد و زنده می شود و حداقل بخشی از زحمات والدینش را جبران کند . شما که اقازاده هایتان بیکار و بیعار می چرخند و در 18 سالگی هم زنی و خانه ایی دارند و...- صاحب فن اوری اتمی می خواهید بشوید که چه غلطی بکنید . می خواهند این کشور را ببرند ادعایتان این است ....می خواهند دختر ها و پسر ها ی این کشور را ببرند و با انها هم خوابه شوند این هم یک ادعای شما است ... می خواهند اسلام را از بین ببرند ( ان چنان که گویی امام عصر هم ناتوان تر از شما است این طور که وانمود می کنید که به تعبیر شما یک جایی ایستاده که نجاتش دهید ) ... می خواهند اسلام امریکایی بیاورند ....

بیایید بروید سری به این خیابانها بزنید تا ببینید چگونه ناموس به اصطلاح اسلام به هزار تومان – به یک ساندویچ دارند توسط دست پروردگان شما همراه عرب ها و افغانی ها و ... می رود – بیایید ببرمتان جایی تا ببینید که بلایی که شوروی در طی بیش از 8 دهه نتوانست بر سرا سلام بیاورد شما چگونه اوردید و چگونه ریشه ی اسلام را زدیدید – بیایید ببرمتان جایی تا ببیینید چطور مردها ی مسلمان همان ها که در دوره ی مدیریت شما پرورش یافته اند زنهایشان را تقدیم می کنند ....

در مدیریت اسرائیل از شما به مراتب بهتر است ایا شما شنیده اید که یک اسرائیلی کنار خیابان بمیرد - کشوری بدون چاه های نفت و گاز و دائم در جنگ - پس عاقل ترند . امریکائیها اگر هم به قول شما از ما ملت بیگاری بکشند (تهمتی که سر منشا ان ضعف و زبونی شما است ) باز با بودنشان ارامش – رفاه و حرمتی اگر نه کامل که حداقل لقمه ای نان هست – حداقل اندکی روشنایی در فردا هست ... شرمتان باد – شرمتان باد .
یک شیاد جیره خوار این شعر را برای غزه ای نوشته که شما سناریو نویس ان بوده اید بی ان که چشم به دنیای اطراف و کشور خود اندازد که مصداق عینی همین شعر است ایران یعنی همین و صف :
برق می رود
از ریه های اهنی دستگاه اکسیزن
نفس به سختی بالا می اید
... صدای کودکی در تاریکی می پیچد
بابا ماما

/
برق می اید یخچال های خالی
از خجالت اب می شوند
مادران زخم هیشان را در
یخچال می چینند
صدای کودکی در کوچه می پیچد
ماما بابا
/
...
((مادران بچه ها را می شمارند
....یک – دو – سه و چهار نیستند
عمه و خاله هم نیست
بابا زندان است
بابا از خجالت گریخته
داداش مهندس ناپدید است
در سه سال 197 میلیارد فروش نفت
هزاران میلیارد فروش دخترکان زیر 14 سال به اعراب
بابا مامان کی می اید ؟
شاید امشب
شاید شب های دیگر
خود ت کجا
شاید یکی از 9 میلیون پرونده ی زندان

این جا جمهوری اسلامی است
کجا ؟؟؟؟؟؟؟))


اری سرزمین مادری خون گریه کن .چرا که هیچکس اشکی برای تو نریخت ... هر که با تو بود از جور اینان گریخت .....

خون گریه کن تا من مرثیه خوان درد ها و اندوه گلوگیرت شوم اندوهی که دارد خفه ات می کند اه سرزمین مادری از کجایت مویه سر دهم تو خود بگو ... از کدام دردت ...از کدام غصه ات ....از کدام ...از کدام .... .

چرا که دیگر چیزی برای از دست دادن نداری گروه چپ سیاسی ات ( اسم ادمکشان سابق ) حقه بازهایی خنده بر لب که همگی از قماش رانت خورانی که دست هایشان تا مرفق به خون الوده است وهمگی تیر خلاص زن به بیگناهان دیروز و امروز به سبب فقدان رانت اپوزیسیون و عوام فریب که نام خویش اصلاح طلب نهاده اند . و راست هایش همگی بی هیچ هراسی از اعضای جوخه ها ی اعدام گروه ترورهای زنجیره ایی که حالا فقط یک قصد دلرند ( چگونه از همه انتقام بگیرند که 8 سال قدرت رانت هایشان از دست رفته و انتقام از دنیا که چرا انها را در میکونوس و ... محکوم کرده و به نسل کشی متهم ) و دنیا و سیاستمداران دورو و کثیفش جز عده ایی قلیل البته با تتمه ای از
عاطفه
ا ی خردورز با تلاشی نه در خور تحسین و توجه در تکاپویی اندک نظاره گرانی بر جنایت و گرنه بقیه ی سیاست مداران بخصوص اروپایی در مماشاتی سوداگرانه با ادمکشان با فلسفه ی : سود فقط سود _ چه کسی از مشتی تبهکار نادان بدش می اید که با تحریک و تهییج توده ها و انتریک جوامع باعث فروش سلاح و تهی شدن خزاین نفتی شود چه کسی بدش می اید از بلاهتی که پول خونش را اسلحه بخرد و باعث خرید تسلیحات در منطقه گردد _.

این جا تمام ایران است:
بیمارستانی که در کنار راهروهایش مردمی به ظاهر ثروتمند به چشم جهانیان جان می دهند و یک بیمارستان از انقلاب خونبارش تا کنون برای فقرا با توانایی دسترسی اسان ( بدون پارتی و رابطه ) ساخته نشده ولی تا بخواهی جنگ افزار و ...تولید کرده و باعث مرگ و کشتار گروهی عظیم از نادانان و دانایان داخل و خارج از کشور گردیده ... گردیده .

اگر یک دیوانه سنگی در چاه بیفکند هزار عاقل نمی توانند ان را بیرون بکشند . این حکایت رفتار ایران اسلامی است با 197 میلیارد دلار فروش نفت در 3 سال و اکنون .....

