۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

موج دیگری از افراط گرایی با اندیشه های ناسیونالیستی( با نابود سازی افراط گرایی دینی ) درخاورمیانه در حال شکل گیری است .
(اگر ایلات متحده و قدرت های جهانی مشکلات منطقه ای خاورمیانه را درک نکنند با وجود فقر و بحران اقتصادی روند تروریسیم متوقف نخواهد گردید . اگر دمکراسی و حقوق بشر پیروز گردد و تروریسم ائدولوژیک متوقف گردد ، اختلافات قومی بر اساس اعاده ی حقوق اقلیت ها و نشر اندیشه های ناسیونالیستی منطقه را فرا خواهد گرفت .از این روی ایالات متحده آمریکا و جهان ناچار است ضمن از بین بردن جمهوری اسلامی موجبات اتحادیه ی بزرگ خاورمیانه ای را فراهم سازد و با سرمایه گذاری بر توسعه ی ملی و منطقه ای از نبرد ها و ناامنی دیگر باره ی جهانی که ریشه در خاورمیانه دارد پیش گیری نماید. )
خاورمیانه پس از تشکیل دولت اسرائیل به تدریج بسوی نبردی مزمن و فراگیر پیش رفت . در طی دوران جنگ سرد تشکیل دولت اسرائیل بهانه ای بود تا اتحاد جماهیر شوروی به دفاع از اعراب و فلسطینی ها اقدام کند .دفاعی که بیش از آن که استراتژیک باشد رفاعی تاکتیک در مقابله با غرب بود . از این روی شوروی کوشش بسیاری نمود تا در منطقه جبهه ی وسیعی از نیروی های ضد اسرائیلی را پدید آورد و جا پای مستحکمی در مهمترین منطقه ی ژئواستراتژیک خاورمیانه نفتی به وجود آورد . با تشکیل احزاب بعث در سوریه – عراق و همچنین روی کار آمدن جتا عبدالناصر شوروی در تلاشی برای نبردی گسترده بر علیه متحد قدرتمند غرب – اسرائیل – دارای موقعیتی ویژه گشت . بدین سان با روی کار آمدن جمال عبدالناصر – حافظ اسد – صدام حسین .... جنبش دیگری نیز با کمک و مداخله ی گسترده ی شوروی شکل گرفت و آن جنبش های ناسیونالیستی – با ته اندیشه ی گرایشات سوسیالیستی بود که با هدف اتحاد اعراب و همگرایی بر علیه اسرائیل به عنوان هسته ی مبارزاتی عمل می کرد .
نبرد شوروی با غرب در منطقه ی خاورمیانه توسط عوامل و همکارن منطقه ای آنها موجب جنگ های متوالی و شدیدی گشت که در نهایت با خفت و شکست های شرمسارانه ی اعراب همراه بود . شکست های بیشماراعراب و قدرت رو به رشد اسرائیل موجب گردید که در تلاقی با اندیشه های تسری یافته ی شوروی در مبارزه با غرب ، غرب ستیزی به عنصری پرستیژی تبدل شود . در واقع شرایط به گونه ای تعریف گردید که ناکامی اعراب در جنگ های بزرگش با اسرائیل نوعی سرخوردگی توام با یاس را پدید آورده بود که این یاس و اندیشه های برآمده از شکست به سنتی فکری در منطقه تبدیل گردید .
بدین سان در حالی که غرب ستیزی مولفه ای انقلابی و مدرن در منطقه تعریف می شد ، تمامی کودتا چیان – انقلابی ها ، ...از مصر تا سوریه و عراق و از یمن جنوبی تا ظفار عمان مهمترین و بزرگترین شعار خود را مبارزه و محو اسرائیل و غرب ستیزی قرار دادند . در این تبلیغات گسترده با ناسیونالیسم عربی اغلب همراه می گشت توده های عرب از مبارزان با اسرائیل و غرب ستیزان قهرمانانی منطقه ای میساختند .
روند مذکور تا هنگام اشغال افغانستان توسط نیرو های نظامی شوروی ادامه داشت . در زمان اشغال افغانستان ناگاه نوک حمله ی اعراب به سمت شوروی نشانه رفت . از این روی روندی شکل گرفت که در آن کشور های سنتی و مرتجع عرب همچون عربستان – امارات متحده ی عربی – کویت – قطر و...به دوسبب روند ش.ر.ی زدایی را گسترش دادند :
1- به شبب تهاجم تبلیغاتی شوروی به کشور های سلطنتی و سنتی
2- - برامدن و طلوع از جایگاه فاقد مشروعیت به مقبولیت و سردمداری کشور های عربی
کشور های عربی سنتی که اغلب روابط نزدیکی با غرب و کشور های لیبرال جهان داشتند در نبرد با شوروی بزرگترین خطای استراتژیک خود را انجام دادند و آن تاکید و بسط ائدولوژی دینی و اسلام گرایی افراطی بود .
کشور های غربی نیز در این همراهی و گسترش باور های دینی با اعراب سنتی همراه گردیدند . چنین رفتاری از آن جهت شکل گرفت که شوروی با ائدولوژی سوسیالیتی پیش می رفت و برای دفاع و ایجاد انگیزه در نبرد کشور های عرب سنتی و غرب نیز به ائدولوزی گرایی روی آوردند . بدین ترتیب هنگامی که شوروی با گلاسنوست و پروستاریکای گورباچف فرو ریخت . نیروی های عرب معروف به عرب های افغانی – افغانی ها ی جهادی و قوای نظامی پاکستان که بشدت ائدولوژی زده شده بودند و باور های دینی و افراطی گسترده و بی نهایتی در آنها تقویت گردیده بود با سلاح ها – سرمایه و پول های کشور های غربی – همکار های اطلاعاتی ، نظامی با ارتش های منطقه به ویژه پاکستان به یکباره رها گردیدند .
لذا هنگامی که این اعراب افغانی به کشور های خود بازگشتند به سبب آن که در طی مدت ها با ارزش های دینی – مذهبی افراطی انگزیه ی رزم می یافتند به یکباره با خلا ائدولوژیک در کشور های خود به ویژه کشور های ثروتمند نفتی مثل عربستان مواجهه گردیند . عربستان با توجه به ساختار سنتی تمایلی به گسترش ائدولوژی افراطی در کشورش نداشت . لذا به کنترل و سرکوب اعراب افغانی پرداخت . و این آغازی بود که دیگر بار اعراب افغانی و جهادی که حرفه و هنر دیگری جز جنگ نداشتند در کنار همدیگر قرار بگیرند . و اراده ی معطوف به عمل آنها که زمانی نبرد با ائدولوژی سوسیالیتی بود به عزمی خلل ناپذیر در مبارزه با کشور های عرب سنتی تبدیل شد . و از آنجا که از دیرباز این گروه از کشور ها با ارتباطات گسترده با غرب تعریف می شدند . نیرو های افراطی دیگر بار با اندیشه های دینی و همگرایی ناسیونالیسم فکری قدرت گرفتند .
قدرت گیری نیرو های افراطی از سویی معلول رفتار و کنش کشور های غربی و اعراب سنتی بود و از سویی برآیند وضعیت نامناسب معیشتی و اقتصادی توده های محروم مردم در کشور های عرب سنتی که با تضاد ها و تبعیضات بسیار طبقاتی روبرو بودند . بدین ترتیب دیگر بار نوک تیز حمله ی اعراب بسوی غرب و متحد اصلی اش در خاورمیانه یعنی اسرائیل و دیگر متحدان منطقه ای غرب نشانه رفت .
در این میان در خلال اتفاقات فراروی نیرو های عرب جهادی مسئله ی دیگری بشدت جهان اسلام را به لرزه در آورد و آن پیروزی اسلام گرایانی بود که سابقه ی نبرد با اسرائیل ( چمران – امیرکمالی و...) داشتند و از دیگر سوی توسط نیرو های چپ گرا به ویژه حرب توده و ...بشدت در آنها غرب هراسی پای گرفته بود . مجموعه ی این برآیند ها همراه با اتحاد راهبردی شاه فقید با غرب و اسرائیل در منطقه نیروی های آلترناتیو و انقلابی را در جهت عکس سوق داد . در واقع
1- غرب هراسی ناشی از احزاب و گرو های سوسیالیتی – کمنونیستی
2- ورود نیروهای ضد اسرائیلی و ضد غربی از لبنان و سوریه و رعاق به راس هرم قدرت در انقلاب
3- اتحاد و معروفیت همکاری شاه فقید با کشور های غربی و اسرائیل
موجب شد که نوعی غرب ستیزی در ایران انقلابی پای بگیرد . لذا هنگامی که نیرو های انقلابی در ایران در حال مبارزه بر علیه رژیم سلطنتی بودند گسیل و سرازیر شدن ثروت های نفتی از لیبی – عراق – سوریه و شوروی برای انقلابیون عامل دیگری بود که بشدت بر انقلاب ایران اثر گذاشت . با این همه کشور های غربی به سبب اضمحلال رژیم سلطنتی و وحشت از درغلتیدن ایران به دامان شوروی رویه ی دوگانه ای در پیش گرفتند و موجب شدند ائدولوژی دینی به قدرت برسد . در آن زمان چنین تغییری که موجب کوتاهی دست شوروی از ایران نفتی می گردید بسیار خوشایند غرب می نمود .
اما زمانی که شوروی فرو ریخت و اعراب افغانی رها شدند این جمهوری اسلامی بود که با عطف توجه شدید به ائدولوژی گرایی و عزم جدی در صدور انقلاب دینی خود به کشور های منطقه پایه گذار موج دوم افراط گرایی منطقه ای گردید . از این روی کافی بود تا دیگر بار اعراب افغانی و جهادی های افغان دور هم جمع شوند تا توسط رژیم جمهوری اسلامی و ارتش پاکستان که همواره منافع خود را در تباهی و ویرانی افغانستان و آن سوی خط دویراند می داند ، حمایت شوند .
حمایت های شدید جمهوری اسلامی از گرو های ائدولوژیک از یک سو و جنگ صدام حسین علیه ایران و سپس کشور های سنت گرای عرب از جمله کویت و عزم وی برای تسلط یر عربستان از سوی دیگر موجب گردید . فضای منطقه بشدت در التهاب ائدولوژیک قرار بگیرد .
بدین سان در رقابت با ائدولوژی گرایی جمهوری اسلامی که موجب خیزابه ی دوم اقراط گرایی شده بود . کشور های عرب سنتی نظیر عربستان و امارات متحده ی عربی و...موج سوم افراط گرایی را با گسترش و تقویت نیرو های سنی – سلفی – تکفیری ایجاد کردند .
وجهه ممیزه ی تمامی قوای افراط گرای منطقه مبارزه با اسرائیل و غرب بود . این گروه از کشور ها برای بدست آورن مشروعیت توده های منطقه ای و برتری های رقابتی در منطقه - کشور های مادر افراط گرا با شتاب بسیار و تجهیز قوای متحد و افراطی وابسته به خود- بر شدت تخاصم با غرب و اسرائیل می افزودند .
از این روی هنگامی که خاورمیانه صحنه ی نبرد نیرو های صدام حسین و جمهوری اسلامی – فلسیطینی ها با اسرائیل – افغان ها با همدیگر – تروریست ها در سودان و افریقا با غرب بودند . به تدریج سه جبهه ائدولوژیک و اندیشه ای در منطقه گشوده شد :
الف- جبهه ی ائدولوزی شیعی مبتنی بر ظهور امام زمان
ب- جبهه ی ائدولوژیک سلفی – تکفیری
ج- جبهه ی ائدولوژیک دمکراسی – لیبرالیسم
در واقع آنچه که شگفتی ساز گردیده است آن است که خصلت های دمکراتیک و لیبرالیستی مختصات ائدولوژیک یافته و جنبه ی قدسی پیدا نموده است .
با این همه در فضای قریب به 4 دهه ی آخیر ائدولوژی آفرینی و مخاصمه با غرب . در منطقه ی خاورمیانه مشکلات دیگری نیز ظهور کرده است .
برآیند شعار ها و تبلیغات بی شمار شوروی و بعد ها غربی ها و در انتها ائدولوژی گرایان موجب گردیده است که احساسات ناسیونالیستی شدیدی نیز در کناره ی مخاصمات ائدولوژیک و به سبب رقابت های جراین های فکری پدید آید .
از این روی پس از رویگردانی و دلزدگی توده ها از جریانات ائدولوژیک که به سبب رفتار های غیر انسانی و جنایتکارانه ی شیعیان و سنی های افراطی پدید آمد . و همچنین پس زدگی خصلت های ائدولوژیک دمکراسی و گرایش بسوی حقوق بشر که آرمان و اتوپیای بی انتهای دمکراسی و قید محدود کننده و مشروعیت بخش به آن است . اینک در کل خاورمیانه ائدولوژی زدگی رو به زوال گذارده است . و می رود که با اتمام مشکل افغانستان و منطقهی پشتون نشین پاکستان این ائدولوژی زدگی نابود گردد . در آن سوی ائدولوژی شیعی نیز توسط مردم خردمند ایران و اغلب شیعیان آگاه در عراق و لبنان رو به افول گذارده . شاید یکی از مهمترین دلایل آن که نبرد جدیدی در یمن میان شیعیان و سنی ها جریان یافت آن بود که در مناطق ثروتمندتر شیعه نشین گرایش به عبور از ائدولوژی شدت یافته و جمهوری اسلامی برای پر کردن خلا رقابت و توانایی های خود ناچار به سوی شیعیان فقیر گرایش یافته است .
از این روی ، با گذار جنبش های مردمی از ائدولوژیهای خونبار و جنایت پیشه ی اسلام افراطی و شکل گیری جنبش های حقوق بشری و دمکراسی خواهی توسعه یافته ، در خاورمیانه این جنبش ها خود موجبی برای یک سری مشکلات دیگر خواهند گردید .
تسری و نشر اندیشه های ناسیونالیستی در گذشته ، بقایای افکار قوم گرایی ، گرایش شدید به حقوق بشر و دمکراسی پایدار سبب خواهید گردید که قومیت ها – نژادها – زبان ها و اقلیت ها با استمرار و اشاعه ی مبانی حقوق بشر و دمکراسی لیبرالیستی در صدد احیا و اعاده ی حقوق خویش برآیند . برآیندی که در نهایت با دشواری های سیاسی و معضلات پیامدی همراه خواهد بود . این در حالی است که در منطقه ی خاورمیانه تقریبا کمتر کشوری وجود دارد که از اقلیت های قومی – نژادی – زبانی برخودار نباشد . از آن سوی وجود دیکتاتوری های سنتی و ارتجاعی نظیر جمهوری اسلامی – عربستان سعودی ، مصر ، سوریه و ...که هر کدام داعیه ی پدرخوانده گی منطقه ای داشته و از کاست قدرت سیاسی – فکری در داخل و خارج از کشور برخوردارند در رویارویی با مبانی حقوق بشر و دمکراسی و در رفتار هایی ناشی از رقابت های منطقه ای با دامن زدن به تجزیه ی کشور ها و از آن سوی سرکوب اقلیت ها شرایط جدیدی را فراهم خواهند ساخت .
متاسفانه در ژرفای خاورمیانه این مصیبت به نمادی چشمگیر تبدیل شده است . به عنوان مثال در ایران تمامی حاشیه ی کشور جمعیت سنی ها، جمعیت غالب می باشد ، همچنین در مناطق مرزی اقلیت های قومی – زبانی زندگی می نمایند که با اقلیت های قومی – زبانی دیگر کشور های منطقه در ارتباط و هماهنگی بسر می برند .
یکی از بارزترین این قومیت ها کرد ها می باشند که در 4 کشور عراق – ترکیه – سوریه و ایران زندگی می کنند و در هر 4 کشور از ستم مضاعفی برخودار بوده و هستند . همچنین در طی زمان هر یک از این گروه قومی در کشور مجاور مورد حمایت یکی از کشور های همسایه بوده و ...به عنوان مثال ایران همیشه از کرد های عراق در برابر رژیم صدام حسین حمایت می کرد و عراق صدام حسین از کرد های ایران . همچنین جمهوری اسلامی با کردهای ترکیه ارتباط نزدیکی داشته و ترکیه نیز با گرو های کرد لیبرال ایران نزدیک بوده است . به همین ترتیب ترک ها و یا آذری ها – ترکمن ها – بلوچ ها – پشتون های آن سوی خط دیوراند در پاکستان – کشمیری ها و...
بدین لحاظ چشم انداز روند رو به رشد دمکراسی و حقوق بشر در منطقه ظهور پتانسیل های نسل کشی و خشونت های داخلی فزاینده ای را نشان می دهد .که توسط مبانی حقوق بشر برای اعاده ی حقوق اقلیت های قومی استحصال و توسط رژیم ها ی ارتجاعی و پدرخوانده مورد تعرض و تجاوز قرار خواهند گرفت .
اهمیت این قضیه زمانی افزون می گردد که در یابیم برای ایجاد خاورمیانه ای آباد و بزرگ راهی جز دمکراسی و اجرای حقوق بشر نخواهد بود . لذا در این مقوله پارادکسی بنیادی شکل می گیرد . پارادکسی که آرامش خاورمیانه یه ظاهر نیاز به پدرخواند های سیاسی و ائدولوژیک دارد و از آن سوبی برای از بین بردن افراط گرایی و تروریسم راهی جز توسعه ی سیاسی و اجرای حقوق بشر در منطقه نمی باشد .
مدت ها در رقابت های میان بلو کهای سیاسی – اقتصادی سوسیالیستی و لیبرالیستی . غرب با حمایت از دیکتاتور ها راه ثبات در خاورمیانه را با سرکوب جنبش های حقوق بشری و دمکراسی خواهی می پیمود و به تبع آن موجب ایجاد موج های غرب ستیزی بسیاری گردید که منجر به تروریست حاد ، جنایت پیشه ، مخرب ، ویرانگر و جهان شمول گردید . اما اینک غرب دیگر قادر نیست برای حفظ منافع ملی کشور های خود و جهان آزاد در برابر تروریست های برآمده از حکومت های سرکوب گر و عقب مانده از دیکتاتور ها و عقب ماندگی و نقض حقوق بشر حمایت نماید . از این روی اکنون این سوال راهبردی فراروی غرب قرار گرفته است و به نظر می رسد که اتخاذ تصمیم در این مورد برای کشور های غربی به ویژه آمریکا بسیار دشوار گردیده است .
از سویی آمریکا برای اعاده ی پرستیژ آزادی خواهی خود ، گریز از نفرت توده های منطقه ، اضمحلال و نابودی تروریست های حکومتی و گروهی ، پیش گیری از مهاجرت های بی انتها و تخریب محیط زیست باید کوشش کند که حقوق بشر و آزادی های مدنی و دمکراتیک در این منطقه اجرا گردیده و استوار گردد . از آن سوی وجود حقوق بشر و دمکراسی در منطقه موجب
تقویت خواست های اقلیت ها برای آزادی و کسب قدرت قومی می گردد که اغلب چنین انتزاع و جدایی از سرزمین مادری و اصلی همواره با درد و محنت و رنج توام است . حداقل آن که اغلب قومیت هایی که اراده ی آزادی و استقلال دارند در مورد حوزه ی سرزمینی و مرز ها با کشور های پیرامونی و به ویژه کشور اصلی دچار تعارض و مشکل می گردنند .
نمونه ی بارز چنین اتفاقی که خون های زیادی را جاری ساخت و وجدان بشریت را جریحه دار ساخت در یوگسلاوی سابق ( بالکان ) ملاحظه شد .
اکنون سوال بنیادین برای اشاعه ی حقوق بشر و مبانی دمکراسی در خاورمیانه آن است که چگونه باید بر این پارادکس غالب آمد و مشکلات برآمده از آن را حل و فصل نمود ؟
به نظر می رسد که با توجه به نقش محوری ایلات متحده ی آمریکا در مبارزه با تروریسم و دیکتاتوری های منطقه ، تنها راه برای پیش گیری از نبرد های قومی – نژادی ایجاد و سوق دادن منطقه به شکل گیری یک اتحادیه ی منطقه ای آزاد می باشد .
چنین گرایشی در گذشته با توجه به نقش عراق و افغانستان و پاکستان در تخریب ساختار های منطقه – جمهوری اسلامی و عربستان و دیگر کشور های عربی در پدرخوانده گی و دیکتاتوری استبدادی و ناقض حقوق بشر بسیار دشوار بود . همچنین نظر به انعطاف ناپذیری اسرائیل و فلسطینی ها در آشتی و صلحی پایدار ایجاد اتحادیه ی خاورمیانه ی آزاد محال به نظر می رسید .
اما اکنون با توجه به عطف توجه توده های مردمی منطقه به تروریست های افراطی ائدولوژیک و نادیده انگاشتن اسرائیل از سویی ، ایجاد عراق و افغانستان دمکراتیک از سوی دیگر ، ایجاد جنبش مدنی حقوق بشری و دمکراسی خواهانه ی سبز ایران ، ناتوانی امارات متحده ی عربی و عربستان در حمایت از تروریست ها به لحاظ مالی شرایط مناسبی پدید آمده است که منطقه بسوی یک همگرایی معنا دار با کمک ترکیه که دارای حاکمیتی لیبرال و نزدیک به غرب است ، حرکت نماید .
از این روی ، چنانچه جنبش مدنی حقوق بشری و دمکراسی خواهی در ایران به پیروزی برسد ، آمریکا باید در نخستین گام از اتحاد عراق – ترکیه – افغانستان- اسرائیل – لبنان – پاکستان و ایران شالوده ی یک اتحادیه ی منطقه ای آزاد را پی ریزی نماید .
اتحادیه ی منطقه ای آزاد موجب خواهد گردید که بسیاری از احساسات ناسیونالیستی قومیت هایی نظیر کرد ها التیام یافته و در ساختاری مدنی و مبتنی بر رفاه و حقوق بشر مشکلات فراروی مرتفع گردد . همچنان که موجب خواهد گردید بلوچ های ایران – پاکستان و افغانستان در ارتباطی با یکدیگر شرایط عاقلانه تری را تجربه کرده و خصومت های ریشه داری در منطقه دیگر بار به سبب احیا و اعداه ی تفکرات ناسیونالیستی پدیدار نگردد و احقاق حقوق قومیت ها و نژاد ها از کانال های مدنی و دمکراتیک حل و فصل گردد .
بدین لحاظ ، شایسته است که ایلات متحده ی آمریکا از هم اکنون ضمن تنظیم مناسبات منطقه ای و نهاد سازی های مدنی در کشور های آزاد نظیر – کردستان عراق - کشورعراق – افغانستان – اسرائیل و به نوعی ترکیه مقدمات اتحادیه ی منطقه ای را فراهم سازد و با قدرت دهی به جنبش انسانی – مدنی حقوق بشر در ایران سبب گردد که خاورمیانه از پدرخوانده ای شرآفرین و تروریست پرور راحت شده و آرامشی پایدار بر منطقه مستولی گردد. در غیر این صورت و اگر آمریکا به عنوان پرچم دار آزادی و امنیت جهانی مایل به ایفای نقش مهم خود در منطقه نباشد ، و اگر رقابت های قدرت های جهانی نظیر چین – روسیه – آلمان – فرانسه – بریتانیا و ایلات متحده ی آمریکا با قدرت های محلی ادامه یابد ، حتی در صورت پیروزی دمکراسی و مبانی حقوق بشر در کشور های منطقه و رها شده از قید و بند تروریست ها و جنایتکاران باید به انتظار موجی دیگر از خشونت و آدم کشی – نسل کشی و ناآرامی در اقتصاد جهان و به تبع آن ایجاد گرو های افراطی دیگری در منطقه بود که با اندیشه های ناسیونالیستی ضمن تخریب اقتصاد و امنیت جهانی موجی از نفرت و ترور کور را فراهم سازند .
بدین سان چنین به نظر می رسد که ایلات متحده ی امریکا به اتفاق دیگر کشور های آزاد و بزرگ جهان ناچار است که در منطقه ی خاورمیانه نقش مهم تری را ایفا کرده و استراتژی ذیل را اتخاذ نماید :
• - کمک به نهاد های مدنی – سکولار و حقوق بشری
• - کمک به نهداسازی فرا ملیتی
• - گسترش و ترویج فرهنگ مدارا و همسازی در منطقه
• - بهبود ارتباط اسرائیل با کشور های عرب با زیر فشار گذاشتن حکومت های ارتجاعی که همواره منبع مالی ترور و مبارزه ی فلسطینی ها و القاعده ...بوده و هستند .
• - کمک به پیروزی جنبش حقوق بشری و دمکراسی خواهانه ی ایران و محو جمهوری اسلامی تروریست پرور و فاجعه آفرین در منطقه .
• ایجاد پیمان نامه های نظامی – پروتکل های سیاسی میان گرو های – کشور ها – قومیت ها به عنوان مثال ترکیه با اقلیم کردستان عراق و...
• توسعه ی اقتصادی – فرهنگی منطقه با الزام حاکمیت های پدرخوانده و دیکتاتور برای سرمایه گذاری در راستای توسعه ی ملی و منطقه ای
• ایجاد ساختاری از ظرفیت های صنعتی – اقتصادی با پیش الگوی تقسیم کار منطقه ای و وابسته به همدیگر برای گسترش ارتباطات مردمی و اقتصادی که منجر به توسعه ی سیاسی و اخلاقی ملت ها گردد .