اری ....اری

دنیا عوض شده

اری در این معامله پالان عوض شده

دیروزمان خیال قتال و حماسه ایی

امروزمان دهانی و دستی و کاسه ایی

دیروزمان به فراق برادر فراشدن

امروز مان به گور برادر گداشدن

دیروزمان به کوره اتش فرو شدن

امروزمان عروس سرچارسو شدن

گفتیم :

سنگ برسر این شیشه بشکند

این ریشه محکم است مگرتیشه بشکند

غافل که تیشه میرود و رنده می شود

با رنده پوست ما زتن کنده می شود
.....
ای دیار من ز خاک برخیز و شیر وش باش

یا با تمام خویش مهیای رنده باش

(برگرفته از ک.کاظمی)

به هر روی ما ز طلا شدن پشیمان گشتیه ایم مرحمت فرموده مارا مس کنید . من به عنوان کسی که سالهای بسیاری زا در مراکز نسبتا مهمی شاغل بوده و البته سپس به فضل الهی اخراج شده و با این نیمچه و اندک فهمم امروز در بیمارستانهای مشهد نمادی عینی از زندگی رادیدم و گمان کردم که رستاخیز شده و جهنم فقط برای من برپا شده و در شگفتم که چگونه یک وجدان اگاه و یک انسان معترف به ایمان و کرامت انسانی می تواند این چنین چشم بر مصایب انسانها ببندد و خود را مومن بداند و ان گاه این چنین ستمی مضاعف را برتابد .

عالیجنابان مدیریت کشور اسلامی من از شرم و از ان چه بر خودم گذشت و از انچه بر سرم خواهد امد لرزیدم .وگمان می کنم شما نیز باید از خدا و خشم او بترسید و سرنوشت عدی و قصی و صدام حسین را سرنوشت محتومی بدانید که دیر یا زود خواهد امد که

(المک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم) مملکت با کفر بقا می یابد ولی با ظلم هرگز

و این ستمی اشکار است .در هنگامه ایی که توان اداره ی یک بیمارستان و نگهداری از ان را ندارید و نمی توانید از جان و مال و کرامت مومنان حمایت کنید موشک و اتم به چه کار خواهد امد .
امروز این ملت خود را با ترکیه با امارات متحده ی عربی و اگر نه گوییم با اروپا مقایسه
می کند و حداقل خود من می پرسم از این اشوب جز بدبختی چه عایدی ایی داشته اییم ؟ . استدعا دارم همه کسانی که می توانند به نهضت ضد سلاح و جنگ بپیوندند و به جنبش رسیدگی به بیماران فلک زده ی یکی از بزرگترین و ثروتمندترین کشور های نفتی دنیا که به سبب سو مدیریت ( کوچه روشن کن و خانه تاریک ساز ) در حال انهدام است .به نام وجدان و به نام انسانیت بیایید کاری برای بیماران و فقرا ی رو به افزایش و بیکاران اواره ی سرزمین مان انجام دهیم . ایا کسی هست به جنبش نجات بیماران و فقرا و بیکاران جمهوری اسلامی ایران بپیوندد . اگر وجدانی هنوز در تکاپو است و اگر عاطفه ایی وجود دارد بخاطر انسانیت بیایید نگذاریم مرگ و میر بیش تر از این شود . بیایید پیشگیر این اعدام ها شویم قبل از ان که خودمان هم یکی از مرده ها و اعدامی ها و یا زنده به گور شده های بیمارستانهای جمهوری اسلامی شده باشیم . باقی این گفته اید بی زبان


_ ( بخش اول پایان )

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

دولت هاي رانتير( بزرگ مالكان و اربابان اجاره دار )

دولت رانتير يا اجاره دار چگونه دولتي است : رانت يا اجاره كه اكنون به فرصت ويژه اطلاق مي گردد شرايط خاصي است كه معمولا در اختيار گروهها و طيفها و يا افراد خاص قرار مي گيرد و اين گروه محدود و كوچك با داشتن فرصت هاي خاص بهره هاي ويژه اي از اين امكانات مي برند اطلاق دولت رانتير شايد توصيف نامانوس تلقي گردد چرا كه در كشورهاي با نظام هاي غير دمكراتيك اصولا دولتها همگي داراي فرصت هاي ويژه اي هستند كه از ان بهره مي گيرند . اما اطلاقي چنين در اين گستره بيشتر ناظر بر ان است كه دولت از نقش خويش در ساختار هاي مدرن فاصله گرفته و در كسوت خاني بزرگ فيودالي گران پايه عمل مي نمايد و حامل وجوهاتي سنگين مايه براي فرودستاني است كه به انها نياز دارد و صد البته كه داراي پيشكش ها و تحفي گران سنگ براي خودي ها است ....