م

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

فرصتی برای باخت ( به بهانه ی حذف یارانه ها و تجارب شورش های اندونزی و...چرا باید مردم فقیر تر شوند ، از کی انتقام می گیرند ؟ )
دولت نهم آبروی اسلام و ایران را در جهان احیا کرد، نمی دانم این جمله را چه کسی گفته و یا می خواهد بگوید ، اما باور من هم همین است ، چرا که با توجه به تعاملات جهانی و منطقه ای این مساله حائز توجه بسیار می گردد ، که آبرویی دیگر نمانده که کسی آن را بخواهد احیا کند و یا ببرد .و دولت کودتا که ....شماهر نخواهد داشت و ...
به گزاره های ذیل توجه کنید : درست چندماه قبل در عربستان سعودی بر روی شیعیان که به زیارت قبرستان بقیع رفته بودند ،آتش گشوده شد و بیش از 10 نفر کشته شدند .
کمتر از جند ماه قبل نوار غزه با درایت ایران اسلامی و به عنوان یکی از مناطق عمق استراتژیک ایران اسلامی با اسرائیل در گیر شد و به قیمت هزاران کشته ، ویرانی هزاران خانه ، تسلیم و... به پای میز مذاکره با اسرائیل نشست و از موشک ها و خمپاره ها ی پرتابی بسوی اسرائیل توبه کرد و امروز 12 اسفند 1387 کنفرانسی در شرم الشیخ مصر به ابتکار هیلاری کلینتون و مصر ...کنفرانس بازسازی غزه بدون حضور ایران تشکیل می شود و عربستان و امارات متحده ی عربی و. امریکا و اسرائیل و...تقبل کردند که نوار غزه را باز سازی کرده و تخویل مردم ان سامان دهند .جنگ غزه با اسرائیل که می رفت ایران را برای حمایت از نوار غزه به جنگی تمام عیار با کشور های مختلف بکشد و درگیری با مصر تا عربستان و از امریکا تا اسرائیل را در پی داشت اینک بدون ایران در حال شادکامی با کشور های پول دار و ثروتمند عرب و غرب است تا نشان داده شود که عمق استراتژیک ایران به چه اندازه فاقد پایداری و لرزان است .
چند ماه پیش در اوج معرکه ی بحرن و ایران ، برادران عراقی ما که بیش از 100 میلیارد دلار آسیب به کشور وارد ساخته و میلیارد ها میلیارد نیروی انسانی ارزشمند مارا نابود کردند ، در پی سرنگونی صدام حسین از تمام امکانات ایران سخاوتمند بهر گرفتند در مساله ی کوچک بحرین با گفتاری غیر دیپلماتیک از شخصیتی غیر اثر گذارو مسول در روابط خارجی ، برادران عراقی ما که از قضا انها هم جز عمق استراتژیک ما هستند بشدت از بحرین دفاع کرده و بار ها ایران را سرزنش کردند . و جلال طالبانی رئیس جمهور عراق چند روز بعد به ایران آمد تا بخشودگی غرامت جنگی ( خسارات عراق به ایران) را با رضایت پدر خوانده بگیرد و ماه عسل را با عربستان و امارات متحده بگذراند .از آن سوی با آزاد کردن سران بعثی ازعلی شیمیایی تا طارق عزیز می کوشد منافع ملی خود را هر چند به قیمت تباهی همسایه و با استراتژی همسایه ات را به خاک سیاه بنشان ، مارا بیش از پیش وارد دنیای گول خوردگی نماید و مالکی در صدد باشد با آشتی ملی دیگر بار حزب بعث را زنده کند و دوباره عراق شاخ دردناکی برای ایران شود .
روسیه ی برادر با معامله ای بزرگ باز هم به ایران نیرو فرستاد تا از پیش راه اندازی نیروگاه بوشهر لبخند رضایت را بر لبان مدیریت ایران بنشاند و با کلاشی و اخازی پول بیشتری را به قیمت مالیات بر ارزش افزوده از جیب ملت ایران بستاند و باز راه اندازی را به تعویقی هزاران ساله بکشد . تا آقای آقزاده بگوید چند روز تاخیر مهم نیست . مهم آن است که ما در این مسیر درست قرار داریم . روسیه نیز می آید و باج می گیرد و سر ایران بی دفاع و بی کس را شیره مالیده و برای ماه عسل با دشمنان ایران با جیبی پر از پول های ما به خوش گذرانی می رود .
سوریه نیز در چند روز اخیر محل آمد و شد سناتورها و فرستادگان امریکا شد تا این عمق استراتزیک دیگر ایران با لاس زدن با غرب به ریش ایران بخندد و با نفت های رایگان ایران ؛ همچون سالها خوش گذرانی در آرامش خیال بسر برد .
در حالی که عمق استراتژیک ایران هر لحظه بیشتر به مرز های کشور می چسبد ( اکنون به دروازه های بیت رهبری رسیده است ) ، و در حالی که از هوگو چاوز تا بولیوی ، فقط بخاطر 10 ها هزار ترکتور و خانه ی اهدایی ایران به بولیوی و ونزوئلا از ایران دیدن می کند و با عشق بازی با دشمنان ایران از حق حاکمیت امارات متحده ی عربی بر جزایر سه گانه تاکید می ورزند و بدین سان بر عمق استراتزیک ایران در آمریکای لاتین نیز مهر ابطال می زنند ، در حالی که روسیه به قیمت بازی دادن های بسیار ایران می کوشد با این برگ از غرب امتیاز گرفته و در عین حال کیسه ی ملت ایران را تهی تر از همیشه نماید ، دولت ایران در تلاش است تا چنین وانمود کند که جهان در اختیار وی بوده و بدون دستور ، آب هم نمی خورند . البته همین طور هم هست . چون آن قدر خودشیفتگی و بیماری روانی تسری یافته است که دیگر شرح و بسطی برای آن نمی توان در نظر گرفت . گویی سعید صحاف سخنگوی صدام در هزار پاره ی خود سخن از انهدام نیروهای آمریکا و جهان می دهد در حالی که بغداد در حال سقوط است ... سقوط همیشه نباید نظامی باشد . بی آبرویی و فقدان مشروعیت و گداییی مقبولیت بزرگترین انهدام یک کشور است .
اروپا ، همان که ایران با خوشحالی زائید والوصفی به چند برابر قیمت از آنها کالا تهیه می کند ، به ویژه ایتالیا که باند های مافیایی آن کشور سبب شده اند که ایتالیا اولین شریک تجاری ایران در اروپا شود ، پس از پیروزی اوباما ، پرچم مبارزه با ایران را به دست گرفته اند و از قضا ایتالیا از همه بیشتر در راستای تحریم ایران می کوشد (.اگر چه هر گاه اروپا پا درمیانی می کند و کوشش می کند با تحریم و ...انسداد اقتصادی کشوری را به مجرای صحیح دیپلماتیک بر گرداند نشانه ای از جنگی ویرانگر توسط قدرت های بزرگی است که عزم آن نموده اند و اروپا با این حربه تلاش می نماید که از جنگ پیش گیری کند ؛ همچنان که در زمان صدام چنین شد و.اما این رفتار متناقض در برخورد با ایران جای سوال بسیاری دارد ) .
با این همه در حالی که همه ی دنیا می کوشد از این ، ثروت باد آورده ی ایران سهمی بردارد و در عین حال ضربه ای به ایران وارد سازد . شگفتی روزگار آن است که خود ملت ایران چنین حقی نداشته و باید تاوان دهنده ی رفتار مدیریتی کشور باشند . از آن بدتر آن که در این گیر و دار بحران اقتصادی و کوشش جهان برای توسعه ی ملی و افزایش رفاه عمومی ، دولت که تمامی ذخایر ارزی را بر باد داده است ، طرح هدفمند کردن یارانه ها را به مجلس ارائه می دهد . طرحی که هدف آن فقط به خاک سیاه نشاندن ملت و بیرون کشیدن اندک قوت و توان مردم برای باج دهی و شادمان سازی روسیه و کشورهای عمق استراتژیک ایران از بولیوی تا سوریه و ..گروه های بحران طلب جهان است .( سهم روسیه 47 درصد دریای خزر شد و ... همچنان پیش می رود تا سقوط )
آیا وافعا مشکل اقتصاد ایران هدفمند کردن یارانه ها است ، آن هم در این شرایط خاص و دشوار بحرا ن اقتصادی ؟ یا تامین کسری بودجه ی دولتی که نمی داند و نمی تواند بداند که چگونه هزینه کند ؟
کسری بودجه دولت مشکل بنیادینی است که همراه با خود اعماق استراتژیک ایران را نیز تباهی کشیده و آنها ( فلسطین تا بولیوی و از مجلس اعلا تا حماس) را به گدایی به دیگر کشورها متصل می نماید . بدین سان دیگر هرگز ژرفای استراتزیک ایران اسلامی رخ نمون نگردیده و خود را نشان نخواهد داد . اما آنچه در طی این مدت اتفاق افتاد آن بود که کشور به تباهی و ورشکستگی مطلق رسیده و آثار بحران با نابودی سرمایه های شخصی و فردی در حال نمایش دیگری از این سو مدیریت در اقتصاد جامعه است . مساله ای که در نوشتار نیروی انسانی عامل ورشکستگی کشور به خوبی تبیین گردید .
به هر روی ، لایحه ی هدفمند کردن یارانه ها که مقصد نهایی آن مالیات گرفتن از مردم فقیر و ناتوان ایران است تا به جیب روسیه و دیگر کشور هایی از این قبیل واریز شود ، در آستانه ی تبدیل به کشمکش و شورشی بزرگ در کشور بوده و احتمال گسترش نابسامانی ملی را روز افزون می سازد ، این در حالی است که نمایندگان گروه های قومی ایران در واشنگتن ملاقات ها و رایزنی گسترده ای داشته اند و...
دولت نا خواسته می کوشد بنیان ایران بزرگ را از ریشه و بن بر اندازد ، تجربه ای که در سال 1997 در اندونزی دیده شد ، در سال 1997 در اندونزی با هدفمند کردن یارانه ها به منظور تامین کسری بودجه ی کشور ، شورش های گسترده ای شکل گرفت که به فروپاشی و انهدام دولت ختم شد ( جهانی سازی .... نوشته ی جوزف استیگلتیزبرنده ی جایزه ی نوبل در اقتصاد ) آیا یک نفر در هیات دولت محترم نیست که بگوید ، چه بلایی از این رهگذر بر سر کشور خواهد آمد ؟ آیا باید تاوان فقدان بهره وری و کارآیی دیوانسالاری اختاپوسی ایران اسلامی را که در ظرف سی سال بیش از 10 برابر بزرگتر و کارآمدی آن بیش از 80 درصد کاهش یافته و هزینه های بولیوی و ... روسیه وحماس و... را ملت ایران با مالیات های جان کاه بدهد، هزینه ی قدرت نمایی دولت ایران بر عهده مردم بیچاره است ؟ آیا کسی نیست حداقل به کتاب های مختلف در این مورد نگاهی از باب پیشگیری داشته باشد ؟
انرژی اتمی به فرض درست بودن گفته های سعید های صحاف راست باشد ، اصلا ما درصدد بمب های اتمی نباشیم ، مطلقا بمب های اتمی قاچاق را نخریده باشیم ، بمبی اتمی هم در دوره ی فروپاشی بلوک شرق به ایران آورده نشده باشد آیا هزینه ای که مردم ایران در حال دادن آن هستند ارزش آن را دارد که این چنین خوار و زمین گیر شود . در کجای دنیا حاکمیتی به این بی شرافتی ، دروغ گویی و بی هدفی پیدا می شود ؟
دیگر زمان مسامحه و شوخ انگاری کودکانه نیست ، آنچه در شرف وقوع است ، نابود سازی کشور است ، نابود سازی ایی که فقط مردم ایران تاوان آن را نخواهند داد ، بلکه جهان با آن در گیر شده و تمام منطقه به چالش کشیده خواهد شد . از آن سوی مدیریت ایران به سبب رفتار ها و کردارها ، جایی برای ماندن در دنیا ندارد ، هیچ کشوری این گروه را پناه نخواهد داد و این به معنایی آن است که باید برای بقا خویش مدیریت تلاش کند تا کشور فرو نپاشد و...جنگی داخلی وشورشی ویرانگر و غیر دمکراتیک از نوع جنبش سبز آن سبب فرار آنها نشود ، آیا کسی هست در ساختار مدیریتی که اندکی در این مورد بیندیشد ؟

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

بمب استراتژی نبرد آمریکا در افغانستان و صلح . آمریکا چگونه باید در افغنستان پیروز شود ؟ اشتباهات تاکتیکی آمریکا هنگامی که دولت های حامی تروریسم و


تتحلیل استراتژی نبرد آمریکا در افغانستان و صلح خاورمیانه ( نیروهای ائتلاف در افغانستان به رهبری ایلات متحده محکوم به پیروزی هستند )

چکیده : بزرگترین مشکل آمریکا و ناتو در افغانستان و ان است که این پدیده را به شکال ارگانیک نمی بینند و تمامی ساختار عمیلاتی خویش را بر نبرد سخت افزاری گذاشضته اند . در حالی که در میان اقیانوسی گرفتارند که از شعبات و نواحی مختلف ستیزه گران حمایت می شوند . قبل از رای گیری و انتخابات در افغانستان یکی از کسانی که نقش مهمی در ساختار انتخاباتی داشت ژنرال دوستم و برهان الدین ربانی بودند . که در جلسه ی خاصی در ترکیه نشست های مختلفی را برگزار کردند . من به واسطه ی یک ی از دوستانم که قبلا در ستاد و ساختار دفاعی – امنیتی جمهوری اسلامی شاغل و هرگز مشخص نگردید که دارای چه شغل و وظیفه ای است به ان مجموعه دعوت شدم . آن مرد که در کل خاورمیانه دارای اعتبار و نفوذ بوده و در تمامی آسیای میانه تا روسیه دارای جایگاه و قدرت در سایه ی بسیاری است ببنظر می رسد تنها یکی از بازیگران در سایه ی بسیاری است که باید شناسایی و برای آنها برنامه ریزی انجام داد ... اما به سبب پاره ای ملاحضات امنیتی و آن که پس از آن می بایست در مزار شریف مستقر می گشتم به ترکیه و اجلاس ترکیه نرفتم . در آنجا از من طرحی برای پیروزی و راهبردی برای استقرار حاکمتی خواستند . این نوشته خلاصه ای از آن طرح بزرگ است . طرحی که اگر چه به سبب کشتن بیش از 2000 از افراد طالبان که تسلیم ژنرال دوستم شده بودند در یک معدن و پیگیری آقای اوباما و... عملا موجب در پناه قرار گرفتن ژنرال دوستم گردید . اما نقش های بسیاری از ایران – پاکستان – هند – چین – تا کل آسیای میانه و امارات متحده ی عربی و عربستان و ... تا ترکیه را در آن دخیل نشان می داد . در مذاکرات ترکیه که دوست من حضور داشته و تمامی اطلاعات ان را به من منتقل می کرد تا برنامه ریزی و راهبردسازی ویژه ای برای آن در نظر بگیرم چهره ها و شخصیت های خاصی در جلسات ربانی – حکمتیار – ژنرال دوستم – دکتر عبدالله – زنرال فهیم و ... عبدالقادر زابلی و ... حضور داشتند که بسیار از نامها متاسفانه از خاطره ام محو گردیه چرا که بلافاصله پس از نوشتن برنامه ها و سازماندهی های لازمه می بایست اصل و فرع که در جلو چشم دوست بزرگوارم بود از من اخذ شده و منتقل می گردید .
چرا برای من موفقیت ایالات متحده ی آمریکا در افغانستان مهم است و باید این اتفاق قطعا به وقوع بپیوندد ؟
از منظر کلی افغانستان نمادی از کل خاورمیانه – صلح منطقه – توسعه – امنیت - ... می باشد که در صورت شکست ایلات متحده ی آمریکا و ناتو ( ائتلاف ) بمب ساعتی خاورمیانه جهان را به آتش خواهد کشید .
استراتژی آمریکا و ناتو برای موفقیت و پیروزی با کمترین هزینه :
موقعیت افغانستان به لحاظ ژئواستراتژی و جذابیت های جهانی :
 - از شرق خاوری با باریکه ای خاص چین ------------------- ایغورستان و منطقه ی مسلمان نشین چین با ظریب توسعه نیافتگی و فقدان همسازی با دولت مرکزی که غرب بسیار مایل است آن منطقه را به پاشنه ی آشیل چین تبدیل کرده و ساختار سیاسی – اقتصادی و اجتماعی چین را با خود هماهنگ سازد . چین نیز در افغانستان جویای ایمنی ایغورستان و گسترش ظریب امنیتی خود و تعادل در موازنه ی نظامی با هند ( که قبلا از حمایت شوروی بهر می برد و اکنون با غرب هماهنگ است )
 تنگه ی استارتژیک خیبر گذرگاه تمامی فاتحان هند و مشرف به منطقه ی جامو و کشمیر -------------------منطقه ی بشدت مورد علاقه ی پاکستان برای ایجاد اختلال در ساختار های کشور هند . موقعیت برتر پاکستان به سبب وابستگی های قومی – دینی – فکری و ضعف هند در آن منطقه .
 شمال خاوری تاجیکستان ----------------------- مورد علاقه و توجه خاص روسیه – ایران – ترکیه
 شمال مرکزی ازبکستان -------------------------- مورد توجه خاص روسیه – ترکیه و یکی از اثرگذارترین کشور های نافذ در پان ترکسیم و دارای علایق بسیار بر تسلط بر منطقه ی آسیای میانه و رقابت با قزاقستان و ترکمنستان و قرقیزستان
 جنوب پاکستان ---------------------- با اختلافات کهنه و قدیمی خط دیوراند و مجموعه ای از پشتون های متخاصم که درست به دو قسمت افغان نشین و پاکستان نشین تبدیل گردیده و علایق ی شدید آن کشور در ایجاد افغانستانی ضعیف ، ویران شده و ، خوار و دست نشان دهنده است که بسیار مایل است از افغانستان در راستای رقابت با هند به عنوان متحدی درنده بهره بگیرد . پاکستان در طی دهه ی 70 و کودتا های پس از ظاهر شاه نقش عمده ای در افغانستان ایفا کرده و بزرگترین خطای استراتژیک و حیاتی خود را نیز مرتکب شده و با گسترش و تعمیق افراط گرایی عزم دست یابی به اهداف خود را داشته . ( باد کاشته و اکنون طوفان درو می کند ) این کشور بیش از 3 دهه است که بواسطه ی کمک های مالی و اقتصادی اعراب و غرب در حمایت از نیرو های ستیزه گر علیه شوروی سابق توانسته توازن نظامی و شخصیت خصمانه ی خویش علیه هند را بهبود و تقویت نماید .

 غرب ایران -------------------------- با عدم تمایل در نگرش به شرق و ارتباطات ائدولوژیک و نگرش به افغانستان به مثابه ی منطقه ی رقابت ها و تسویه حساب های بسیار با ائدولوژی های غیر شیعی
کشور های غیر همسایه :
 امارات متحده ی عربی ، بحرین ، قطر ---------------------------بزرگترین تامین کننده ی سلاح و تجهیزات نظامی و کمک های نقدی و مالی از کانال پاکستان برای مبارزه با ائدولوژی و حوزه ی نفوذ ایران در منطقه و مهار جمهوری اسلامی و تشلط بر جزایر سه گانه گذرگاه انتقال نیروهای رزمنده ی جهادی در نبرد با شوروی سابق در همکاری با سرویس های اطلاعاتی و نظامی غرب و پاکستان
 عربستان ----------------------------------بنیان گذار و بزرگترین حامی مالی نبرد های افغانستان با تشویق های امریکا و غرب و ارسال کننده ی نیروی ستیزه گر برای نبرد های مقدس بر علیه شوروی سابق و اکنون ائدولوژی شیعی و احیای ساختار خلیفه گری دنیای اسلام
 ترکیه -------------------------- احیای پان ترکسیم و گسترش و احیای امپراطوری عثمانی در رقابت با روسیه به طور خاص و ایران به سبب ائدولوژیک
 روسیه ---------------- محل ایجاد امنیت برای کشور های تازه استقلال یافته ی متحد با خود مثل تاجیکستان و ازبکستان و ... است و در عین حال حوزه ی القایی امنیتی خود در تعارض با غرب این کشور را می نگرد .
 ایالات متحده ، غرب و کشور های توسعه یافته ی ثروتمند ---------------------------- افغانستان محل بازدارندگی از تروریسم ، جنگ های ائدولوژیک ، ثبات خاورمیانه و رقابت با روسیه و چین و از همه مهمتر منطقه ی ویران سازی القاعده بزرگترین دشمن انسانیت و شرافت آزادی . مبارزه با ورود مواد مخدر و ...
ساختار و لایه بندی اجتماعی افغانستان :
بر خلاف اعتقاد و باور جهانیان به ساختار بدوی قبیله ای و ایلی در افغانستان . ساختار های اجتماعی در گونه و شکل های خاصی تعریف گردیده و این نتیجه ی بیش از 30 سال نبرد و ورود و خروج نیرو های نظامی و غیر نظامی به منطقه است . در واقع از زمان عباس میرزا و جنگ هرات و حمله ی انگلیسی ها از جنوب ایران برای شکستن محاصره ی هرات که آن را مقدمه ی ورود به منطقه ی تحت امر خود ( هند مستعمره ) می دانستند این تغییرات حاصل گردیده است . ا
ز این روی ساختار اجتماعی و سامانه های قومی – زبانی – دینی افغانستان را باید در 5 موقعیت و یا شکل مورد توجه قرار داد :
1- ساختار قبیله ای و قومی برجای مانده از سابق
2- ساحتار نیمه مدرن اختلاط و دگرگونی بر اساس موقعیت و نیرو های حامی
3- ساختار اقتصادی و ایجاد طبقه ی اشراف و آریستوکرات های جهادی ( ستیزه گر ) با زیرساخت های اقتصاد ناحیه ای و تمایلات قومی
4- ساختار ائدولوژیک و فرامنطقه ای با زیرساخت های اقتصاد برون منطقه ای و حمایت های خارجی
5- ساختار فرا منطقه ای و کاملا مدرن با هماهنگی و همراهی با عرف جهانی و تمایلات جهان وطنی و حقوق شهروندی فرا قبیله ای – نژادی