هنگامي كه اين دولتها در كشور هاي بدون ضابطه و حساب وكتاب قصد مي كنند بنده نوازي كرده و صدقه دهند هيچ بنيان و پايه اي قادر به پيشگيري و جلوگيري از ان ها نيست به هر روي فارغ از ان كه عزم ان نماييم كه هدف و مقصود از اين فرايند را واكاوي نماييم و تبيين نماييم كه اين بنده نوازي جذب عامه براي تحقق هدفي انتخاباتي است يا ژستي سياسي و افزايش هراسي كوبنده در ميان مخالفان كه اغلب متفكراني فراز انديش و اينده پويند و خارج از انديشه هاي پوپوليستي و لذا گريزان از منطق چماق...بنا بر ان مي گذاريم كه پيامد و برايند اين خصلت ها پدياورنده ي چه سازوكارها و مكانيزمهايي است . بنده نوازي شاهانه در طول تاريخ چند معضل بنيادين پديد اورده است 1- ايجاد فرهنگ گدا پروري مزورانه وگرايش به رياكاري شتابان كه فرجام ان نارضايتي گسترده بوده است چه انان كه به ناحق دريافت نمودهاند بر بلاهت موزع باور نموده اند و چه انان كه به ناحق بدان بخشش نرسيده اند و .. 2- اتلاف نسلي از طريق اموزش تزوير بجاي كار وتلاش و انهدام سرمايه اي و زوال و انهدام ثروت ملي به قيمت عدم توجه به زير ساختها ي بنيادين جامعه و گرايش به مصرف گرايي . با اين حال مساله تنها اين بعد ماجرا نيست معضل هنگامي حادتر و چشمگير تر مي گردد كه بخاطر اوريم در جوامع چند پاره به لحاظ فرهنگي و اجتماعي و زباني و فرهنگي دولت شاهان ( دولت هايي كه در نقش شاهان مستبد و خودكامه حداقل در بعد اقتصادي عمل مي نمايند ) به اتكا ذخاير معدني و نفتي و همچنين ثروت هاي باد اورده اي كه كه در تنليك انها است با بخشش و بنده نوازي دو معضل بنيادين را در اين گونه جوامع پديد مي اورند 1- به سبب فقدان توجه به زيرساخت ها و برنامه ريزي هاي كوتاه مدت مزيت هاي نسبي و مطلق نواحي را از بين برده و در عصر رقابت پيچده ي تكنولوژيك در سطح جهان اين مناطق را وابسته ي مقطعي به خود مي نمايند و اقتدار و عظمت انها تا هنگامي است كه منابع گسترده ي مالي را تزريق كنند لذا به محض فروكاهي مالي اين مناطق – گروها و طيف ها علم استقلال و شورش بر مي فرازند . اين مساله در ايران چند ميليتي و چند زباني چالشي ژرف و هراس اور است كه در صورت ناتواني دولت مركزي در تامين هزينه هاي ناحيه اي كه دايم التذايد است به سبب فقدان سرمايه گذاري بنيادين مركز بايد خيزابه هايي ويرانگر را شاهد بود .2- به سبب عدم توجه به سرمايه گذاري گسترده ي فراناحيه اي و عدم توجه به مزيت هاي منطقه اي در هم اميختگي اقتصادي و فرهنگي كمتر صورت گرفته و يا هرگز صورت نمي گيرد لذا لذا انتقال ثروت از مركز و يا به تعبيري از دولت مركزي به اين نواحي خود به خود موجبي براي گسست و گسل افزون طلب فرهنگي – زباني – اجتماعي شده و بر ناكارامدي مكانيزم فراگير جمعي در ايجاد و ساخت ملتي همگن و همسو و همساز مي افزايد : حال اگر دولتي كه وارث ساختار رانتير گذشته است و به اتكا پول نفت خود را بي نياز از ملت و توليد ناحيه اي مي داند اين روند را تشديد كرده و با افزايش روند بخشش هاي شخصي گذاري به پسين راهگذار هاي دولت شاهان داشته و از ان فراتر رفته و بجاي افزايش سرمايه گذاري در بخش توليد و انباشت ثروت جمعي و ملي عزم ان نمايد كه علاوه بر گداپروري خاص مكانيزمي اجرا نمايد كه پول هاي باد اورده ي نفتي به جيب گروه هاي خاصي( از طريق پرداخت مستقيم يارانه ها ) سرازير شود به لحاظ انهدام نسلي و سرمايه اي از يك سو و به لحاظ ويراني ساختار امنيت ملي از سويي و با لحاظ كردن تفاوت هاي منزلتي و طبقاتي چه اتفاقي خواهد افتاد ؟ دولت هاي اجاره دار يعني ان ها كه خود را صاحبان سرمايه هاي ملي و جمعي مي دانند و مركز توزيع ثروت را خود مي انگارنند هزاران مشكل اقتصادي و امنيتي براي حفظ كيان ملي پديد مي اورند حال دولت هاي فرا رانتير و فوق اجاره دار كه نقش دولت شاهان هزاره ي اول را نيز دارند و گمان بر ان برده اند كه نه تنها ان كه كشور مال شخص ان ها است بلكه حق دارند هر طور دوست دارند ثروت ملت را هزينه كنند چه بر سر اين كشور خواهند اورد ؟ لازم به توضيح است كه عصر كنوني را عصر رقابت ملت ها در پهنه ي نواوري و نوانديشي دانسته اند و گستره اي كه در ان بزرگترين دستاورد يك ملت ايجاد مكانيزمي از تعقل و تفكر است كه سبب گردد با استحكام در ارزش هايش رفاه و بهبود گسترده براي تمام بشريت فراز اورد به ديثگر سخن در عصر انقلاب اطلاعات و اطلاع رساني به نسبتي كه كه نقش دولت ها كم مي شود بر نقش ملت ها و تك تك افراد ملت افزوده مي شود در چنين عصري ديدگاه هاي فرا رانتيري دولت چه وجاهتي دارد ؟


فاجعه هاي انساني و ساماندهي ناحيه اي در راستاي توسعه پايدار و اينده نگرانه:
همواره اين سوال بنيادين در جهان مطرح است كه :
سيستم ايران اسلامي و كشورهايي از اين طيف قادر نيستند در راستاي رفاه اجتماعي و عزت انساني تلاش كنند، به ديگر سخن چرا همواره دشمنان به ويژه در دوران مديريت اجرايي اخير مي گويند سيستم اسلامي ايران اخلاق مديريتي و اخلاق حكومتي را نسبت به ملت خود نظام بين المللي و عاطفه ي خرد ورز انساني كه به تبع انقلاب اطلاع رساني پديدار گرديده رعايت نكرده و بدان پاي بند نيست، از سوي ديگر اين سوال مطرح است كه چرا بايد اصولاً دولتها و يا سيستم‌ها مسايل مربوط به اخلاق حكومتي و انساني را رعايت كنند، چه ضرورتي وجود دارد كه چنين اعتقاد و عملي صورت پذيرداين پيش گفتار تبيين مي‌كند كه اصولاً چه ضرورتي براي بيان اين مساله وجود دارد كه سيستمي به اين گونه مسايل توجه كند و چه مكانيزمي وجود دارد كه اين توجه را الزامي مي‌كند؟
جمهوري اسلامي ايران جزء كنوانسيوني است كه در آن تامين خواسته‌ها و ضرورتهاي نخستين افراد ملت و جامعه را متعهد است. همچنان كه در اصل اول و دوم قانون ج.ا.ا اين موضوع مصرح گرديده است .
.
چرا بايد اولويتها و ضرورتهاي اساسي و مايحتاج يك ملت را تامين كرد؟
چرا اين تامين خواست و نياز براي اين سيستم ( ج.ا.ا )از ديگر ساختارهايسياسي ديگر ضروري‌تر است؟

اينك در عصر نوين از آنجا كه رقابت ملتها از حوزه‌ي نظامي به حوزه‌ي خلاقيت و نوآوري انتقال يافته است و بقاي يك ملت و يا جامعه را منوط به آن بدين سان در مناسبات ملي - اقتصادي، اجتماعي و… تعريف مي‌كنند. گستره‌ي هماوردجويي‌به منظور سرآمدي و فرازمندي از حوزه‌ي دولتها به حوزه‌ي ملتهانيز انتقال يافته است (چرا كه مركز ثقل اقتدار از حوزه ي نظامي به حوزه هاي ديگر حيات اجتماعي به ويژه گستره ي نوانديشي به منظور رفاه و پيشرفت جمعي و فراناحيه اي كه بستري عام و فرا تر از حوزه ي بسته ي دولت است انتقال يافته )، به ديگر سخن اينك در عصر انفجار اطلاعات و انقلاب اطلاع رساني كه بر ايند ان كم رنگي مرزهاي سياسي و افزايش ادراك و خرد انساني از همنوعان شده و مي رود كه دهكده ي جهاني رخنمون گردد جوامعي سرآمدتر و فرازمندتر مي‌گردند كه همگرايي و همسازي اجتماعي آن ملت فزاينده‌تر گردد.. و افزايش همسازي براي خلاقيت و خلاقيت رابطه ي مشخص و معيني با ارزشهاا .و هنجارهاي نهادينه شده ملي و معرفتي. دارد. يعني به نسبتي كه ارزشهاي بيشتري به سبب خلاقيت و نوآوري نهادينه گردد رفتار همسازانه و همگرايانه‌ي بيشتري ميان افراد جامعه بروز كرده و كاهش تعارضات را سبب مي‌گردد نوآوريها و نوانديشي ‌هاي فزاينده‌تري بروز كند و از اين روي ان گاه كه تعداد افراد پاي‌بند و معتقد بدان فزوني گيرد اثرات بسياري بر سرنوشت و مقدرات آن ملت مي‌گذارند، از اين روي از آنجا كه گستره‌ي هماوردي به منظور اعتلاي جمعي به حوزه‌ي عمومي گسترده شده و ملتها در رقابت سازنده با همديگر برآمده‌اند، نقش دولتها و مديريت‌هاي كلان در عصر كنوني و جوامع خردورز از سرپرست و ولي و گروه نخبه سازمانده و پيشرو، تبديل به گروه خدمتگزار و خادمي شده است كه وظيفه‌ي عمده ي آن تنظيم شرايط براي افراد جامعه است تا افراد جامعه زمينه و امكان فزاينده‌تري براي رشد نوآوري و خلاقيت داشته باشند و اين مقدور نيست مگر آن كه با نهادينه سازي ارزشهاي اصيل و نوانديشانه ي انساني كه در كل جهان مورد اقبال و پاسداشت مي با شند از يك سو و سلامت عمومي و گسترده از سوي ديگر مناسباتي را فراهم سازند تا جمعيت گسترده‌تري بر ميزان خلاقيت و نوانديشي خويش بيفزايند و بتوانند در درازمدت اعتلاي سرزميني را در ايجاد كنند.
به تعبير ديگر توجه به رفتار مجموعه‌ي ملت يعني سرمايه‌گذاري براي آينده و براي سرآمدسازي و اعتلاي يك سرزمين. اما اگر چنين است چنين تدابير و تمهيداتي الزامي است چرا برخي سيستمها به ويژه در خاورميانه مديريت هاي به تعبير ديگران فوندامنتال توجهي به ساختار ملت، جامعه و مناسبات ملي نداشته و ندارند؟
آيا عزمي در آنها براي سرآمدي و اعتلاء سرزميني نيست؟
آيا اراده‌اي براي نهادينه سازي ارزشها و مباني اخلاقي انساني جامعه به منظور افزايش نوانديشي، نوآوري و خلاقيت فزاينده‌ي ملي ندارند؟
آيا قصد و عزمي براي تداوم خويش در آينده ندارند؟
چنين به نظر مي‌رسد كه در كل خاورميانه و به ويژه در ايران به دلايل بسيار تعاملات منطقي مترتب بر قدرت مشروع و مقبول و روابط اجتماعي اثر گذار در تعاملات مرتبط با ملت و اينده در حزه ي دولت رانتير شاه صفت ( شاه به مفهوم كهن معناي ان يعني مستبدي جنايت پيشه ) كنار گذارده شده: ادله‌ي بسياري براي آن طرح شده است:.
شيوه‌ي توليد ملي كه متكي به ملت نيست 1- .
2-عدم ثبات سياسي و اجتماعي كه سبب مي‌گردد، دولتها و مديريتهاي كلان سياسي، اجتماعي و فرهنگي نگاه به آينده را از نحوه‌ي نگرش خويش حذف نمايند. (هر چند به طور پرستژي ممكن است طرحهايي را علم نمايند)
3-اعتقادات ويژه به فرجام و يا انتهاي تاريخ كه اعتقاد بر آن است كه در عصر غيبت كاري از بشر بر نمي‌آيد و بهتر است انسان كارهايش را به مرد قادر فرازمندي كه سرانجام مي‌آيد بسپارد.
4-عدم توانايي مردم در استحصال حقوق خويش به سبب شكل‌گيري كاستهاي قدرت اجتماعي و سياسي كه داراي ساحت قدسي ماب هستند و برامده از ژرفاي باورهاي ديني.
5-پاي‌گيري كاستهاي قدرت ائديولوژيك كه مشروعيت خويش را از نهاده‌هاي غيرانساني دريافت كرده و لذا موقعيت و وضعيتي الهي و كاريزماتيك براي خويش قائلند..
-اما مساله اين است كه چه اتفاقي افتاده يا مي‌افتد كه ملت و جامعه از عرصه صحنه‌ي تصميم‌گيري مديريتي، اجتماعي، سياسي خارج شده و مي‌شوند، مشكل بنيادين در كجا است؟
چنين به نظر مي‌رسد كه اگر ساختار مديريتي كلان وابسته به جامعه‌ي خود باشند (از نظر اقتصادي) يا به تعبيري سازوكاري وجود داشته باشد كه مديريت كلان راهي جزء منابع مالي از داخل اجتماع نداشته باشد و ذخاير و منابع نفتي در ساختار كوتاه مدت بكار گرفته نشود حال چه با مصوبات مجلس و برنامه ريزي فوق العاده اي توسط ملت آنگاه وضعيت دگرگونه‌اي مشاهده مي گردد.
حداقل آن كه اگر مديريت كلان مايحتاج مالي خويش را از تك تك افراد ملت استحصال نمايند، ملت مهم تلقي شده و حداقل آن كه در تعاملات اجتماعي و سياسي جزئي اثرگذار محسوب مي‌گردد.
در يك چنين شرايطي رابطه‌اي معنادار ميان ساختار مديريتي و جامعه شكل مي‌گيرد از يك سو مديريت بايد زمينه ي دانايي و خلاقيت را در جامعه گسترش دهد تا توليد افزون گردد و از سويي اين گسترش خردورزي ساختار مديريتي را دگرگون مي سازدو در اين مناسبات امكان بقاء و پايداري استبداد و ستم را كوتاه‌تر كرده و حداقل آن كه ساختار مديريتي ملزم به پرداخت هزينه‌ي بيشتري براي همراهي مردم است.
ليكن خاورميانه:
در خاورميانه مناسبات نوع ديگري است، در اين جوامع به سبب وجود و حضور اقتصاد نفتي در بسياري از جوامع، كاست قدرت بر امده از قداست خود را مالك سرزمين دانسته و نيازي به جامعه‌ي خود ندارد.
اين جوامع نفتي اغلب تمامي نيازهاي خود را از خارج (
به مدد پولهاي استحصالي از نفت و مشتقات آن) تامين مي‌نمايند، در نتيجه بسياري از مسايل مرتبط با ارتباطات و تعاملات ملي و اجتماعي ناپديد مي‌گردد.