که این دسته بندی منجر به آن گردیده که به لحاظ جغرافیایی و ژئواستراتژی مناطق و نواحی جغرافیایی شکل خاصی به خود بگیرد . و موجب گردد که در سطح کلان این ساختار خود را نشان دهد :
1- کابل و مزار شریف تا حدی . نمادی از عرف جهان وطنی یافته و دگرگونی خاصی نسبت به دیگر مناطق کشور دارد .
2- شرق دور – کوهای مشرف به تاجیکستان و پاکستان و .... مناطق قومی – قبیله ای با ساختار بدوی هستند .
3- مناطقی نظیر بامیان – قندهار – مزار شریف – زابل و ... هرات نمادی از اختلاط و نوع حمایت های نیروی حامی دارد .
4- آریستوکرات های جهادی و اشراف انقلابی که اغلب در کابل و خارج از کشور به ویژه در کشور های همسایه مستقر می باشند در سه موقعیت تعریف می شوند :
 مسولیت پذیر و دارای نقش در ادراه ی کشور
 فاقد مسولیت پذیری مدنی – عقلایی و متصل به اقتصاد مواد مخدر و فحشا و تجارت اسلحه
 مخالف یا سامان گیری کشور و تابعیت از حامیان مالی عرب – هندو – پاکستانی و ... با انواع بزهکاری های ممکن و نیروی کمک کننده به مخاصمه و تشدید بحران نظیر حکمتیار به شکل ادواری و با دگرگونی های رفتاری- سیاسی
 5- نیرو های ائدولوژیک با زیرساخت های فقر – بیکاری – بیسوادی و آموزش دیده و لژیون های خارجی مزدور و وابسته به کشور ها – اقشار – گروها ی فکری وسیاسی و اعتقادی :
الف – طالبان و شیعیان افراطی و مزدوران عرب افغانی
ب – القاعده و نیرو های تروریست گردآوری شده از سرتاسر جهان
به هر روی ، در این میان با توجه به ساختار های اجتماعی و چیدمان قوای عمل کننده فقط در برابر با نیرو های جهانی به رهبری ایلات متحده ی آمریکا سه گروه عمده درگیر در ماجرا می باشند که تفکیک و نوع برخورد با آنها از اهمیت خاصی برخوردار است .
1- نیروی متخاصم و دشمن شماره ی یک . نیرو های مخالف ائدولوژیک با زیرساخت های فکری می باشند که توسط کشور های عربی – شیوخ منطقه – ثروتمندان وهابی – تکفیری – سلفی – شیعان ستیزه گر در نبرد رویاروی با غرب و ناتو ( ائتلاف ) می باشند .
2- نیروی متخاصم بعدی اشراف و آریستوکرات های جهادی فاقد مسئولیت می باشند که برای حمایت از کارتل های مواد مخدر و تجارت های اسلحه ، فحشا ، مشروبات الکلی و قاچاق و... با نیرو های سامان ده و قانونی در هر شکل و بعدی با هر تفکری مبارزه کرده و اغلب به سبب ناتوانی در مبارزه با گرو های اعتقادی به سبب حفاظت همراه شده و در کنار نیرویی خارجی می ایستند .
3- مزدوران و لژیون های خارجی و ستیزه گران حرفه ای تحت حمایت کشور های مختلف می باشند که اهدافی اغلب فرا ناحیه ای دارند . مثل مزدوران آدم کش جمهوری اسلامی برای زمین گیرکردن ائتلاف در منطقه و قدرت نمایی .
توضیح : اتحاد تاکتیکی این گروه های متخاصم بسیار زیاد است در شرایطی که مورد هجوم و حمله قرار گیرند .
با این حال همچنان که مشخص و واضح است تمامی این گرو های متخاصم دارای اشتراکات خاصی با همدیگر می باشند و علایق و خواست ها و نیازهای مشابهی دارند :
 - همگی نیاز با اسلحه و تجهیزات جنگی دارند .
 - همگی نیاز به پول و منابع مالی گسترده ای دارند .
 - همگی نیاز به خاستگاهی مردمی و محیطی دارند .
 - همگی نیاز به حمایت کشور های قدرتمندی در منطقه دارند تا بتوانند به لحاظ لجستیکی و فنی خود را همواره آماده نگهدارند .
عمده ترین اشتباهات تاکتیکی و راهبردی نیرو های ائتلاف در نبرد افغانستان :
1- درکی از نبرد و انگیزه های آن در میان گروهای ستیزه گر ندارند .
2- به مسائل محیطی و فقر و درماندگی مردم توجهی نمی کنند
3- موشکی 100 میلیون دلاری را صرف ویران سازی چادری 1 دلاری می کنند .
4- از قرار گیری افغانستان در میانه ی اقیانوس سلفی – سنی – وهابی های تکفیری و آدم کش که از شمال افریقا تا غرب چین و از پاکستان و کشمیر تا آسیای میانه و چچن می باشد غافل هستند .
5- رقابت های منطقه ای کشور های همجوار و ذینفع را دست کم می گیرند .
6- به تبادلات نیرو و تجارت اسلحه و مواد مخدر در ژرفای اقیانوس سنی نشین که از ترکستان چین تا چچن گسترده است توجهی نمی کنند .
7- به اصلاح آموزش و پرورش – تربیت نیروی انسانی و حتی اعزام نیرو های کمکی مبارز برای دمکراسی از دیگر کشور ها توجهی ندارند .
8- وضعیت معیشتی و اقتصادی مردمی را که یا با کمک های دلار های نفتی اعراب تغذیه می شوند و یا با کار در کارتل های مواد مخدر در نظر نمی گیرند .
9- استراتژی های مشخص و معین نبرد های کلاسیک را بکار گرفته و از راهبرد های هوشمندانه و استراتژی نابجایی و بجایی در منطقه استفاده نمی کنند .
10- مواضع کلیدی و استراتژیک را رها کرده و به گذرگاه ها توجه می کنند
11- چشم اندازی برای فردای افغانستان ندارند و ترسیم نکرده اند .
12- تفاوتی میان مناطق – گروه ها – اقشار – افراد و ... قائل نمی باشند . و از پدیده ی نماد سازی انسانی و شخصیتی برخوردار نمی باشند .
13- در درون خود نیرو های ائتلاف رقابت های درون گروهی و درون سازمانی را کنترل نمی کنند .
14- قادر به فهم موقعیت ها و تاکتیک های ستیزه گران نبوده و از جامعه شناسان و جغرافی دانان منطقه ای که دارای ادراکی قومی – قبیله ای هستند بهره نمی گیرند .
توضیح : نوعی نخوت و غرور بیجا موجبی برای جراحت قلبی قبیله نشینان و سنت گرایان مناطق دور دست می باشند .
استراتژی نبرد برای موفقیت با استفاده از استراتژی نابجایی :
• - محاصره ی هوایی – زمینی و... تمامی رفت و آمد ها به فغانستان و برعکس
• - کنترل مالی تمامی شیوخ عرب و کشور های عرب بظاهر متحد با غرب در نبرد با ستیزه گران
• - تزریق پول و کالا نه به شکل کمک های بشر دوستانه بلکه با بکارگیری تمامی نیرو های افغانی هر ناحیه برای ایجاد زیرساخت های اقتصادی – عمرانی ( آسفالت جاده ها – ایجاد بزرگراه ها – جنگل کاری با دادن حقوق های دلاری به افغان ها )
• - کنترل و مبارزه با سازمان اطلاعات نظامی پاکستان و امارات متحده ی عربی و عربستان
• - تحت فشار قرار دادن عربستان و پاکستان برای عدم راهیابی افغانها به آن کشور ها به ویژه در مراسم حج
• - واردا سازی آریستوکرات های جهادی قاچاقچی برای سرمایه گذاری های صنعتی – اقتصادی در منطقه و حمایت از آنها برای تغیر کابری ثروت های نامشروع خود
• حفظ و تنظیم آداب و سنن و رسوم ایلی – قبیله ای و ایجاد رقابت های بزرگ بین بزرگان قبایل و ایلات
• یکجا نشین کردن جمعیت های روستایی و عشایر با مشوق های مالی – و اعطای اراضی کشاورزی
• ایجاد لژیون های خارجی و مزدور برای مبارزه با افراطیون افغن – عرب از سطح منطقه
• تزریق ثروت به چچن – ایغورستان – وزیرستان و ... توسط دولت های ملی همان مناطق
مهم و قابل توجه :
پاکستان به عنوان تنها کشور اسلامی اتمی با قدرت گیری افغانستان و ایجاد دولتی فراجناحی – و فراقومی در پهنهی خط دیوراند جبهه ی جنگ دیگری را روبروی خود گشوده خواهد یافت . برای جلوگیری از تجزیه ی پاکستان و جدایی وزیرستان و مناطق پشتون نشین از پاکستان و الحاق آن به افغانستان الزامی است که تمام منطقه برای ایجاد یک منطقه ی آزاد تجاری و مجموعه کشور های مشترک المنافع با فشار بر پاکستان و هند و تشکیل اتحادیه ی کشور های آسیای میانه – مرکزی تحت فشار و توجه قرار گیرد .
مادامی که پاکستان احساس خطر از موقعیت افغانستانی پرقدرت در همجواری خود بنماید و با توجه به نوع کینه و نفرت تاریخی آنها نسبت به هند که اکنون در کنار دولت افغانستان قرار می گیرد این امکان به وجود نخواهد آمد که منطقه روی آرامش را ببیند .
از آن سوی به سبب جابجایی نیروی انسانی تروریست در سطح منطقه با محوریت عربستان – امارات متحده ی عربی و جمهوری اسلامی ایران از گذرگاه های خیبر – امارات متحده ی عربی – مرز ایران – آسیای میانه و .... که در گستره ی چچن تا ایغورستان و از فلسطین تا سومالی را فرا گرفته و امکان ندارد بدون پول و درآمد این اتفاقات روی دهد . ضروری است که اتحادیه ی نظامی برای محاصره ی کامل و نظارت بر رفتار های کشور های محور شکل یابد .
راهبرد ویژه :
باید به ازا هر شلیک یک گلوله و ترکش هر یک موشک ده برابر آن سرمایه ی اجتماعی و ثروت برای خانواده ها ایجاد گردد . این پایلوت آزمایشی می تواند علی رغم آدم کشی های ژنرال دوستم از شمال ومنطقه ی هرات آغاز گردد . سازوکار ایجاد چنین جنبشی اقتصادی در اصرار و پیگیری و واگذاری امنیت و کار در هر منطقه به نهاد های قومی – زبانی – نژادی همان منطقه صورت گیرد . مهمترین معضل در این میان مسائل زیر خواهد بود :
 - امنیت
 - خرابکاری و تهدید
 - سرمایه
 - امکانات و تجهیزات مورد نیاز و پیمان کار خارجی
ایم رهبرد فارغ از مسئله ی سود و زیان آن فقط از منظر اجتماعی و کمک به خانواده های افغان باید در نظر گرفته شود . سطح دستمزد بالا و بکارگیری نیرو های بیکار منطقه امنیت ارگانیکی را ایجاد خواهد کرد . با هر خرابکاری دوباره سازی و شروع مجدد بدون توجه به مسائل آن ارزش های خاص رفاه و امنیت را برای خانواده ها فراهم خواهد ساخت و کنترل های هنجاری درون قومی خود عاملی برای تداوم کار خواهد بود .
سرمایه ی لازم : شایسته است با روش های دیپلماتیک کوشش شود سرمایه های کارتل های مواد مخدر و انباشت های مالی آنان با مدیریت خود آنها و سهیم شدنشان در ساخت شکل بگیرد . در افغانستان اکنون شکاف طبقاتی و منزلتی آن چنان شدید است که به راحتی می توان یک رقابت اقتصادی سنگین میان جنگ سالاران را شکل داد و در کنار آن باید سرمایه های کشور های عربی و منطقه که در افغانستان احساس مالکیت دارند برای پیشبرد اهداف عمرانی بکاررود .
توضیح : با هر خرابکاری و ویران سازی کار نباید تعطیل گردد . بلکه باید توسط نیرو های بومی و حتی کارگران تحت مدیریت بزرگان محلی دوباره شروع و پایان پذیرد .
امکانات و تجهیزات لازم : مطلقا نباید از تجهیزات و امکانات خارجیث و پیمانکار های بیگانه استفاده کرد . بلکه باید از تمایم امکانات محلی و موجود از بیل تا تراکتور ها – فرغون تا زنبیل های خاک کشی استفاده گردد . به تعبیر دیگر هر منطقه باید با هر امکانی که در اختیار دارد وارد پروژه ی بهسازی و عمران گردد و تمامی حقوق و مزایای آنها نیز با دلار و با افزایش بسیار نسبت به سطح درامد و مزد منطقه ای پرداخت گردد . این خود نیز موجبی برای کشاندن سرمایه های مواد مخدر و قاچاق بسوی عمران ناحیه ای و رقابت های محلی خواهد گردید . پایاوت ابتدایی نیاز به هوشمندی و تدابیر امنیتی خاص دارد اما بعد از یک ماه از انقلاب اجتماعی – اقتصادی کار برای ثروت مردم هر منطقه خود عملی برای سرکوب ستیزه گران خواهند شد .
برای برگزاری و آغازی این چنین بزرگ و نیرو بر باید از روش دیمپلماسی نابجایی بهره گرفت . نیرو های بومی از تعدادی روسای قبایل مشورت خواسته و با بقیه ی قبایل ارتباطی برقرار نسازند . در آن صورت رفتار خاص قبیله ای روسای دیگر را به سرعت به کانون قدرت و ثروت خواهد کشاند .
با این حال باز هم مهمترین مسائله در این فرایند فقط پاکستان و نیرو های مزدور و بحرذان زای آن کشور خواهد بود . که لازم است ضمن ایجاد و تدوین برنامه ی ایجاد 10 میلیون فرصت کاری با دستمزد های زیاد و نامتعارف منطقه ای با رهبری عربستان و ابتکار عمل ساختگی پاکستان طرح اتحادیه ی منطقه ای در سطح منطقه طرح گردیده و سایر راهکار های لازم اعم از محاصره ی کامل – کنترل رفت و آمد ها توسط مزدوران بومی و... صورت بگیرد . در واقع این رفتار ها باید به شکل ارگانیک اجرا گردیده و عملیاتی شود . بدین لحظ ضروری خواهد بود که در طی پروسه ی انقلاب اجتماعی – اقتصادی جامعه ی افغان از تمام ظرفیت های نظامی برای قطع ارتباطات این کشور با دنیا استفاده شده و تمامی استراتژی موفقیت برای نبرد با شدت تمام و همزمان صورت بگیرد .
توضح خیلی مهم :
لازم است که برای منطقه ی پشتون نشین هم مرز با پاکستان ضمن اجاد راه های بزرگ و شاهراه های گسترده با استفاده از ظرفیت های قومی – قبیله ای و بومی دستمزد های بسیار بالایی به شکل پایلوت های خاص صورت بگیرد . به دیگر سخن در منطقه ی جنوبی افغانستان که خاستگاه نیرو های طالبان و القاعده است . باید پایلوت های پراکنده ایجاد شود با کمک نیرو های بومی و عدم بهره گیری از نیرو های خارجی در هماهنگی با روسای قبایل و بزرگان منطقه .