كشورهاي خاورميانه از اين منظر به دو دسته‌ي بزرگ تقسيم مي شوند :
كشورهاي بدون اتكاء به توليد نفت
جايي در اين بحث ندارند))



ـ كشورهاي نفتي خود كشورهاي نفتي دو گروه بزرگ را شكل مي‌دهند:
1ـ كشورهاي پادشاهي و اميرنشين با سابقه‌ي نسبتاً طولاني در مديريت سرزميني
2ـ كشورهاي
اكنون))
غيرپادشاهي با سابقه‌ي نسبتاً كم در مديريت سرزميني و داراي بحرانهاي سياسي گسترده.
كشورهاي پادشاهي و اميرنشين نفتي به سبب تداوم ساختار مديريتي به دلايل بسيار روابط نسبتاً معتدلي با جهان خارج برقرار كرده و چون همچنان به ساختارهاي ملي (جامعه‌ي) ملت خويش وابسته نيستند در عين حالي كه محافظه سياسي و اجتماعي را لحاظ مي‌نمايند، تمامي ضروريات و مايحتاج خويش را از خارج تهيه و تدارك مي‌بينند، اين كشورها علاوه بر آن خلاقيت، نوآوري و كه موجب سرآمدي و اعتلاي آنها است را كه از بيرون از جامعه‌ي خويش مي‌جويند، مشروعيت و مقبوليت خويش را نيز از خارج و در خارج از حوزه‌ي سرزميني مي‌گيرند.
با اين حال از آنجا كه تداوم مديريتي دارند در طي زمان تعلق سرزميني و حس مالكيت سبب مي‌گردد به نوعي وارد حوزه‌هاي واسطه‌گري و توليد ثروت عمومي نيز شده و به لحاظ خصلتهاي محافظه كارانه مبدا و مقصد بسياري از خارجي‌ها ‌شوند.(
تداوم حاكميت موجب گرديده با كمك خارجي ها رفاه و امكانات به اين مناطق روي اورد كه اين خود با همراهي خرد خارجي مناسبات رفتاري و عمومي را در اين سرزمينها تغيير دهد)

كشورهاي غيرپادشاهي يا حتي پادشاهي كوتاه مدت كه پادشاه يا امير قادر به حكومتي درازمدت نيست در عين حالي كه به سبب رفتاري خصلتهايي شبيه به كشورهاي غيرپادشاهي از خود بروز مي‌دهند اما
اين كشورها با دو خصلت عمومي شاخص مي‌شوند::
افراطي گري آشكار يا غيرآشكار
به سبب تغيرات گسترده ي سياسي و فقدان كارامدي از يك سو و مواجه ورودررويي با لايه ها و گروه هاي سياسي ديگر كه خود را با كفايت تر از اين گروه براي حكومت ميدانند از سوي ديگر و نمايش اقتدار و شكوه خود به جامعه
برنامه‌ريزيهاي كوتاه مدت