با این حال در شرایطی که فشار نظامی – توام با فشار های اجتماعی برای حفظ امنیت و بهبود و کیفیت سطح زندگی مردم به ویژه در جنوب کشور صورت می گیرد . و دستمزد ها و ثروت های بسیاری روانه ی منطقه می شود . باید توجه داشت که پس از یک سری مقاومت شدید و ناامنی گسترده ی منطقه ای توسط آریستوکرات های جهادی و جنگ سالاران ، به تدریج صحنه ی نبرد به سمت پاکستان کشیده خواهد شد . از این روی ضروری است که در منطقه ی وزیرستان و مناطق قبیله نشین کوهستانی شرق پاکستان نیز باید این روش پیاده گردد و با ایجاد صلحی میان هند و پاکستان و ارتباطی دیپلماتیک برای خویش تن داری هند از هر گونه مقابله و ... به نیرو های عرب افغانیث این اجازه داده شود که در یک منطقه ی از پیش تعین شده ی امن بدون ایجاد توجه ( کاملا محرمانه ) تجمیع صورت گرفته و مورد کنترل قرار گیرند .و با ایجاد رفاه اقتصادی و استیفای احکام شرعی از علمای اهل سنت و مفتی های وهابی ( به خوشی و یا با زور ) سازوکاری طراحی گردد که مشروعیت ترور و نبرد بر علیه انسانیت از آنها سلب گردد . برای این منظور پرورش و تربیت نیروی انسانی دینی باید در مدارس دینی با همان سرعت ایجاد کار های عمرانی شکل بگیرد .
برای ایجاد محاصره ای کامل و مناسب ارجحیت با نیرو های بومی و آموزش دیده ی افغانی بوده اما در مرز های خارجی آن طرف در کشور همسایه باید از نیرو های ترکیبی و چند میلیتی استفاده شود . بطور مثال روسها به ایثران منتقل شده و با مرز بانان ایرانی هماهنگ گرند و چینی ها با لهستانی ها در پاکستان و ...
معضل مهم :
کشور ها و همسایه های ناسازگار و تروریست پرور و خودکامه ای مثل ایران می باشند . برای نشان دادن عمق فاجعه ی افراط گرایی سلفی – سنی – تکفیری در هنگام سست شدن اراده ها و یا عدم تمکین ایجاد گذرگاه برای عبور افراطی ها به طرف آن کشور و انجام عملیات محدود و مقطعی بسیار لازم خواهد بود . اگر چه که از روسیه ی درگیر با چچن های تحت حمایت عربستان و ... تا چین و ترکیه و ایران و پاکستان تا کنون به عمق فاجعه پی برده و پیامد های گسترش افراط گرایی را می دانند . اما از آنجا که کشور هایی مثل جمهوری اسلامی بهایی برای جان شهروندان و حفظ سرمایه های ملی خوبش قائل نبوده و از غرب بیشتر می هراسد تا مرتجعان اسلحه بدست سازوکار های ایزایی راهکاری معقول به نظر می رسد .
خلاصه :
با درک چیده مان نیرو های ستیزه گر و خاستگاه و پایگاه اجتماعی آنان به راحتی می توان با تزریق پول منطق را به سوی ثبات و دمرکاسی کشاند منوط به آن که اراده ی آن شکل بگیرد که به ازا شلیک یک موشک 100 میلیون دلاری به چادری 10 سنتی و کشضتن چند تروریست قاچاقچی سصرمایه های اندکی وارد بازار فقیر و مصیبت زده ی کشور ی گردد که برای کشته نشدن باید تن به کشتن انسان ها بدهد . و در عین حال کشور های عربی و بخصوص عربستان و شیوخ نفتی بشدت کنترل گردیده و محاصره ای کامل افغانستان را در برگیرد . و پاکستان را از نگرانی تجزیه و قدرت گیری افغانستانی سامان یافته و رقیب رهانید .
اگر چنین نشود یعنی اگر نیرو های ائتلاف به رهبری ایلات متحده ی آمریکا نتواند در افغانستان پیروز شود . به سبب قرار گیری این کشور در میانه ی اقیانوسی از سنی های سلفی – تکفیری نه تنها آن که هیچگاه منطقه روی ارامش را نخواهد دید ، بلکه جابجایی و تارنسفر کردن تروریست های گرسنه و مواج از چچن تا فلسطین و یمن و مصر صلح جهانی و امنیت دنیا را با چالش های برگی مواجه کرده و بر میزان هزینه های جهانی صلح خواهد افزود و امکان صلحی پایدار در منطقه ی اسرائیل – فلسطین فقط یک رویا خواهد ماند .
چگونه می توان وقتی که تروریست ها به آسانی با کک شیوخ عرب از چچن به نوار غزه رفته و بعد سر از سومالی و ... در می آورند این امکان فراهم اید که مردم فلسیطن علی رغم تمایلشان به ثبات و صلح برسند .
منابع مالی تروریست ها کجا است و چگونه باد آن را ویران ساخت تا صرف تهیه ی اسلحه و جابجایی نیرو نشود ؟
ائتلاف و آمریکا در نبرد با تروریست و افراط گرایی اسلامی محکوم به پیروزی است و اگر تعلل ورزد دیگر هیچ قدرتی از همپیمانی جمهوری اسلامی اتمی با تروریست های افراطی و القاعده و طالبان علی رغم اختلافات دینی جان سالم بدر نخواهد برد . و باید از ترس مرگ آن گاه خودکشی کرد و جهن را به آدم کشان وحشی سپرد .
پس غرب یاد پیروز شود و این پیروزی باید مبتنی بر زریساختی مناسب و درست باشد
ما محکوم به پیروزی هستیم بی هیچ تعللی
توضیح ک پیروزی در این نبرد مقدمه ی پیروزی بر وریایی پآدم کشی و نسل کشی رژیم اسلامی و سایر تروریت ها نیز خواهد بود . اما لازمه ی آن محرمانه بودن رفتار ها و اعمال است .






۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه



چشم انداز قانون اساسی سبز های ایران :

رفاه ملی و ناحیه ای در سطح کوتاه مدت و بلند مدت ، کیفیت سطح زندگی ، توسعه و شرافت ملی ، هویت و
سرافرازی ملی و ناحیه ای ، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود در هر زمان و مکان ، بهبود همسازی و صلح
بدون چالش ، پرهیز از نفرت دینی – قومی ، زبانی و آشتی ملی بنیاد این قانون اساسی است .

مقدمه : جمهوری ایران در گام نخست متعهد است که بیان نماید به چگونه نوعی از ساختار سیاسی متعهد و پایبند است . از این روی نخستین گام را در ایجاد شکل مدیریت بر کشور باید با رفراندوم ملی تعیین کرد . این رفراندوم باید معین نماید که رژیم شاهنشاهی – فدرالیته – فدراتیو خاص – جمهوری و یا ... چه شکلی از ساختار سیاسی را مردم می پذیریند .
توضیح : با این حال هر نوعی از ساختار سیاسی را که بپذیریند باید بر اساس منشور مدنی و اخلاقی زیر عمل نمایند .
شرح قوانین اساسی :

مدیریت سیاسی کشور تحت هر عنوان و نامی متعهد و ملزم است که نسبت به حفظ شرافت ، حرمت ، کرامت و آزادیهای انسانی و مشروع مردم مبتنی بر عرف بین المللی بکوشد . مدیریت باید شرایطی را پدید آورد که تمامی مردم از فرصت ها ، امکانات ، توانایی ها ، حرمت ها و رفاهی کامل برخوردار گردند . این مبانی به مثابه ی منشور ملی بیان می دارد که وظیفه ی قانون اساسی ایجاد توسعه ی پایدار و همه جانبه ی کشور با حفظ تشخص و هویت انسانی تمامی مردم و شهروندان ایران می باشد .
مدیریت سیاسی در هیچ شرایطی منافع و شخصیت و هویت مردم کشور را فدای منافع و تعهدات مدیریتی نخواهد کرد و همواره بر این اصل پایبند و متعهد است که شخصیت و هویت مردمی سرافراز ، بالنده ، برخوردار از رفاه – فرصت ها و امکانات اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، تحصیلی ، اخلاقی را پاس داشته و نسبت به گسترش رفاه و عظمت مردم بکوشد .
مدیریت و ساخت مدیریت بر این اصل استوار است که مردم در هر شرایط و هر زمانی قادر خواهند بود که نسبت به سرنوشت و آینده و روابط خود تصمیم گیری و عمل نمایند . این حق برای تمامی مردم و تمامی افراد وجود دارد که سرنوشت و آینده ی خویش را بدست گیرند . موازین و منابع و اصول تعهد شده در این قانون مبتنی بر عرف بین المللی در رعایت بدون تعلل موازین حقوق بشر ، رعایت حقوق اقلیت ها ، حفاظت و رعایت حقوق گرو های سنی – جنسی – قومی ، رعایت منافع و رفاه و برخورداری تک تک مردم کشوردر هر نقطه ی جغرافیایی و ناحیه ای ، رعایت تمامی موازین بین المللی مرتبط با حقوق بشر و مسائل زیست محیطی که مدیریت های سابق متعهد بدان بوده و یا نبوده اند و از این پس بدان عمل خواهد گردید . رعایت احترام و ادب گسترش یافته و بدون تسامح نسبت به رفتار ها ، آداب و سنن ، زبان ، گویش ، قومیت ، دین ، باور و...تمامی مردم بدون تبعیض و تفاوت در تمامی کشور . رعایت اصل احترام ، پرهیز از مناقشه ، گسترش روابط دوستانه و حسن همجواری با تمامی ملت ها ، کشور ها ، قومیت ها ، زبان ها ، ادیان و .. .در سطح جهان . پرهیز از ورود به مناقشات قومی ، قبیله ای ، دینی ، نظامی با تمامی کشور ها و مردمان دنیا به هر دلیل و هر استدلال مگر با توافق و تجویز نهاد ها و سازمان های فراملیتی نظیر سازمان ملل متحد و شورای امنیت سازمان ملل .
مردم ایران در سطح بین المللی هر گونه تجاوز به حقوق و رفاه مردم در هر گوشه ی دنیا را بشدت محکوم دانسته و به این اصل پایبند است که بر اساس اصل رفاه متقابل ، افزایش کیفیت زندگی تمامی مردم و احترام همه جانبه : هیچ کشوری ، قومی ، ناحیه ای و ... حق ندارد تحت هر دلیل و عنوانی و بنا به هر شرایطی موجبات اضمحلال و ویرانی اصول آزادی ، دمکراسی ، رفاه ، کیفیت زندگی و احترام فی مابین مردم در داخل کشور خود و یا منطقه ای را ایجاد نماید .
بدین لحاظ مردم ایران به سان پیکره ای واحد از وجود جامعه ی جهانی ضمن هماهنگی با ساختار های بین المللی کوشش می کند ضمن افزایش حرمت ، تشخص ، عظمت ، هویت ، احترام ، رفاه و برخورداری همه جانبه ی مردم ایران موجبات رفاه و صلح برای تمامی جهانیان را به سهم خود را فراهم سازد . مدیریت ایران در هر شکل و ساختی حق ندارد رفاه و هویت مردم کشور خود را فدای منافع نظامی و جنگجویانه نماید . اصل مبنایی در هر تعامل و رفتار مدیریت و نظام سیاسی ایران بررسی میزان سود و رفاه مردم کشور و جهان به نسبت دشواری ها و مشکلات فراروی مردم افغان و مردم جهان خواهد بود .لذا اگر عمل و فعالیتی موجب کاهش رفاه اکثریت و حتی اقلیت گردد و یا برای مردمان جهان هزینه هایی در بر داشته باشد که رفاه و برخورداری آنها را از میان ببرد این طرح از دستور کار مدیریت کشور خارج خواهد گردید . از آنجا که مبنای ساخت سیاسی ایران بر اصول دمکراتیک و حقوق مصرح در دمکراسی های آزاد و توسعه یافته تعریف گردیده و ملزم به رعایت آن می باشد مدیریت سیاسی کشور به همان نحوه که بر اساس رای و اختیار اکثریت انتخاب می گردد بنا به رای و نظر مردم بدون هیچ ملاحظه و کوتاهی می تواند از منصب اعطایی مردم برای مدیریت خلع گردد از همین روی بررسی و درک نوع عمل بر اساس منافع و سود مردم در سطح ملی و یا بین المللی بر عهده ی مردم و دیدگاه آنها که از طریق رسانه ها انتقال می یابد خواهد بود . بدین سبب آزار و اذیت اهل قلم ، تحت فشار قرار دادن ، توهین و تخریب ، هر گونه عملی که منجر به سلب آزادی رسانه ها و اهل قلم کشور و جهان گردد به مثابه ی تجاوز به حقوق انسانی تلقی گردیده و بشدت مورد تنبیه و مجازات قرار خواهد گرفت . بدین لحاظ هر اقدامی که منجر به سلب رفاه مردم در بهره گیری از آزادی ، ، اقتصادی ، تحصیلی ، رشد و توسعه ی زندگی ، رفاه اجتماعی ، زبانی ، قومی ، اجتماعی ، اخلاقی و ...گردد و یا کیفیت و ارزش های آزادی و رفاه مردم در هر کجای جهان ( داخل و خارج ) را به مخاطره انداخته و خدشه دار سازد از جانب هرکس – شخصیت – قوم – فرد و..... به مثابه تجاوز تلقی گردیده و اشد مجازات را در پی خواهد داشت .
مبانی و اصول حاکم بر جامعه مصرح می دارد که ارزش های بنیادین جامعه عبارتند از : آزادی در تمامی شئون آن ، رفاه در تمامی جنبه ها و مراحل ، کیفیت زندگی و توسعه ی ارزش های فردی و جمعی ، صلح و محبت همه جانبه و برای همه در داخل و خارج ، احترام متقابل ، توسعه ی پایدار ، همسازی و هماهنگی با بشریت در تمامی زوایا و مراحل ، پرهیز از خشونت و جنگ ، احترام به تمامی ملت ها ، ادیان ، اقوام و کشور ها ، ارتباط با تمامی کشور های دنیا بر اساس اصل ایجاد رفاه و گسترش کیفیت زندگی برای مردم ایران و کشورهای دیگر ، دمکراسی و پایبندی به دمکراسی در تمامی وجوه زندگی شخصی و جمعی ، اصل احترام و حسن نیت نسبت به تمامی اقلیت های کشور و پایبندی به خواست ها و ارزش های آنان و مجموعه موازینی که عرف بین المللی ساخته و تبیین نموده است اعم از حقوق بشر ، حقوق شهروندی و ... .لذا جامعه ی ایران خود را بخشی از ساختار شهروندان جهانی می داند و نیاز به گسترش کیفیت در رفاه گسترده وبدون حد و مکان را برای بشریت و مردم خواهان است .
مبانی کیفیت گسترده از این روی به این اصل اشاره دارد که در هر زمان و مکانی و تحت هر شرایطی گسترش و توسعه ی کیفیت ارزش ها و موازین و مبانی بشری – انسانی مورد توجه قرار داشته و به نسبت زمان و ایجاد تعاریف نوین توسعه یافته و تغیر در کیفیت را همواره به همراه خواهد داشت .

اصول مشروح و مصرح بنیادین:

1- ایران کشوری است که تمامی ادیان و مذاهب را به رسمیت شناخته و به آنها احترام می گذارد . ادیان ، تفکرات فکری و دینی نمی تواند موجبات خلع و اضمحلال و یا استنکاف از قوانین مصرح ملی را به وجود آورند .
اصل 2- کشور ایران دارای مدیریت سیاسی به عنوان جمهوری بوده و مادام که در رفراندمی این عنوان تغیر نکند از همین اسم استفاده می شود .
3 – ساختار سیاسی فدرال بوده که هر استان در تمامی مسائل مرتبط به خود مستقل بوده بجز دفاع – روابط بین المللی – بودجه و مسائل مالی – مسائل زیرساختی عمرانی آبادانی .
4- اصول مبتنی بر تجارت آزاد – اقتصاد بازار بر کشور حاکم بوده و تمامی مدیران و ساختار های کشور موظفند که تمامی قراردادها و پروتکل های اقتصادی و مالی و نظامی را در معرض دید و توجه مردم قرار داده و در زمینه ی شفاف سازی تمامی روابط مالی – اقتصادی – سیاسی اقدام نمایند .
5 – اساس مدیریت و ساختار سیاسی بر شالوده ی دمکراسی بوده و انتخاب رئیس جمهور- نمایندگان مجلس – نمایندگان شوراها با 50 + 1 شهروندان صورت می گیرد .
6- کاندیدا شدن و عزل رئیس جمهور – نماینده ی مجلس – عضو شوراها با جمع آوری امضا با بیش از 1 هزارم جمعیت محدوده ی رای گیری در دستور اجرا توسط نهدها و مراجع ذیصلاح قرار می گیرد .
7 – ریئس جمهور و نماینده گان مجلس و اعضا شوراها حق ندارند بیش از 2دو دوره متصدی امور باشند .
8- ساختار سیاسی کشور مبتنی بر چهار قوه می باشد که مستقل از یکدیگر عمل کرده و کاملا مستقل بوده و با روش های خاص خود توسط مردم انتخاب می شوند .این چهار قوه عبارتند از : 1- قوه ی مجریه به ریاست رئیس جمهور منتخب مردم 2- قوه ی مقننه با انتخاب مستقیم مردم 3- قوه ی قضائیه با انتخاب رئیس جمهور و تصویب مجلس 4- شورای عالی ملی تعیین کننده ی رئیس و اعضای دادگاه قانون اساسی کشور.
9- شورای عالی ملی ضمن تعیین دادگاه قانون اساسی بر بانک مرکزی فدرال نظارت می کند .
10 – کشور دارای یک مجلس ملی و مجلس های محلی می باشد. مجلس ملی که نقش اساسی در قانون گذاری و انتقال خواست ها و نظرات مردم به سطح کلان مدیریت را دارد و موجبات رفاه و کیفیت زندگی جمعی را پدید می آورد . مجلس های محلی که مجلس تخصصی محله ای بوده و در تصمیمات تخصصی استانی ( محلی ) اقدام نموده و قوانین و مصوبات باید از مجرای تصویب و تائید آنها به قوه ی مجریه ابلاغ گردیده و بر حسن انجام کار قوه ی مجریه و قضائیه به شکل تخصصی نظارت دارند .
11- مدیریت موظف است که در راستای ارزش های بنیادین ملی و مصرح قانون اساسی تلاش کرده و ضمن ایجاد مجرای ایجاد و عمل آن موجبات پیشرفت و توسعه ی رفاه ملی با اصل آینده نگری و حفظ منابع و ثروت نسل آینده را به وجود آورد .
12- منابع کشور و ثروت ملی مجموعه ای از دارایی هایی است که مربوط به نسل های مختلف کشور بوده و هیچ مقام و نهادی حق استفاده و هزینه ی تمامی آن را ندارد مگر در راستای تامین منافع نسل های آینده .
13- رفاه عمومی در تمامی بخش ها و وجوه زندگی مردم ، افزایش کیفیت زندگی ، صلح ، همزیستی مسالمت آمیز ، رعایت موازین حقوق بشر و عرف انسانی متداول در جهان ، تبدیل شهروندان ملی به شهروندان جهانی ، تعلیم و تربیت رایگان ، ایجاد فرصت های برابر اقتصادی – اجتماعی – اخلاقی – امنیتی – سیاسی – مالی – علمی برای تمامی مردم ، برخورداری از تمامی مواهب و نعمت های زندگی در تمامی سطوح اقتصادی – سیاسی – اجتماعی و .. .وظیفه ی مهم و عمده ی قوای چهار گانه ی کشور و به ویژه قوه ی مجریه بوده و مردم حق دارند از تمامی موارد مشروح در فوق بهرمند گردیده و بدون تبعیض تمامی آنها را داشته باشند .
14- هر استان می تواند بر اساس ظرفیت های فرهنگی – قومی – زبانی خویش بنا به خواست و اراده ی مردم همان استان قوانین ، موازین و مقررات متناسب با حقوق و حق مردم مندرج و مصرح در قانون اساسی را تعریف و عمل نماید .
15- استانها ضمن استقلال در انجام امور داخلی خود می بایست موجبات رفاه و افزایش کیفیت زندگی مردم آن استان را به وجود آورند . هیچ مقام و موقعیت و ناحیه ای نمی تواند موجبات عقب ماندگی ، ستم ، ظلم ، محدودیت ، نابرابری در استفاده از فرصت ها و.. را پدید آورد ، حتی اگر بنا به مسائلی مردم همان ناحیه چنین انتخابی داشته باشند . به تعریف دیگر هیچ استان و نهاد و شورایی حق ندارد مبانی و موازین انسانی توسعه ای را که موجب رفاه و پیشرفت و گسترش موازین حقوق بشر می گردد را تحت تاثیر و حتی انتخاب ساکنان همان منطقه انجام دهد . شمول قانون اساسی به سراسر کشور قطعی و اجتناب ناپذیر است و الزامی تعهدآور و ملی می باشد .
16 – حکم اعدام در تمامی استانها و نواحی کشور لغو بوده و هیچ دولت ایالتی نمی تواند موجب اجرا چنین حکمی گردد .
17 – قوانین جزایی و مدنی حاکم بر جامعه ی ایرانی منبعث از قوانین و موازین حقوق بشر ، عرف بین المللی ، عرف محلی و فرهنگ انسان دوستی اقوام و ملل و مردم ایران بوده و تحت هیچ شرایطی نمی تواند موجبات ستم و ظلم بر انسان ها را به وجود آورد .
18 – آزادی بیان – آزادی ادیان - آزادی عقیده – آزادی کسب و کار و معیشت – آزادی گفتار و کردار مادام که موجب تجاوز به رفاه و کرامت و شرافت انسان دیگری نگردد در هر شکل و مقطعی آزاد است و هیچ کس حق انکار و انهدام و پیشگیری از این آزادی های اصولی و بنیادین انسانی را به هیچ شکل و صورت ندارد .
19 – جلوگیری و یا انحراف از آزادی های مصرح ( ازادی بیان – گفتار – کردار – اعتقاد و اندیشه و ... ) به مثابه تجاوز به انسانیت تعریف شده و اشد مجازات را به همراه خواهد داشت .
20 – در هنگام وضعیت های اضطراری و بحرانی رئیس جمهور می تواند انحلال مجلس را اطلاع داده و با کسب اجازه از آن مجلس موجب انتخابات دیگری را فراهم سازد . در زمان وفات رئیس جمهوردر کشور و یا فرمانداران ایالتی و یا هنگام رای گیری و یا حوادثی که منجر به فقدان رئیس قوه ی مجریه گردد دادگاه قانون اساسی کشور جانشین رئیس جمهور را انتخاب و معرفی می نماید و این جانشین تا برگزاری انتخابات دیگر رئیس قوه ی مجریه خواهد بود .
مجموعه ی مسائل و حوادث مرتبط با تخلفات و یا مشکلات رای گیری و مسائل مرتبط با آن بر عهده ی دادگاه قانون اساسی بوده و دادگاه قانون اساسی مرجع رفع اختلاف در کشور و سطح مناطق و استانها است .
21- هر استان می تواند با توجه به نظر شورای عالی اقتصاد ناحیه ای در زمینه ی توسعه ی کسب و کار و پیشرفت زندگی جمعی مردم همان استان راهکار های ناحیه ای و محلی مناسبی را اتخاذ نموده و در اتخاذ راهبردهای تعلیم و تربیتی روش های مناسبی که مردم انتخاب می کنند را بکارببرد .
22- هر استان دارای مجلس محلی بوده که وظیفه ی قانون گذاری محلی را بر عهده دارد .
23- هر استان می تواند نظر به ارائه ی بهترین روش های ایجاد رفاه ناحیه ای که منجر به پیشرفت ملی شود با نواحی و مناطق دیگر سیاسی ارتباط اقتصادی – فرهنگی برقرار کند .
24 – چنان چه هر استانی و یا ناحیه ای مایل به جدایی از مجموعه ی فدرال باشد لازم است ضمن ارائه ی دادخواست به دادگاه قانون اساسی بنا به نظر دادگاه قانون اساسی اقدام به برگزاری رفراندم در سطح استان نماید . پس از آن نتایج را به دادگاه قانون اساسی ارجاع نموده و دادگاه بنا به قضاوت و دادرسی خود زمان ، شرایط ، نوع و شیوه ی انفصال بدون چالش را تعیین نماید .
25- بنا به اراده ی اساسی در حق رفاه مردم کشور و افزایش کیفیت سطح زندگی تمامی مردم در داخل و خارج از کشور عمده تلاش بر آن خواهد بود که با کل کشور ها و ملل منطقه نوعی بازار مشترک ایجاد گردد .
26 – جدا شدن یک منطقه و استان از مجموعه فدرال در صورتی که موجب خسارت های مالی – اقتصادی شدیدی برای مجموعه ی فدرال گردد و یا به نوعی باشد که حیات و زندگی اجتماعی – سیاسی – اقتصادی کشور و بقیه ی فدراتیو را بمخاطره بیندازد در صورتی ممکن می شود که طرفین بر سر منابع حیاتی اقتصادی و منابع دیگر به تفاهمی جامع بنا به نظر دادگاه قانون اساسی برسند و میزان خسارت های وارده به کشور از طرف استان مایل به جدا شدن جبران گردد و یا در طی زمان پرداخت شود .
27- ملت ایران تمامی کوشش خود را معطوف به آن می نماید که در سطح منطقه ای با ایجاد حوزه ی گسترده ای از اقتصاد به هم پیوسته و همپوش ساختار مناسبی را ایجاد نماید که در آن همه ی کشور ها با یکدیگر رشد و توسعه یافته و به همدیگر کمک نمایند .
28- مبانی و اصول متقن کشور آن است که توسعه ی پایداری کشور داشته باشد و منابع و منافعی برای نسل های آینده باقی بماند و نسل های اینده نیز از ثروت های ملی برخوردار باشند . اصل اساسی مبتنی بر این شالوده آن است که سلامت عمومی و جمعی گسترش یافته و توسعه ی نسلی صورت بگیرد .
29 – تحصیل رایگان ، ارائه ی خدمات درمانی و سلامتی رایگان ، تغذیه ی رایگان کودکان و نوجوانان ، تامین حداقل هزینه های خوراک و سکونت تمامی مردم وظیفه ی دولت فدرال بوده و هیچ ناحیه و استانی ... تحت هیچ شرایطی نمی تواند از این مواهب برای مردم امتناع کرده و از آن عدول کند .
30 – کشور ایران با هیچ کشوری در دنیا مشکل نداشته و وارد چالش نخواهد شد . مبنای ارتباطات گسترده و یا روابط کمتر رفاه ملی و اثرات آن بر میزان و نوع کیفیت زندگی مردم ایران خواهد بود .
31- تعداد وزارت خانه های فدرال در مجموع 8 وزارت خانه می باشد که عبارتند از :1- امور خارجه و دیپلماسی 2- دفاع و پشتیبانی 3- اقتصاد و دارایی 4- آموزش و تربیت 5- درمان و سلامتی 6- توسعه و پیشرفت 7 – تکنولوژی و صنایع 8 – تجارت و بازرگانی
دولت های محلی ( استانی ) می توانند بر اساس نیاز های محلی و شرایط محیطی تعداد وزارت خانه های خود را تغییر داده و تعیین نمایند .
32- اساس کار ساختار دولتی و مدیریتی بر کارآمدی ، بهره وری بوده ، کوچکی استوار بوده و تعداد کارمندان و کارگران بخش دولتی و مدیریتی همچون بخش نظامی باید در زمان صلح و فقدان مشکل در برنامه های عمرانی – آبادانی سرزمینی مشغول به خدمت باشند .
33- زنان و کودکان از حق و حقوق ویژه ای در ساختار مدیریتی و کشور برخوردار بوده و حق و حقوق آنها خاص بوده . کودکان و زنان به هیچ وجه نباید مورد بی حرمتی و بی احترامی واقع شوند . هر گونه خشونت و تبعیض ، سواستفاده و خشونت در هر موقعیت ، محل ، جا ، زمان ، مکان ، اعم از خانه یا جامعه و..ممنوع بوده و قانون شکنی نسبت به کودکان و زنان اشد مجازات را به همراه خواهد داشت .
34- در کشور هیچ فقیری نباید وجود داشته باشد و این نوع از مصائب اجتماعی و چالش های اقتصادی باید به سرعت از میان رفته باشد . هیچ فقیری نباید در این کشور وجود داشته باشد . مدیریت موظف است که امکانات لازم را برای رفع فقر ایجاد کند و حداقل امکانات سکونتگاهی – خوراک – تحصیل – آموزش – ازدواج و...را برای تمام افراد جامعه فراهم سازد بدون هیچ تبعیضی نسبت به فقیر و یا غنی – زن و یا مرد – کودک و یا میان سال ...
35- برای عزل رئیس جمهور با امضا یک هزارم جمعیت کشور آن درخواست باید به مجلس عمومی ارسال گردد و پس از تصویب به مجلس سنا ارجاع گردد و مجلس سنا پس از بررسی موضوع بی کفایتی و بی لیاقتی رئیس جمهور را به دادگاه قانون اساسی ارجاع نماید تا آن دادگاه پس از بررسی لازم و رسیدگی به شکایت واصله مقدمات سریع یک انتخابات مجدد را مهیا سازد و جانشین رئیس جمهور را تعیین نماید .
36 – برای عزل فرماندار ایالتی و یا استاندار پس از ارسال امضا یک هزارم جمعیت مجلس محلی نسبت به بررسی موضوع اقدام و سپس موضوع را به دادگاه قانون اساسی فدرال ارجاع می دهد . دادگاه قانون اساسی نیز بلافاصله نسبت به انتخابات اقدام کرده و جانشین وی را تعیین می نماید . در صورتی که اختلافی میان رئیس جمهور و فرمانداران و یا فرمانداران با هم پیش اید و یا در سطوح بالا اختلافی میان سران قوا پدید آید اختلاف پیش آمده به دادگاه قانون اساسی ارجاع گردیده و مورد بررسی و حل و فصل قرار می گیرد .
37 – تعیین شورای ارشد عالی کشور که رئیس و اعضای دادگاه قاون اساسی کشور را تعیین می نمایند با رای مستقیم مردم بوده و بر اساس تعین سهم های استانی صورت می گیرد .هر استان نماینده ای در این شورا داشته و این شورا اعضا و رئیس دادگاه قانون اساسی کشور را تعیین می کنند .
38 – بر اسا س گریز از اقتصاد معیشتی و تک پایه ای و توسعه ی شتابان و حرکت بسوی توسعه ی صنعتی باید تمامی هزینه های مرتبط با دولت و ساختار های شبه دولتی از مسائل مرتبط با اقتصاد ، صنعت ، تولید حذف گردد .
39 – رئیس قوه ی قضائیه توسط رئیس جمهور با تصویب مجلس انتخاب می شود .
40 – کشور با توجه به گسترش نقش تجارت در آینده و بهبود توسعه ی ملی بطورکلی منطقه آزاد تجاری شده و هرگونه تلاش برای محدودیت تجارت و بازرگانی ممنوع و غیرقانونی خواهد بود . مگر در شرایط استثنایی با تصویب دادگاه قانون اساسی و مجلس .
41- مبنای مدیریت کشور بر اساس توجه به مردم و حمایت از کار و تولید بوده و هر گونه عملی که باعث کاهش رفاه و کیفیت زندگی مردم گردد ممنوع می باشد .
42- هیچ کس حق ندارد تحت هر عنوان و منصبی موجب محدودیت و کنترل آزادی مردم گرددو یا رسانه ها را جهت دار کرده و موجب فشار و بحران و آسیب برای روح و هویت جامعه گردد .
43- هر گونه عملی که موجب کاهش مدیریت و یا شرایطی گردد که رفاه عمومی کاهش یابد و یا موجب شود که زندگی مردم به مخاطره بیفتد به اشد مجازات رسیده و خواهد رسید . کیفیت مدیریت و رشد و توسعه ی زیرساخت های مدرن و مدیریت عالی کشور اساس تعاملات ملی و استانی می باشد .
44- شهر داری ها و تمامی زیرساخت های مدنی – تمدنی کشور توسط انتخابات و با رای مستقیم مردم انتخاب می شوند . شورا ها در تمامی بخش ها بعنوان نهاد هایی جامع و فصل الخطاب اجتماعی عمل می نمایند .
45- مدیریت کشور و تمامی ساختار های سیاسی – اقتصادی – مدنی – اجتماعی از نهاد های مردمی و غیر انتفاعی غیر دولتی حمایت قانونی – ساختاری کرده و بخش عظیمی از سرنوشت کشور و تصمیم سازی های منجر به اجرا در بخش های دولتی – مدیریتی را به این سازه های مدنی – غیر انتفاعی – غیردولتی واگذار می نمایند .
46 – مدیریت اعم در بخش دولتی و یا غیر آن همچنین شهر داری ها – شورا ها – مراکز غیرانتفاعی غیر دولتی و سایر نهاد ها ..در برابر سرنوشت مردم و رفاه آنان در حال – آینده مسئول بوده و نمی توانند موجبی برای نقض و نقص رفاه جامع و عمومی مردم کشور در هیچ شرایطی گردند . اثبات نقض رفاه ملی موجب تعقیب قانونی و خلع از مقام و موقعیت خواهد بود .
47- رئیس جمهور به عنوان عالی ترین مقام اجرایی کشور فدرال موظف است نسبت به حفظ و حراثت از اموال و سرمایه های ملی کوشا باشد و با در نظر گرفتن اقتضائات و مناسبات فدرال موجب توسعه و پیشرفت ملی را فراهم سازد . در زمان های ویژه بخصوص در زمان جنگ – زلزله های مهیب – و حوادث ویرانگر – بحران های اقتصادی فراگیر جهانی – منطقه ای و پیشامد های ناگوار منطقه ای – بین المللی رئیس جمهور با کسب مجوز از مجلس و شورای عالی ملی می تواند نسبت به گسترش و احیای ارتش و نیروی نظامی اقدام نماید و نیرو های احتیاط و وظیفه را فرا بخواند .
48 – کشور دارای ارتش حرفه ای بوده که به تدریج باید از ظرفیت و تعداد آنها کاسته شود . و در نهایت ارتش باید در طی یک بازه ی زمانی محدود کاملا از میان برود و محو گردد . بجای نیروی نظامی باید از نیرو های داوطلب استفاده شود و در صورت نیاز باید ارتش تکنولوژیک کشور ایجاد شود که مبتنی بر تکنولوژی های مدرن نسبت به دفاع ملی و توسعه ی امنیت کوشش نماید . در ارتش حرفه ای خدمت سربازی اجباری حذف گردیده و بجای آن سربازان علمی حرفه ای شکل می گیرد .این ارتش حرفه ای تکنولوزیک که وظیفه ی دفاع از توسعه و زندگی مردم را بر عهده دارد تحت فرمان رئیس جمهور در زمان جنگ و با اجازه ی شورای عالی ملی اقدام کرده و پس از آن در خدمت دانشگاه ها و سامانه های علمی کشور انجام وظیفه خواهند کرد تا زمانی که دفاع و حمایت از زندگی مردم کشور نیازی به ارتش را احساس ننماید و تهدیدات از میان رفته باشد .
49 – نیروی عمده ی نظامی کشور که وظیفه ی کنترل و سامان دهی به جامعه را دارد نیروی نظامی تحت کنترل وزارت کشور می باشد که نیروی انتظامی – حفاظتی ملی را شکل می دهد . این نیرو تحت اختیار و فرماندهی وزارت کشور نسبت به اقدامات تنظیمی در مدنیت و حفظ شهروندی و مسائل مرتبط با حقوق انسانی اقدام کرده و نیرویی کاملا مجهز و روز آمدی است . این نیرو با گرایش به سمت تکنولوزی های مدرن بزرگترین نیروی نظامی مدنی را شکل داده و ضمن کنترل مرزها و حفظ امنیت شهر ها نیرویی در اختیار مردم می باشد .
50- مداخله ی نیرو های نظامی و انتظامی و گارد های حفاظتی و شخصی مسلح در ساختار سیاسی و گرایشات و تحولات مرتبط با آن ممنوع بوده و فرمانده هان نیرو ها در صورت برخورد با چنین وضعیتی موظف به اطاعت نبوده و در صورت مداخله در امور سیاسی به اشد مجازات خواهند رسید . در صورت وقوع هر گونه بحران داخلی سیاسی فرماندهی نیرو های نظامی و انتظامی از وزرات کشور و قوه ی مجریه به شورای عالی ملی انتقال می یابد . شورای عالی ملی می تواند نسبت به فرماندهی نیرو ها و یا انتقال آن به شخص و یا نهادی ملی اقدام کند . سرپیچی از دستورات شورای عالی ملی در هر شکل و نوعی توسط نیرو های مسلح – انتظامی و نظامی موجب می گردد که تمامی فرماندهان و سرپرستان نیرو ها به دادگاه نظامی معرفی گردند و اشد مجازات را داشته باشند .
51- بنا به مصوبه ی اختیارات بین المللی و پروتکل الحاقی همکاری های بین المللی در صورت عدول نیروی نظامی – انتظامی و گارهای مسلح شخصی – خصوصی از قانون اساسی فرماندهی این نیرو ها به سازمان ملل و شورای امنیت سازمان ملل محول گردیده و این شورای امنیت می تواند نسبت به عزل و یا ابقای فرماندهی اقدامات لازمه را به عمل آورد . این پروتکل در راستای قاعده ی جهانی شدن و الزام به تبعیت از عاطفه ی خردمند جهانی منعقد گردیده و لازم الاجرا و لازم الاتباع می باشد .
52- تلاش عمده بر آن باید باشد که رفتار های ملی در حوزه ی عاطفه و رفتاری فراملیتی و جهانی برای تمامی کشور ها تعریف گردد و تمامی کشضور ها به سمت تبعیت از قوای خرد جهانی و عاطفه ی بین المللی حرکت نمایند . این پروتکل باید به سندی برا ی همکاری و همیاری ملل تبدیل گردد و تمامی جهانیان از آن اطاعت نمایند .
53- کشور با هیچ ملت – قوم – ملیت – زبان – دین و ... مشکلی نداشته و تعارضی نخواهد داشت و با تبعیت از عرف بین المللی و قواعد و موازین سازمان ملل و شورای امنیت آن سازمان اقدام کرده و جهت گیری سیاسی – رفتاری خود را متناسب با اقدامات و جهت گیری های سازمان های جهانی انجام خواهد داد . لذا با هیچ کشوری دشمنی نداشته و در صدد ایجاد رابطه با تمامی کشور ها و ملت های جهان بوده و کوشش می کند راکاری برای رفاه ملی و جهانی بشر بیابد .
54- کشور در راستای توسعه ی ملی و منطقه ای از یک منطقه ی مشترک تجاری – اقتصادی – سیاسی ویژه در خاورمیانه حمایت کرده و کوشش می کند که این منطقه ی اقتصادی – سیاسی با دیگر مناطق جهان ارتباط آزاد را ایجاد کند و نسبت به ایجاد رفاهی گسترده اقدام نماید . در عین حال تمامی تلاش خود را بکار خواهد برد که بتواند با توسعه ی بدون اتکا به نفت و کالاهای انحصاری و منابع زیرزمینی ( اقتصاد تک پایه ) رفاهی بی پایان و پایدار را ایجاد نماید و گسترش دهد .
55- این کشور هیچ دین – تفکر – اندیشه – رفتاری را مادام که موجبی برای کاهش رفاه مردم نگردد ممنوع نمی داند و آزادی بیان را احترام می گذارد . در عین حال ضمن بخشش تمامی دست اندرکاران و مسئولان سابق و ... عفو عمومی و عام را اعلام کرده و حق زندگی را برای همه ی مردمان با هر اندیشه و تفکری قائل است در عین حال معتقد است که عفو عمومی شامل تمامی مردم گردیده و قاتلان و کسانی که در کشتار های مردم دست داشته اند با محاکمه ای عادلانه روبرو خواهند شد .
56- هیچ کس حق ندارد در این کشور نسبت به باور ها – اندیشه ها – موازین فکری – تفکرات و ... سنن کسی و گروهی و عده ای توهین و جسارت نماید . توهین و جسارت به باور ها – اندیشه ها و تفکرات به هر شکل و نحو ممنوع بوده و نمادی از تجاوز به حریم انسانی تلقی می گردد و اشد مجزات را در پی خواهد داشت .
57 – ثروت هر منبع و کانی – ذخایر و مولفه ای در یک نقطه ی خاص از کشور متعلق به تمامی مردم بوده و فقط شورای عالی ملی حق دارد نسبت به سرنوشت و توسعه ی منابع آن و توزیع آن در میان نسل ها و آینده گان تصمیم گیری نماید .
58 – رای گیری در شورای عالی ملی بر اساس اکثریت خواهد بود بر اساس آن که 2 سوم از اعضا شورا نسبت به یک مسائله اتفاق نظر داشته باشند . در صورت ایجاد بحران در این شورا و عدم توافق در تصویب یک مصوبه و تصمیم بلافاصله شورا منحل گردیده و شورای جدیدی تشکیل خواهد گردید و در صورتی که این شورا نیز به توافق نرسد انحلال شورا آن قدر ادامه خواهد یافت تا شورایی تشکیل گردد که در آن توافقی صورت بگیرد .
59- اعضا شورای عالی ملی عبارتند از : نماینده ی هریک میلیون نفر 1 نماینده – نماینده ی اقلیت های زبانی و قومی که کمتر از 1 میلیون نفر هستند هر زبان و قوم 1 نفر – رئیس مجلس شورای عمومی مردم – نماینده ی بانک مرکزی – نماینده ی نیروی نظامی 1 نفر – رئیس دادگاه قانون اساسی دوره ی سابق .
تبصره 1: در دوره ی نخست که دادگاه قانون اساسی تشکیل نشده نماینده گی دادگاه قانون اساسی را نویسنده ی بزرگ و شاخص حقوق دان که بازنشسته ی دیوان عالی کشور می باشد بر عهده خواهد داشت .
تبصره2 : نماینده ی نهادهایی که تازمان شورای عالی ملی تشکیل نشده بر اساس قانون بر عهده ی نویسنده ی پرکار و شاخصی خواهد بود که در آن حوزه وجود دارد .
تبصره 3: هر قومیت و زبانی که بیش از 1 میلیون نفر جمعیت دارد بر اسا س جمعیت هم فرهنگ و ساکن در یک استان می تواند رای داده و نماینده ی خویش را انتخاب کند در صورتی که بخشی از افراد آن قومیت در استانهای دیگری ساکن باشند می توانند در صندوق های سیاری که به آن استانها انتقال می یابد رای خود را نسبت به قومیت و زبان خویش در صورت تمایل ارئه دهند .
تبصره 4- این شورا نهادی مشورتی – تصمیم ساز می باشد که در مجرای نهاد های اجرایی – مقننه – قضائیه نقشی نداشته و بر ساختار های ملی حاکم و ناظر است و این ساختار ها را شکل داده و ناظری بر ثروت و آینده ی ملت است .
60 - این سند در 60اصل و 4 تبصره بدون انتها نگاشته شده ( باز است و قابل تغیر که مردم می توانند به آن افزوده و یا آن را تغیر دهند ، اما زیرساخت آن در صلح – رفاه جمعی و فردی ف توسعه – آزادی های مصرح عرف جهانی – و...خلل ناپذیر است )که الزام به اجرای آن با امضا شورای عالی ملی امکان پذیر بوده و اجرایی خواهد گردید .