به هر روي در اين كشورها كه نقطه‌ي اتكاء حيات اقتصادي مردم آن نيستند،
ساختار مديريتي در اين فرايند به منظور خود ارضايي و افزايش مشروعيت و مقبوليت نزد توده هاي كم سوادو تسلط بر جامعه در سه نقش عمده ظاهر مي‌شود:
داستان :
در اوايل دهه ي شصت در مشهد مرسوم بود كه پسر يكه عاشق دختري بود از يكي از دوستانش خواهش مي كرد جلو دختر و يا در مسير راهش نمايشي در اورند در اين ميان دوست مي بايست متلكي به دختر مي گفت و پسر عاشق كه مي بايست در همان لحظه بر حسب تصادف تنظيمي از ان جا بگذرد با دوستش درگيري نمايشي درست كند و از دختر دفاع كند تا دختر او را پسند نمايد و پسر عاشق با نشان دادن قدرت و صلابتش قهرمان قلب دختر شود و خوب البته پسر عاشق چه قوي هيكل و چه ريز جثه همواره پيروز بود و شگفت ان بود كه بودند پسركاني نحيف كه بعد فراموش مي كردند اين نمايش بوده و ....
1ـ نقش برادر عادل مساوات جوي براي افراد جامعه انقلابهاي عراق، ايران و سوريه و …
2ـ پس از گذشت چند سال اين سيستم مساوات جو و برادر خواه تبديل به برادر جبار و آمري مي‌شود كه نقش قهرمان را ايفاء مي‌كند تا حيثيت و مشروعيت پيشين را بازيابد و تداوم بخشد پروسه ي افزايش محبوبيت ..
3ـ اگر ساختار حكومتي پس از اين دوره‌ها جان سالم بدر ببرد همچنان كه به آرامي خصلتهاي پادشاهي به خود مي‌گيرد در نقش پدر خوانده ي ارشد براي جامعه و كشورها و جوامع پيراموني ايفاي نقش مي‌كند.
پدري كه نقش پدر سالانه‌ي خويش را هر روز بيشتر مي‌كند. در اين جا حوزه ي تعاملاتي حاكميت مرزها را در مي نوردد و نقش پدر خواندگي گسترش مي يابد و همچون ان پسرك نحيف امر بر او مشتبه مي شود كه شايد واقعا خيلي قدرت مند است و... ....
اما مساله اين است كه چرا در خاورميانه‌ي نفتي ساختار مديريتي رانتير نيازي به جامعه احساس نمي‌كند مگر آن كه بخواهد نقش قهرمان را ايفاء كند و نيازي مبرم به قرباني داشته باشد ؟(جنگ كويت، عراق و…)

به نظر مي‌رسد خاورميانه همچنان وارث نظام توليد فئوداليسم است
. اين بار فئودال پدرسالار در نقش ساختار مديريتي رخنمون مي‌گردد و از آنجا كه ساختار توليدي اين جوامع كمتر صنعتي شده و يا اصلاً صنعتي نيست، مناسبات قدرت به سمت ويژه‌اي پيش مي‌رود
. در اين گستره، ساختار مديريتي مالك سرزمين مي‌گردد كه يا اهداي خداوندي به آنان است يا توسط نمايندگان خدا عطيه شده و يا در روزي… خداوند توسط كساني اين عطيه را تقديم نموده است (ذاتاً داراي فره و جوهر خدايي و


مقدس است))
و چون چنين است پس مخالفت با آن يا همراهي نكردن با آن به
مثابه‌ي دشمني با خدا است كه مستوجب مرگ است.
ساختار مديريت

در چنين جوامعي به جاي آن كه مايحتاج و خواسته‌هاي خود را از طريق ماليات (مشروط به ايجاد زيرساخت براي توليد ثروت ودانايي و كاهش فاصله ي طبقاتي و منزلتي )
تامين كنند و روندي را شكل دهد كه به افزايش ثروت عمومي، فزاينده‌گي خلاقيت و توليد متكاثر منجر شود و در نتيجه از پيامدها و برآمدهاي آن كسب درآمد كند، پول حاصل از فروش نفت را تنها عامل درآمدزايي خود مي‌داند و به سبب پيشينه‌ي تاريخي و روابط نابسامان اقتصادي و سياسي، كوشش عمده‌اي براي تكاثر توليد نمي‌كند و مي‌كوشد از طريق پولهاي نفتي هزينه‌هاي خود را تامين كند، بدين ترتيب ساختاري مديريتي در اين نواحي بعنوان بزرگ اجاره‌دار ظاهر مي‌گردند، اجاره داران و بزرگ مالكاني كه هر گونه اقدام آنها در راستاي بهبود شرايط زيست محيطي، اقامتي و اقتصادي جامعه لطف آنان است در حق جامعه و به تدريج مجموع اين كاركردها را از مردم و جامعه طلبكار مي‌شوند.
مساله‌ي عمده تنها اين نيست كه اين بزرگ مالكان طلبكار اقدامات خود مي‌شوند.
مساله‌ي مهمتر آن است كه اين ساختارها به سبب احساس مالكيت شخصي ، نه تنها آن كه در زمينه‌ي هزينه ها به كسي و سازماني پاسخ نمي‌دهند و اصولاً كسي حق ندارد و در مورد هزينه‌هاي آنان سوال كند، بلكه اين حق را براي خويش قائلند كه در راستاي مقبوليت، مشروعيت و بقاي خود، سرمايه‌هاي سرزميني راعلاوه بر حيف و ميل به نواحي ديگر منتقل نمايند و در راستاي افزايش امنيت كاست قدرت هر هزينه‌اي را بپردازند
همچنان كه در مورد ايران اسلامي شاهديم كشوري كه با ميليونها فقير و درمانده و با هزاران بيكار و بيچاره سرمايه هاي ملت را در– امريكاي لاتين و...
هدر ميدهد دقيقا در همانجايي كه هرگز به لحاظ استراتژيك نه تنها منافعي براي كشور ندارد بلكه به تقويت دشمنان طبيعي سرزميني مي انجامد چرا كه به لحاظ راهبردي ايران تنها يك متحد هميشگي و استراتژيك مي تواند داشته با شد و ان كشور هاي غير عرب است است كشوري كه دشمن دشمنان طبيعي ايران است هر چند عهد و دوران دشمني ها به سر امده و همكاري براي بهبود جمعي جاي ان را گرفته اما دشمني ها ي طبيعي و تاريخي و دوستي هاي ازلي و معرفتي را نبايد از نظر دور داشت )
بدين روي ساختارهاي مديريت كلان در خاورميانه،
اجاره داران بزرگي هستند كه رعيتي (سرواژ گونه)
براي آنان مشغول كار و فعاليتند و الزاماً هر چه اين كار و فعاليت بيشتر در راستاي منافع آنان، پيشبرد مقاصد و مقبوليت و مشروعيت آنان باشد ارزشمندتر است و به نسبتي كه از حوزه‌ي منافع آنان دور مي‌گردد، خطرناك‌تر..
مع الوصف در خاورميانه (بخش نفتي)
معضل بحران زاي ديگري نيز شكل گرفته است و آن ساختارهاي مديريتي غيرپايدار و نااميدي هستند كه به سبب فقدان اميد به پايداري كاست قدرت كه به تدريج شكل فردي و خويشاوندي به خود مي‌گيرد از سويي و عدم مشروعيت و مقبوليت از سوي ديگر، زيرساختها و ساختارهاي جوامع خود را
بشدت بر بنايي مرسوس و سست بنيان مي‌نهند..
در اين جوامع آينده نگري و فعاليت براي آينده به منظور تنظيم آتيه عملي غيرمعقول تلقي مي‌گردد و تنها در يك حوزه آينده نگري انجام مي‌گيرد و آن:
«حوزه‌ي انهدام دشمنان فرضي و غير واقعي و مقابله با معارضان است به تعبيري حوزه‌اي كه امنيت و مقبوليت آنان را افزون سازد.»