پارادکس های خونین – نبرد های جانکاه

هموراه از خود می پرسیم که چرا و به چه دلیلی تعارض بر سر قدرت به وجود می آید ؟
چرا رحیم مشایی باید بر خلاف نظرات و مبانی تفکری رهبری و سایر شاخص های قدرت همچنان بر ارابه ی قدرت بنشیند ؟
چه عاملی موجب آن است که در این نبرد قدرت این چنین بی پروا صف آرایی صورت بگیرد و تعارضاتی چشمگیر خود را نشان دهد ؟
بی گمان هیچ دولت به اقتدار و استحکام دولت نهم در ایران پس از انقلاب تشکیل نگردیده و قدرت نمایی نکرده بود . هیچ دولتی تا کنون نتوانسته به اندازه ی این دولت در برابر رهبری و نیرو های ملوک الطوایفی که شوالیه های مذهبی را بوجود می آورند قدرت نمایی کند .
پس از انقلاب ساختار سیاسی کشور به سمت نظام شوالیه ای پیش رفت . ائمه ی جمعه ، نمایندگان رهبری ، فرماندهان سپاه و بسیج ، نیرو های اطلاعاتی و ... و بازاریان حجره دار هریک بخشی از حوزه ی سرزمینی و عرصه ی اقتصادی را بدست گرفته و در آن قدرت بی چون و چرا گشتند . در چنین ساختاری به سبب آن که ارتباط میان دولت ( حاکمیت ) با مردم به لحاظ اقتصادی برجسته نبود و اهمیتی نداشت ، مالیات و عوارض و ... وصل نشده و آنچه که از این رهگذر استحصال می گردد در حوزه ی کارمندان جز بوده که در عمل از اهمیت چندانی برخوردار نیست . بدین سبب دولت وابستگی به نیروی مردمی در رفتار ها و کنش های اقتصادی نداشته و از در جهت عکس به سبب برخورداری از ذخایر و منابع نفتی و فروش آنها بطور کل از مردم و نواحی جغرافیایی غیر نفتی مبرا و منفک می باشد .
چنین جدایی و انفصالی میان نواحی و حوزه های اقتصادی میان دولت و مردم و قدرت مالی و سرمایه ای انبوه و بی همتای کشور در دست حاکمیت که برآیند فروش نفت و گاز است موجب گردیده که نواحی و مناطق اقتصادی جغرافیایی به دولت برای برطرف کردن نیاز های عمرانی – زیرساختی خود متکی شوند . در واقع روندی معکوس در جامعه پدید آمده است که در آن زیرساخت اقتصادی نواحی و مناطق را حاکمیت تنظیم و تهیه می کند و نواحی و حوزه ها از مردم جدا بوده و نیازی به آنها احساس نمی شود . بدین روی هنگامی که جریان منابع مالی از بالا به سمت پائین ( از حاکمیت بسوی مردم ) روان می گردد با توجه به ساختار شوالیه ای – شبانی که قانون شریعت برای ائمه جمعه و نمایندگان رهبری و ... تعریف کرده است . این شوالیه های شبان می کوشند هر چه بیشتر سهمی از منابع ملی را برداشت کرده و با انحا و روش های مختلف سهم زیادتری بیابند در نتیجه در این شیوه هزینه کرد هر شوالیه – شبان برای جامعه ی خود بیش از آن که مسائله ای قانونی و وظیفه ای باشد موردی اخلاقی تعریف گردیده و از آنجا که اخلاق مبنایی خود تعریف است و نمی تواند زیرساختی برای تعامل باشد بخش اعظمی از این سرمایه ی ماخوذه به نوعی از رانت و امتیاز به شوالیه ها تعلق گرفت . از آن سوی انها نیز خود با توجه به جریان سرمایه و امکانات سود آوری سرنخ ها و شریانهای مهم اقتصادی نواحی و حوزه های خاص را بدست گرفته و با امتیازات خاص اعطایی موجب می شوند که جریانی به نظر مشروع از سرمایه به سوی این شوالیه ها جریان بگیرد .
بدین ترتیب ، شوالیه هایی شکل گرفتند که آنها هم سود از محل امتیازات اعطایی حاکمیت دریافت می کردند و هم با شناخت منابع مالی و سرمایه ای و سرنخ شریانهای مهم اقتصادی برای خود فضا سازی نمایند و در نبود قوانین شفاف و ملی راهکار هایی انحصاری برای تولید ثروت بیابند . این مبانی در همراهی با ظرفیت ها و انحصارات ناحیه ای که شوالیه ها را صاحب اختیار و قدرت در نواحی – منطقه می کند موجبی است که شوالیه ها با اقتدار بیش از حد در نواحی مربوط به خود قدرت نمایی کنند .
این شوالیه ها پس از یک دوره ی خاص به گونه ای امکانات ناحیه ای – منطقه ای را تنظیم کردند که حاکمیت نیز نتوانست برای آنها ایجاد مشکلی بنماید . به عنوان مثال آقای واعظ طبسی نماینده و خطیب جمعه ی مشهد و تولیت آستان قدس رضوی از چنان قدرتی برخوردار گردیده است که در پاسخ به رهبری که عزم تغیر وی را داشت گفت : شما مرا نصب نکرده اید که بتوانید عزل کنید . من منصوب امام راحل هستم و...به همین ترتیب در حوزه های اقتصادی نیز این شوالیه های بزرگ از حاکمیت تبعیت نکرده و قدرتی در کنار و به موازات قدرت مرکزی در آمدند و آنچنان قدرتی یافتند که جریان حجره دار موتلفه در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی توانستند مناسبات و ساختار اقتصادی دولت وی را ناکارآمد و حتی با مشکلات بسیاری مواجه سازند .
به هر روی ، پس از این اقتدار گرایی در حوزه های شوالیه های مذهبی که به حوزه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی تبدیل شده بود در برابر حاکمیت مرکزی نیز چالش بنیادینی را شکل دادند . این چالش در برابر قدرت مرکزی موجبی بود که حاکمیت ناچار به سوی شیوه ای قدیمی در کنترل بحران اقدام کند . درست تناسب چنین وضعیتی با دوره ی شاه عباس و حضور ایلات و قبایل قدرتمندی که قدرت شاه را به چالش می کشیدند موجب گردید که شاه عباس اول گروه جدید شاهسون و یا شاه دوستان را پدید آورد تا در برابر قدرت های ایلی – قبیله ای ایستادگی نماید . فارغ از آن که آیا چنی وضعیتی در دوره ی مدرن پاسخگوی زمان و شرایط جهانی هست و یا نه ، مسائله ی مهم آن است که چنین قدرتی به یکباره ایجاد شد و آن گروه بزرگ و بسیار قدرتمند بسیج بود . این گروه نیاز به فرماندهی داشت تا بتواند در برابر قدرت های شوالیه ها ایستادگی نماید و شوالیه های قدرت طلب و جدایی خواه را سرو سامان داده و قدرت را در مرکزیت مستحکم سازد . آنچه که موجب وحشت و اضطراب حاکمیت گردید آن بود که بخش بزرگی از شوالیه های مذهبی در حوزه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی نیز برای قدرت نمایی و ایستادگی در برابر حاکمیت تمرکز گرای قدرت طلب ناچار با تکنوکرات های مدرن همراه شدند بی آن که اعتقادی به آنها داشته باشند . در واقع این اتحاد هماهنگی و اتحادی تکنیکی بود نه راهبردی و استراتژیک . لذا این دو گروه که قبلا بشدت با یکدیگر دشمن بودند و شوالیه ها قادر به تحمل تکنوکرات های مدرن و آزادیخواه نبودند در چرخشی اساسی بسمت همدیگر گرایش یافتند وجبهه ی جدیدی را علیه نیروی تمرکز گرای مرکزی ایجاد کردند . در این میان مردم نیز که بدنبال حق و حقوق خویش بودند از این مجرای باز بهره گرفته و با ورود به این گذرگاه و با پشتوانه ی تکنوکرات ها و شوالیه ها وارد فضای رعب انگیز و دهشتناک گردیدند و با اعلام حضور خود در حال عبور از مجموعه ی سیستم بودند .
در این میان حاکمیت تمرکز گرا در نبرد بر علیه شوالیه ها و تکنوکرات ها به یکباره با اوضاعی خارج از کنترل مواجه گردید .و ناچار در حرکتی شتاب زده ناچار به پیش گیری مردم پرداخت و به یکباره جلو این جمعیت را گرفت . .....
خارج از اتفاقاتی که روی داد ، حاکمیت دریافت که قادر نیست در برابر نیروی مواج و خروشان مردم مقاومت نماید لذا ناچار از رویکرد اخلاق گرایانه ی خویش دشت برداشت و با استفاده از چماق بر علیه شوالیه ها نیروی رزمنده و چکش گونه ای را وارد جامعه کرد .
بدین ترتیب وضعیت شرایط خاصی یافت . در حالی که شوالیه ها در حال تقدس مابی خود بودند و تقدس برای خود ایجاد نمودند . نیروی حاکمیت و تمرکز گرا بشدت بسمت بی اعتباری پیش رفت و این منوط و منحصر به اشتباهات بسیاری بود که حاکمیت تمرکز گرا انجام داد و شوالیه ها از این میدان بهره گرفتند .
با این حال هنگامی که تکنوکرات ها با نیروی شوالیه ها و مردم بشدت سرکوب گردیدند نیروی تمرکز گرا از مشورعیت خویش فرو افتاد . اما نیروی چماق این ساختار قدرت گرفت . نیروی چماق نه تمایلی برای مشروعیت داشت و نه باوری برای ایجاد مقبولیت . لذا نیروی تازه وارد خیلی برای وجه ی خویش اهمیت قائل نباشد . این فقدان اهمیت گذاری برای اعتبار موجبی گردید که رهبری را نیز در معرض خطر شدیدی قرار دهد . این نیرو بی آن که قصد آن داشته باشد که آبروی رهبری را حفظ نماید به سرعت به میدان شوالیه ها تاخت . این تاخت از آن سبب نبود که در راستای حرکت رهبری باشد . بلکه از آن روی ایجاد شد که شوالیه ها با شوالیه های دیگری نیز تعویض گردد . به تعبیر دیگر در این بحران نیروی سرکوب گر شوالیه ها به طرف داری از حاکمیت تمرکز گرا با نوع تفکر خود به این نتیجه ی مهم رسید که باید بجای شوالیه ها که در ساختار قانونی تعریف دارند شوالیه های دیگری را جایگزین نماید و این شوالیه ها اجمالا نه با رهبری همراه هستند و نه آن اندازه قدرت اجتماعی دارند که بتوانند جامعه را هدایت نماید . و از آن سو توانایی همراهی با رهبری را نیز ندارند . لذا رهبری در حرکتی بنیادین با چرخش در شوالیه ها در رفتار ها ی خود قصد آن کرد که نظام چماق را به نوعی در موازنه ی قدرت نگه دارد .
با این حال این سیستم شوالیه ای به نوعی است که باید ملوک الواطیفی را ایجاد نماید . اما گروهی که برای همکاری با قدرت تمرکز گرای رهبری آمدند اینک حاضر نیستند که به هیچ وجه مبانی و مناسبات قدرت را رها سازند . به تعبیری حال که وارد ساختار شده اند قصد و عزم آن ندارند که سرنوشت این کشور را رها سازند و لذا اکنون خود تبدیل به قدرتی شده اند که می خواهند مناسبات و اقتضائات خود را حاکم سازند . این گروه با نوعی از ساختاری از عربده کشی و لمپنی عزم آن دارند که ضمن اثبات خود به عنوان نیرویی اثرگذار در جامعه برای قدرت نیز خط و نشان کشیده و به نوعی برای خود مشروعیت و مقبولیتی بسازند که رهبری نیز از آنها دچار وحشت شده و قدرت را نشان دهند . به تعبیری این گروه می خواهد هم به رهبری و هم به شوالیه ها نشان دهد که چه قدرت و استحکامی دارد . از این روی می کوشند که به هر شکلی ساختاری بسازند که در آن خودنمایی نمایند . حضور و وجود مشایی دلیلی بر آن بود که این گروه ضمن ایجاد فرصتی برای نشان دادن خود ، نوعی قدرت نمایی برای شوالیه ها و رهبری داشته باشند . از این روی علی رغم مخالفت رهبری با حضور مشایی انتخاب و گزینش مشایی در سمت رئیس دفتر رئیس جمهور نشانی از این خودنمایی برای مردم بود . این نوع از رفتار در ساختی لمپنی کاملا تعریف شده می باشد . در این گونه از ساختار ها ظرفیت خودنمایی در سطحی می باشد که در آن بزرگ لوتی و عربده کش با دستمالی بر گردن و کفشی پاشنه خوابیده چاقوی خویش را چرخانده و عربده می کشند با جهت و بی جهت . از این روی اگر در برابر قدرت مسلط تر و بیشتر از خود مواجه گردد لوتی بزرگ با عربده مراتب خفت و خواری خود را اعلام می نماید و اگر با شخصیتی ضعیف روبرو گردند برای وی نیز عربده می کشند . این خصلت در سطح لمپنی کاملا نمایان است .
بدین ترتیب ، حال رهبری با خواست تمرکز گرای خود و عزم سرکوب نیروی شوالیه ها با ایجاد فرصتی برای نیروی سرکوب گر شوالیه ها سبب گردید که این نیروی لمپن به سرعت قدرت بگیرد و حال اراده ی ان دارد که برای خود رهبری نیز عربده بکشد که حضور مشایی نشانی از این عربده کشی است . در واقع شرایط به سمت و سویی می رود که نیروی تمرکز گرا به مدیریت رهبری حال در تله ای گیر افتاده است که راه برگشت آن بسوی تکنوکراسی است و راه پیشروی آن گذار بسمت لمپنیسمی است که منجر به خرد شدن شخصیت و هویت رهبری به مثابه ی مرکز اخلاق و معنویت گردیده و تشخص تکنوکرات ها را از میان می برد . بدین جهت راهی باید پیدا شود که منجر به گذار جامعه از این بحران هویت و مقبولیت گردد و رهبری را از این معرکه ی سخت برهاند . لذا از همین جهت است که در فردای قدرت گیری لمپن های سرکوب گر با مدیریت رهبری که عزم سرکوب شوالیه های قدرت ستیز داشت ، رهبری با شتاب بسیار شوالیه های کناری را به همگرایی فراخواند و قدرت خویش را منسجم ساخت تا بتواند ازقدرت گیری بیش از حد لمپن ها پیشگیری نماید . اما لمپن ها نیز بیکار نبوده و با تحرک در صحنه ی اجتماعی – سیاسی رهبری و نیرو های شوالیه ها را تحت فشار هنجاری بیش از اندازه گذاشته و موجب گردیدند که رهبری نیز ناچار از متابعت و حمایت از آنها گردد . در این میان نقش رهبری در موازنه ی قدرت تلاشی بود که نافرجام می نمایاند ، چرا که گروه لمپن ها با قدرت یابی بسیار موجب شده اند که رهبری نیز از مواضع خود عقب نشسته و عقب بکشند و به نوعی موازنه ی قوا را به سود لمپن ها رها سازد . ترس از لمپن هایی که قادر هستند تمامی حریم ها و مرز های اخلاق حکومتی – سیاسی و امنیتی را بشکنند قطعا در سیستمی که مبتنی بر کشتار و عذاب و ستم بوده ریشه ای برای بقا و زندگی دارد . از این روی علاوه بر هاشمی رفسنجانی خود مقام رهبری نیز در برابر این هنجارشکنی و مرز فروپاشی لمپن ها از ترس عقب نشینی می نمایند . به هر روی اکنون باید در این ساختار شکننده که مبتنی بر قدرت گیری لمپن ها است و از رهبری به نوعی مترسک بهره می گیرند و رهبری نیز ناچار از وحشت فروپاشی قدرتش می کوشد نشان دهد که مدیریت را بر عهده دارد . در این میان نقشی که مجتبی پسر رهبری ایفا می نمایدبنا به گفته های مخالفان به گمانم از روی تدبیر و گریز از ترس و وحشت فروپاشی پایه های قدرت کاملا منطبق با خواست و رفتار لمپن ها است در حالی که پسران دیگر رهبری باید نقش اپوزیسیون را ایفا نمایند تا در صورت قدرت گیری شوالیه ها آنها نیز در جایگاهی مناسب قرار گیرند . در واقع تقسیم کاری صورت گرفته که نقش پلیس خوب و بد را ایفا کنند .
با این حال ، گمان بر آن است که لمپن ها بر علیه شوالیه ها در حال قدرت نمایی هستند و به زودی تمام قدرت را یکسره در اختیار خواهند گرفت . اما این قدرت گیری سبب نخواهد شد که این گروه بتوانند در مدیریت کشور نقشی ایفا نمایند و لذا دیر یا زود ضمن استحاله در داخل ساختار شوالیه ای محتاج تکنوکرات ها شده و با آمدن تکنوکرات ها ساختار عوض خواهد گردید . ساختاری که باز با رنج بسیاری همراه خواهد بود و ممکن است به سبب نوع و ساختار اخلاق لمپنی به سرعت به نیرویی متخاصم در برابر قدرت های جهانی در آمده و در عین حال مناسباتی از عربده کشی و عربده ی نوکری سرداده شود . از این روی دو حالت خاص مورد توجه است :
· - عربده کشی برای قدرت های جهانی تا هنگامی که سیلی محکمی از آنها دریافت نمایند و متوجه گردند که نمی توانند در برابر نیروی آنها مقاومت کنند .
· - از هنگامی که احساس کنند قدرت مقابله با آنها را ندارند نوع عربده کشی متفاوت گردیده و به عربده کشی نوکری و ابراز بنده گی ختم خواهد گردید . در این حالت عربده ی نوکری و بندگی که با تعظیم به قدرت های بزرگ منتهی خواهد شد موجب خواهد گردید که فشاری بی رحمانه به ملت وارد نمایند و مبانی حقوق بشر بشدت مورد تهاجم واقع شود .
به هر روی ، در این منازعه بر سر قدرت و حضور شوالیه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی و پایگیری نیروهای لمپنی سرکوب گر با مدیریت رهبری تنها بخش بازنده در این تعاملات مردم کشور بوده که هم از منظر رشد و توسعه و هم ستم و ظلم ملی مورد تهاجم واقع شده و نابود می شوند . مردم در قرن بیست و یکم در حالی که جهان توسعه – رفاه – پیشرفت و بهبود را تجربه می کنند در حال تحمل بی رحمانه ترین نظام سیاسی جهان بسان ساختار سیاسی – اجتماعی – اقتصادی نازیسم و فاشیسیم می باشند . با این حال پس ازرنج و مصیبت مردم تنها بازنده ی تعاملات اخیر در کشور رهبری می باشد . رهبری با به صحنه آوردن لمپن ها بزرگترین اشتباه استراتژیک خود را مرتکب شده و در عمل از آنها شاخی برای خود ساخت . لمپن ها با از بین بردن آبرو – عزت – اعتبار رهبری و حرمت های معنوی و عرفی ایشان موجب شدند که مشروعیت و مقبولیت وی تحت تاثیر قرار گیرد . همزمانی این تعاملات با از بین رفتن تکنوکرات ها و بدنه ی اندیشه ورز جامعه رهبری که آرزوی پیشرفت کشور و ثبت نامش به عنوان عامل تاثیر گذار در توسعه ی ملی داشت بی هیچ دستاوردی ساختار اندیشه ورز خود را از دست داد . همچنین در این تعامل بشدت مورد فشار هنجاری و رفتاری لمپن ها قرار گرفته و به سبب نوع رفتار آنها در چیده مان نیرو و سرپیچی آنها از دستورات و فرامینش اعتبار و حرمت خویش را از دست داد و ناچار از تبعیت نیز گردید . همزمان با آن به لحاظ آن که لمپن ها تمامی گناهان رفتار های خود را به رهبری نسبت دادند این باعث شد که مردم نیز رهبری را عامل این رفتار های ناشایست بدانند بی آن که وی بتواند از خود دفاع کرده و عوامل این رفتار ناسنجیده را معرفی کند .
نتیجه : جنگ میان شوالیه ها به نبرد به جایگزینی تبدیل شده و حرمت و مشروعیت معنوی سیستم ویران گردید بی آن که تمرکز گرایی بنیادی به وجود آید و رهبری بتواند سودی از این تعامل و تخاصم داشته باشد .

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

قاتل های محبوب ، شب های بی فروغ و دژخیمان کفن پوش ، همه چیز برای مردن و
رفتن اینجا مهیا است ، همه چیز و دیگر هیچ ...

( شاید دیگر من نباشم ، سرنوشت ما همواره مرگ بوده است . هنگامی که از دانشگاه اخراج شدم می دانستم که این آغازی بر یک پایان است و شاید بیش از حد زنده مانده ام ... دیگر کسی مرا شاید نبیند و کشته ی من نیز در میان هزاران شهید و مفقود بماند ، اما می نویسم تا جهان بداند که هنوز شرافت و حرمت در این کشور پایدار است اگر چه که همه جا دار است و ...)