اين گونه سرمايه‌گذاريها و زيرساخت سازيهاي مديريتي حتي از حوزه‌ي سرزميني خارج شده و در پهنه‌ي ميدانهاي القايي اجتماعي، فرهنگي اين ساختارها نيز شكل مي‌گيرد و به نسبتي كه از ميزان مقبوليت و مشروعيت
ساختار مديريتي در داخل كاسته مي‌شود. ميزان سرمايه گذاريها و امكانات دهي آنان به سرزمينها و مناطق ديگر افزون مي‌گردد
ايران اسلامي در حالي كه دولت كنوني

بسياري از مناطق ان داراي پوشش رسانه اي تلويزيوني نيست در امريكاي لاتين مي خواهد ايستگاه راديو و تلويزيوني داير كند )،
در اين خصلت شبيه به ديگر سرزمينهاي نفتي خاورميانه در اتكاء به نيروها و جوامع خارجي عمل مي‌كنند با اين تفاوت كه در كشورهاي با ثبات و پايداري ساختار مديريتي اتكاء به خارج منظور تامين خواسته‌هاو ضرورتهاي حياتي، صنعتي جامعه است و در اين گروه اتكاء به منظور جذب و جلب خواسته‌هاي ضروري همراه با امنيت، پرستيژ و حياط خلوتي است كه بتوانند در آن نفس بكشند، اين ساختارها به سبب كشت باد از ميوه‌ي طوفان آن وحشت دارند.
آنچنان كه رژيم خمرها سرخ، آنان كه نه رويي در وطن دارند و نه در غربت دلشان شاد است. ]
برآمده از مثلي فارسي كه نه در غربت دلم شاد است و نه رويي در وطن دارم[ انجام گرفت.
به هر روي خصايص چنين ساختارهاي مديريتي مبين آن است كه:

1ـ سرمايه‌گذاري آينده نگرانه و زيرساختي صورت نمي‌گيرد.
2ـ سرمايه‌ي ملي بدون جواب و سوال به حوزه‌هاي ديگر و سرزمينهاي ديگر مي‌رود.
3-جامعه سرزميني
در اولويت بعدي سرمايه‌گذاري و ارايه خدمات است.
4ـ اتكاء عمومي در امنيت و پرستيژ و مشروعيت
چه به لحاظ تقابل و چه به لحاظ دوستي)در اين سرزمين‌ها به خارج از كشور است.
5ـ مقبوليت و مشروعيت اين ساختارها در خارج از جوامع جستجو مي‌شود

6-انهدام نسل جوان به لحاظ اخلاقي

.
اما مساله‌ي عمده آن است كه عدم سرمايه‌گذاري و توجه به زير ساختها افزايش تعارضات برآمده از نقش پدرسالارانه و فئودال مسلكانه‌‌ي اين ساختارها تبعات بسياري به همراه دارد::
در اغلب اين كشورها به سبب وجود مناطق متفاوت جغرافيايي و اقليمي، مهاجرت اقوام و ملل، لشكركشي‌ها و… خرده فرهنگها، زبانها و نژادهاي مختلفي شكل گرفته است، حضور اين اقليتهاي زباني، قومي، نژادي و فرهنگي از يك سو و وجود نسل جوان تحصيل كرده كه به امكانات و ابزار اطلاع رساني و اطلاعات جهاني مسلط است از سويي ديگر كه موجب گسست نسلي و عصري گرديده بحراني بنيادين را شكل داده است.
ساختارهاي پدر سالارانه‌ي فئودال مسلك در مواجهه با اين دو مساله در عين حالي كه بشدت تهاجمي برخورد مي‌كند و كوشش بسيار مي‌نمايد كه اين دو طيف عمده را همشكل و همسان خود سازد، چرا كه وجود آنها را خللي در يكپارچگي محدوده‌ي قدرت مي‌پندارد، تلاش بسياري مي‌نمايد كه اگر نتواند همسان سازي نمايد، به طريقي اين دو طيف را حذف كند.
مساله اين است كه به دو دليل ساختار قومي، جمعيتي و نرخ متفاوت زاد و ولد در هر دو عرصه ساختارهاي مديريتي اين مناطق با بحران مواجهه مي‌گردند، چرا كه با افزايش نرخ زاد و ولد در مناطق اقليت نشين از يك طرف و كثرت قشر گروه و نسل جوان ساختارهاي مديريتي با بحراني ژرف مواجه مي‌شوند.
بدين روي نوع رفتار و كردار سركوب گرايانه ي ساختار مديريتي همراه با آن كه دو شكل بنيادين را شكل مي‌دهد:
1ـ تمايل به گريز از مركز اقليتهاي قومي، زباني، فرهنگي به ويژه آنها كه در حواشي سرزميني استقرار دارند.
2-تمايل به انفجار و آنومي توسط قشر و گروه سبب مي‌گردد كه ساختار مديريتي به نحو فزاينده‌اي با هزينه‌هاي اجتماعي فزاينده اي مواجهه گردد، هزينه‌هايي كه لحظه به لحظه افزون‌تر مي‌گردند.
بدين سان ساختارهاي مديريتي كه سرمايه‌گذاري زيرساختي نداشته و اغلب سرمايه‌هاي خويش را به حوزه‌هاي پيراموني و مناطقي كه مقبوليت و مشروعيت براي آنان به همراه دارند مي‌برند.
با دو مساله مواجه مي‌شوند:

1ـ افزايش هز هزينه‌هاي قومي، فرهنگي و اجتماعي
2ـ كاهش درآمد (همان اندك)
و از آنجا كه تمايل آشكاري به حفظ حريم خود دارند،
ناچار از صرف درآمدهاي نفتي در اين مناطق بر مي‌آيند.
بدين ترتيب اين كشورها بجاي آن كه تعاملات و مناسباتي برقرار سازند كه منجر اختلاط فرهنگي، تقسيم كار اقتصادي و براساس آن بهبود شرايط عمومي امنيت ملي گردد آنچنان كه سويس، بلژيك و…
دارند
.
با تزريق منابع مالي ناشي از فروش منابع اوليه به ويژه نفت و گاز روشي را اتخاذ مي‌كنند كه علاوه بر آن كه فاصله ي موجود قومي و نسلي تبديل به گسل مي‌گردد، مناطق قومي نشين وابسته به رانتي مي‌شوند كه از طريق فروش نفت حاصل مي‌گردد، برآيند اين روش آن مي گردد كه با كاهش درآمدهاي نفتي و درآمدهاي حاصل از فروش مواد اوليه اين مناطق كه ديگر ضرورتي براي اتصال به واحد سرزميني ندارند و ساختار‌هاي اقتصادي، قومي، فرهنگي آنها نيز اتصال و ارتباطي معنادار نيافته با كاهش اقتدار سيستم مركزي مديريت و ارسال پول به يكباره خروج و انفكاك از مركز را پيشه‌ي خود مي‌سازند و صد البته كه با رفتار پرخشونت پدرسالار فئودال مسلك مواجه مي‌گردند و در نتيجه بحراني انساني هولناكي پديدار مي‌شود.
بدين لحاظ ساختارهاي مديريتي در اين حوزه با هزينه‌ي درآمدهاي پايه (برآمده از فروش منابع اوليه، نفت و گاز و…) در راه مشروعيت و مقبوليت خويش، هزينه در سرزمينها و جوامع ديگر براي افزايش امنيت و پايداري و انجام هزينه‌هاي بسيار در راستاي منويات و خواست‌هاي پدرسالانه‌‌ي خويش علاوه بر آن كه زيرساختهاي مسهلك شده را مستهلك‌تر مي‌نمايند بر گسست اجتماعي افزوده و به سبب عدم سرمايه‌گذاري زيرساختي و نگرش آينده نگرانه بر فاصله‌هاي قومي، فرهنگي و اخلاقي افزوده و منشاء و مسبب هزينه‌هاي بسياري به لحاظ انساني، اقتصادي گرديده و امكانات بي‌شماري را تباه مي‌سازند.
مساله اين است كه چه بايد كرد؟
با ان چه شرح شد مجموع هزينه هاي ويرانگر دولت هاي رانتير اندكي و به اجمال ملاحظه گرديد حال مساله ان است كه اگر اين ساختار با نوعي ديگر از اين تعاملات و ان هم فقط به صرف افزايش مقبوليت نزد گروهي كوچك صورت گيرد و اگر اين بخشش هاي ملوكانه در نسبتي عادلانه به اسم عدالت صورت گيرد هزينه هاي گزاف ان را چگونه يك ملت بايد بپردازد ؟ يك ملت با پدرسالاري كه امر بر او مشتبه شده و تب عمومي دولت هاي رانتير خاورميانه نيز او را گرفته و از ان نيز فراتر پاي نهاده و اراده ي ان دارد كه پول هاي نفتي را به قصد افزايش مشروعيت روانه ي بازاري كند كه در تحريم بين المللي است چه بايد كرد ؟
چنين به نظر مي رسد كه سه مكانيزم براي ويرانگري مطلق كشور در حال فعاليت است :
1 – تشويق به گسترش پدرخواندگي از طریق رادیکالیزه کردن رفتارها
2- تجميع لمپن هاي سياسي و اجتماعي براي فرو كوفتن دشمنان پدرسالار دولت فرارانتير شاه خوانده
3- پايگيري پدرخوانده ي جديد ي كه دركي تاريخي و عصري نداشته و گمان بر ان دارد كه با روانه سازي پول به جامعه بدون تدبير و محاسبه بر مقبوليتش افزوده خواهد شد غافل از ان كه اگر بحران تضادهاي منزلتي و حيثيتي اگر طومار پدر سالار رانتير را در هم نكوبد فقدان كار و توانايي براي توليد و اين سرشاخ نمودنش با قدرتها اين پسرك عاشق پيشه ي نحيف را از پاي در خواهد اورد چرا كه گمان بر ان دارد فيلم بازي كردن عين زندگي است و اي دريغ از اين گول عظيم...
به هر روي اينك در استانه ي فرو ريزي و سر ریزی بحران جهاني به ايران يك سوال اساسي و بنيادين نيز بوجود مي ايد . اگر واقعا دلار هاي نفتي كاستي گيرد - كه اكنون جهان نمايان گر ان است - ان هنگام اين ساختار پوپوليستي عوام فريب كه هيچ توجهي به زير ساخت سازي و كارافريني و توليد ثروت جمعي نداشته چه خواهد كرد ؟
توي زندگي هيچ چيزي اسان بدست نمي ايد
اما من نيز
– در شكست هيچ كس دنبال پيروزي خويش نمگردم
– اما دير گاهي است كه لحظه لحظه متلاشي مي شوم
– از يك عزيزي روي گردان شده ايم
– دست هاي بهم چسبيده مان متلاشي شده
من وتو پشت سياهي و نفرت پنهان شده ايم
اما اما
– مي ترسم كه سكوت ها به فرياد تبديل شود
– مي ترسم كه روزگاري
– به غم عادت كنيم و به تنهايي خو بگيريم و
حصاري خود ساخته بسازيم براي خويشتن
مي ترسم غمباد بگيريم از اين همه رنج
از اين همه وعده هاي دروغين و روياهاي ناتمام و نيستي پيامد...
اما بياد اوريم كه يك روياي ناتمام از يك روياي متلاشي ادم را بيشتر مي ازارد
ما نمي خواهيم روياهايمان را گم كنيم
دست هايمان را بهم قلاب كنيم
تا اينك به فراسوي اين پرچين دل ازار نيز نگاهي بيندازيم
شايد بگريزد اين تلخي و كژتابي ...