ندا جان پس از تو و آوشیتس هرگز نمی توان شعری گفت ، هرگز ...
سهراب اعرابی ، پسرکم حالا آرام بخواب من تو و وجدان پاکت را از این ستم پیشه گان باز خواهم ستاند تا بدانی که زندگی مفهومش جز بودن برای نفس کشیدن نیست و وقتی که نفس نمی توانی بکشی همان بهتر که نباشی و تو را ببرند همچو کیانوش آسا همان جوان برومند و نخبه ای که جان داد ، همچو تو و 450 شهید دیگر آزادی ...
ندا جان وقتی که پس از روز ها از زندان خلاص می شوی ، وقتی که بیاد می آوری که می توانستی تو هم کشته شوی و پس از آزدای از زندان دوباره گریزان می شوی از آنچه که قساوت قاتلان است باید بخاطر آوری که اینجا کجا است و این قاتلان از کجا آمده اند .
ندا جان ، هیچکس نخواست ماه ها قبل از انتخابات باور کند آنچه را که من گفتم
.
گفته بودم که نظام در سه لایه ی آریستوکرات ها و اشراف انقلابی در برابر رهبری با موتلفه و گروه بازمانده از دهه ی اول انقلاب با ائدولوژی واپس گرای انتظار مقتدر که در پیشواز آمدن حکومت عدل امام زمان ( عج) است با هم درگیر هستند و ...
و پس از آن شرح کردم که هرگز نباید آنچه را که در منطقه اتفاق می افتد دست کم گرفت ، ندا جان حالا تو نیستی ، اما باور کن من گفتم که این آدم ها این گروه لمپن ایستاده بر سر قدرت هرگز حاضر نخواهد شد که از اریکه ی قدرت فرو آید و باز یاد آوری کردم که وقتی که اراذل و اوباش را به کمک بخواهی هیچ چاره ای نخواهی داشت جر
ز آن که دیگر بار از گروهی از لمپن ها برای دست یابی به حقیقت بهره بگیری و این کاری بود که آقای خامنه ای برای دست یابی به قدرت انجام داد . ایشان گروهی از لمپن ها بازمانده از تفکرات 57 را وارد در سیستمی کرد که هم احساس غبن داشتن که از مواهب برخوردار نیستند و هم اراده ی آن دارند که زمینه ساز اقتدار حکومت امام زمان باشند ...
سهراب عزیز ، در اوج منظره ها من پیش بینی کردم که با آن پرده دری که آقای احمدی نژاد کرد و تمامی مواضع نظام و رهبری را بمباران کرد او به این سادگی ها از اریکه ی قدرت فرو نخواهد آمد و نوشتم که برای خروج از این ساختار نیاز است که یک شخص شرافتمند در مورد خواست های ملی و مردم ایران باید اصول و دکترین را ( مانیفیست تعهد برای مردم و خدمت را ) امضا نماید و برای مردم اعلام کند . نمی دانم می دانی یا نه ولی هیچ یک از کاندیدا ها این مانیفیست تعهد به مردم برای شرافت و حرمت ها ی انسانی و حفظ حقوق بشر را نپذیرفت...
سهراب نمی توانم ادعا نمایم که در این میان من بی گناهم ، من با دوستانم برنامه ی مانیفیست و تعهد به ملت را برای همه ی کاندیدا ها ارسال کردیم ، اری سهراب جان من و دوستانم بودم که بحث خرد ملی – منافع ملی – برنامه ریزی را برای نجات کشور به همه ی کاندیداها ارائه دادیم . حتی کار بجایی رسید که بر خلاف نظر سرتیممان آن برنامه ی 10 میلیون کار را با کمک خانم س- آقایی ، م- پزشکی به نایب ریس ستاد آقای احمدی نژاد دادیم و او مارا به شخصی معرفی کرد که می گفتند از مشاوران آقای احمدی نژاد است به نام دکتر نجف دری و ما او را در سازمان چاپ و نشر کتابهای علمی ونمی دانم چی چی در چهارراه جهان کودک ملاقات کردیم .
ندا جان می خواهم اعتراف کنم که این من بودم که به آنها برنامه ای دادم که در آن وضعیت کشور به سه گروه آریستوکراتها ی انقلابی – رهبری و موتلفه که بعد می بایست توسط آقای احمدی نژاد و گروهش نابود می شد و گروه اصلاح طلبان که باید از پای در می آمدند ارائه دادم و تمامی مسائل را طرح کردم ، سهراب جان من به آنها گفتم که کشور به درون یک سیاه چاله ای خواهد رفت از مشروعیت و مقبولیت که هرگز نمی توان آن را ازاین بن بست نجات داد . اما آنها فقط بحث خرد ملی آن و بحث طبقه بندی اجتماعی گروه های معارض را از آنهمه برنامه اخذ کردند و آن را اجرا کردند . بی آن که بخواهند بدانند که چگونه می توان از بن بست های پیامد آن خارج شد و چگونه می توان کشوری دمکراتیک و با انصاف کامل داشت . شاید اشتباه کردم که برنامه را به همه دادم وهمه را مسلح کردم تا هریک بخشی از آن را بردارند و بجان هم بیفتند ، اما من بشدت از این وضعیت و از آنچه که بعد ها بوجود آمد دلم گرفته . باور کن آقای احمدی نژاد می توانست آدم خوبی باشد ، حتی می توانست سوگلی توسعه و پیشرفت کشور باشد ، اما واقعا نمی دانم ، نمی دانم که چگونه ممکن است آنها در تله ای بیفتند که راهی برای بازگشت نداشته باشد .
ندای عزیز ، می خواهم اعتراف کنم که آقای احمدی نژاد تنها کسی بود که ولایت فقیه را در هم کوبید و اجازه نداد که نمایندگان ابله و بیشعور انتصابی و قوه مضمحل قضایی بر این کشور حکومت کند ، من این مرد را می توانستم بستایم وقتی که در برابر همه ی ولایت فقیه ایستاد و آقای اسفندیار رحیم مشایی را پائین نینداخت و او را بر خلاف دیدگاه همه ی علما نگه داشت ، من می توانستم از او یک کمال آتاتورک دیگری ببینم که حاکمیت روحانیت را نابود کرد و حتی وقتی که حاج شیخ شرعی به دیدن او رفت او را با پسرش با تمسخر بیرون انداخت و نشان داد که حتی رئیس ستاد انقلاب ( در ابتدای حکومت روحانیت ) و رئیس حوزه ی علمیه ی خواهران این کشور هم پشیزی ارزش ندارد . او تنها کسی بود که نشان داد حتی ولی فقیه ارزش آن را ندارد که از او تبعیت کنی ...
سهراب عزیزم ، فکر نکن که این کار ها را فقط بخاطر کسی کردم که می دانستم ممکن است دچار لغزش های بسیاری باشد ، شاید فردا دیگر من نباشم ، من نخواهم بود چرا که فقط یک نفر می تواند این همه اطلاعات داشته باشد و آنها می دانند که چه کسی به آنها این خط را ارائه داد که رو دروری کاست قدرت آریستوکراسی انقلابی و اشراف دینی ایستادگی نماید . اما مهم نیست ، مهم آن است که ارداه ی من حفظ و نجات کشوری بود که اکنون در حال تبدیل شدن به یک خرابه است .
ندا جان ، اگر چه که پس از تو و آشویتس هرگز نمی توان شعری گفت ، اما من می گویم که چگونه این تله را برای آنها ساختند ، دریغم می آید که آدمی مثل آقای احمدی نژاد که می توانست ابر قهرمان ملی این کشور باشد اینچنین در دامی فرو رفت و تباه شد که هیچکس نتوانست اورا بفهمد .
شاید امروز هیچکس خدمات مردی را بخاطر نیاورد که یک تنه توانست در برابر آنهمه قدرت مافیایی جمهوری اسلامی ایستادگی نماید و کوشش نماید که جامعه ای همگن و یک نواخت بسازد .
آقای احمدی نژاد تنها کسی بود که می توانست در نقش رضا شاه کبیر ایفای نقش کند ، می توانست از مردم و خلافت ها پراکنده و شوالیه های دینی و جنایتکار سیستمی هر چند ظالمانه اما یک نواخت بسازد ، کینه و نفرت روشنفکرمابی نباید مانعی از آن باشد که ویژیگی های یک مرد را فراموش کرد ، من شخصا هرگز باور ندارم که او طراح چنین وضعیتی اسفبار بود ، او شاید می توانست بزرگترین قدرتمند سیاسی باشد اگر مشاوران و همراهانش می توانستند صدای درست مردم را برای او باز تعریف نمایند ، چه باید کرد ، این مرسوم است که همیشه در اطراف مردان بزرگ و سیاست مداران عده ای در کشور های با ساختار دیکتاتوری و فقدان آزادی های مدنی تجمیع می شوند تا با نزدیکی به حلقه ی قدرت او را تصاحب کنند و از او یک آلت دست سبکسر و کم خرد بسازند .
سهراب عزیز ، در میان مجمع آقای میر حسین موسوی که من نیز در آن مشارکت داشتم نیز این مشکل وجود داشت و کسی نمی توانست به وی نزدیک شود و حتی او را واردار کردند که مانیفیست تعهد به ملت را نپذیرد ، چرا که آنها بر این باور نبودند که باید به ملت احترام گذاشت ، اگر چه که در فردای کودتا او نیز ناچار دست به دامن مردم شد ، ندا جان باید بدانی که در جلسه ای که دکتر مومنی – واعظ –و... بود آنها یک صدا گفتند که میر حسین این تعهد را نخواهد پذیرفت که برای مردم تعهدی بپذیرد ...
بگذریم ، اکنون این حرف ها شنا کردن برخلاف جریان رودخانه ای است که اعتبار آدمی را زیر سوال می برد ، اما ناچارم که اعتراف کنم که وقتی که به حلقه ی اول مشاوران میرحسین موسوی نوشتم که باید ساختار اتمی شدن را کنار گذاشت و با جهان دمکراتیک و آزاد ارتباط برقرار کرد و بسوی عاطفه و خرد جهان همسویی شکل داد هیچکس آن را نپذیرفت و از آن بدتر آن که دوست صمیمی و هم تیمی من که کار برنامه ریزی را انجام می داد ، دور از چشم من رفت و اعتراف کرد که این برنامه ها را فلانی ( یعنی من ) به گروه آقای احمدی نژاد نیز داده است ، حال آن که ما فقط قصد داشتیم که کشور را نجات دهیم و برای ما شخص مهم نبود ، هیچکس مهم نبود و ما دچار کیش شخصیت و شخصیت پرستی نبودیم ، رسالت گروه ما آن بود که چند مساله ی مه را در کشور و در سطح مدیریت احیا نماید :
· - بحث مهم خرد ملی و بهره گیری از آن در راستای منافع ملی
· - همسویی با جهان متمدن و خردورز از جمله ایلات متحده ی آمریکا و عاطفه ی جهانی
· - رفع فقر و ایجاد انصافی خردمندانه که موجبی برای پیشرفت و شکوفایی کشور شود
· - توسعه صنفی و ایجاد تشکل ها ی صنفی – خدماتی که پایه های تشکل های سیاسی را بگذارد و از منافع ملی مردم و جامعه دفاع کند
· - جهش تکنولوژیک و صنعتی با روش های خلع سلاح منطقه ای و داخلی و چالش زدایی در سطح منطقه ای و جهانی و ارتباط با اسرائیل و تمامی کشور های دنیا در راستای منافع ملی و مردم
· - ایجاد همبستگی و همسویی در حاشیه ی ایران که تمایل به گریز از مرکز در آن زیاد است و به سبب دولت رانتیر ( ارباب که تعلق و نیازی به مردم ندارد و...) و نوسانات نفتی و ... در حالت بحرانی بسر می برد .
· - ...
سهراب جان اما این دوست من خیانت کرد و بر اساس اهداف خردمندانه ای که الزاما می بایست کشور و منافع ملی را به آن سو می برد ، کل برنامه ریزی و استراتژی را به نوعی احساساتی و عاطفی از نوع جهان سومی نمود و حتی گزارش آن را به ....داد .
ما سهراب عزیز می خواستیم که با کمک آنچه که ایجاد شده فرصتی برای کشور پدیدار گردد و ترسی را که داشتیم از فقر – تورم – بیکاری – فساد و... افتادن کشور در دامان القاعده، تروریسم ، احساس گرایی و... نجات دهیم و خرد ملی را جایگزینی برای رفع مشکلات ملی در جامعه نمائیم ، بگذریم ...
ندا جان ، اکنون تو در گوشه ی خاک تفت زده ای خوابیده ای که هر لحظه به کاروان آن افزوده می گردد و متاسفانه بر خلاف آنچه که من انتظار داشتم بر میزان فقر – بیکاری – فاجعه – قتل و ... افزوده می شود . همچنان که هر روز که می گذرد من از خودم می پرسم که در پشت این توطئه که منجر به انهدام کشور گردید چه کسی – کسانی و کشور هایی هستند ...
ندا جان من از گروه کودتا چیان هرزهای نیستم که در صدد ایجاد پایگاهی جدید برای القاعده در ایران ناامن و بی قانون هستند ، من در انتظار اقتدار امام زمان ( عج) نیستم که بیاید و از کشته ها پشته ها بسازد ، امام زمان ( عج) من بهار مردمان و خرمی دوران است . اما باور کن که نمی توانم باور کنم که پشت این ماجرا ها توطئه ای نباشد .
ندا جان پس از آن مناظره ها که تمامی قداست و مشروعیت نظام الهی جهوری اسلامی را فرو ریخت که بیش از 30 سال می کوشید القا نماید ، پس از بمبارن مواضع میر حسین موسوی که با نشانه دهی من توسط آقای احمدی نژاد انجام شد یک اتفاق خاص افتاد و آن این بود که قرار بود که وی با راه اندازی فرصتی برای ایجاد 10 میلیون فرصت کاری انقلابی را شکل دهد تا در طی آن 10 میلیون خانوار از فقر و مصیبت نجات یابند اما واقعا نمی دانم که چرا کسی که می توانست و شهامت آن را نیز داشت که با اسرائیل و آمریکا همسو شده و منافع مردم را حفظ کند در چنین تله ای به دام افتاد و از آن بدتر آن که حتی نتوانست عمق و ژرفای فاجعه را دریابد که خیل عظیم مردم را باید نظاره کرد و احترام گذاشت نه آن که آنها را خس و خاشاک بنامد ، چرا چنین شد ؟
سهراب ، ندا ، کیانوش این مجموعه نوشتار بر آن خواهد بود تا تحلیل نماید که چه اتفاقی افتاد که چنین شد و چرا این فاجعه در مشروعیت و مقبولیت نظامی که نام خدا و ائمه را یدک می کشید به خواری و زبونی دچار شد . با این حال قبل از بحثی باید این را اعلام و تعریف نمایم که :
· - همچنان که بیش از 2 ماه قبل اعلام کردم ، القاعده و طالبان با توجه به فشار های دنیای آزاد و دمکراسی های جهانی و عاطفه ی فراملیتی در چنگال اسارت در افغانستان و عراق بسوی پاکستان رفتند و در آنجا با توه به فشار های ارتش پاکستان که ناچار از جنگ با آنها بود و در حالی که پاکستان در آستانه ی تجزیه ای شدید قرار داشت و دارد ( در منطقه ی وزیرستان جنوبی و سرحدات و مناطق پشتون نشین ...) فضای حیاتی القاعده و طالبان و بطور کلی نیروهای افراط گرای آدم کش بشدت از بین رفته و آنها باید بسمت ایران بیایند تا فضای حیاتی بیابند و این آغازی بر پایانی است که با فشار بر دولت و حاکمیت کودتا محقق گردیده و حاکمیت کودتاگر ایران در بحران جهانی بسمت القاعده رفته و همان اشتباه پاکستان را مرتکب خواهد شد . با این تفاوت که هم تجزیه خواهد شد و هم توسط نیروهای خارجی آزادی طلب جهانی بشدت مورد تهاجم و تعارض قرار خواهد گرفت ، اشتباه مهلک پاکستان که ایران به همان راه می رود آن بود که به لحاظ تاکتیکی وراهبردی با ایجاد و تقویت تروریست ها و طالبان سعی در تسلط بر افغانستان داشت ، پاکستان کوشید هم بدین وسیله موجبی برای جذب ثروت اعراب در حمایت از افراط گرایی سنی – وهابی گردیده و هم با جذب پول از آمریکا و جهان آزاد مشکلات خود را حل کرده و در عین حال در رقابت های منطقه ای ضمن نابودی هند در مناقشه ی کشمیر و جامو و بهره گیری از نیروهای افراطی در مواقع خطر در نبرد بر علیه هند ، هنچنان که افغانستان بیچاره ای را دارد ، ایران را نیز به چالش کشیده و و پیروز این صحنه از رقابت ها گردد ... و حال خود در چنبره ی آنها که نیرو های زیاده طلب می باشند گیر افتاده و در عین حالی که در حال تجزیه است ، درگیر با جهان آزاد و متهم به همکاری تروریستی شده و باید در داخل و خارج از کشورش تاوان عظمیم را باز دهد و ...

چگونه آقای احمدی نژاد در دام کودتا و بحران مشروعیت افتاد و همچون آدمی مبتدی بازی را باخت ؟

هیچ کس نمی تواند منکر آن شود که وی از آرا و بخت بسیاری برای پیروزی برخوردار بود ، او توانسته بود که مجموعه ای از سالخورده گان حقوق بگیر را با افزایش حقوق همراه خود نماید ، با ارائه ی 40 میلیون سهم عدالت جامعه را در توزیع ثروت متوجه حقوق ملی خود کند ، او همچنین توانست با سهام خانه ی مهر اتفاقی بزرگ را شکل دهد ، دست آریستوکرات های انقلابی را کوتاه سازد( همچون هاشمی رفسنجانی – واعظ طبسی - ...) ، مجلس فرمایشی و بیهوده را مضحکه ی خویش نماید ، قوه ی قضایه را وادار به اطاعت از خود کند ، تحولی بنیادین در توجه ملی به مناطق دور افتاده و فقیر نماید ، سامانی جدید به آرایش نیرو های مداخله گر در سرنوشت ملی بدهد .
اگر چه که همه ی این رفتار ها در واقع به سبب فقدان برنامه ریزی موجبی برای مرگ زودرس ثروت ملی و از بین رفتن خزینه ی کشوری می گردید اما این نمی توانست در کوتاه مدت موجبی برای رویگردانی مردم از وی باشد و قطعا می توانست جمعیت زیادی را با وی همراه کند . تعداد روشنفکران و نخبگانی که می دانستند مجموعه ی این رفتار های اقتصادی موجبی برای تباهی کشور و اقتصاد ملی می گردد آنچنان اندک و کم بود که صدای بی رسانه ی آنها نیز قادر به گسترش نبود ، پس چه اتفاقی افتاد ؟
چه عاملی باعث شد که بزرگترین دشمن و رقیب ولایت فقیه ، دشمن مجلس بیهوده و فرمایشی و ساختار سیاسی کشور و نظم سنتی آن که باعث استهلاک کشور و قدرت مردم در جامعه ی جهانی گردیده بود این چنین خوار و بی مقدار گردد ؟
چه کسی این توطئه را چید و چگونه این شخصیت را که قدرمندتریت رئیس جمهور تمامی دوران انقلاب اسلامی بود و تمایلی آشکار به همسویی و همراهی با جهان خارج داشت و می کوشید ولایت فقیه را نابود سازد ، هم در دام ولایت فقیه انداخت و هم از او دشمنی برای ملت ترسیم کرد ، واقعیت چیست ؟
آیا غیر از روابط بین المللی سست و کم سوی این دولت و شخص آقای احمدی نژاد مشکلی دیگر برای این مرد می توان تصور کرد ؟
آقای احمدی نژاد کسی بود که برای نخستین بار توسط آقای مشایی از ملت اسرائیل و آمریکا حمایت کرد ، او عاملی بود که بدون توجه به نگرش های فئودالیته ی سیاسی در درون نظام کوشید تک صدایی و حتی فراتر از ولایت فقیه رفتنم در سیاست خارجی را پیشه سازد کاری که آقای خاتمی و اصلاح گرایان هرگز قادر و شهامت آن را نیز نداشانند وحتی در حادثه ی قتل های زنجیره ای و کشتار کوی دانشگاه نتوانست از حقوق مردم و دانشجویان که حامیان عمده ی وی بودند دفاع نماید ، آقای خاتمی علاوه بر نا کارآمدی دست بوس ولایت فقیهی بود که با کشتن مرحوم احمدخمینی ، محمدرضا نوری ( برادر عبدالله نوری وزیر کشور اصلاحات ) ، ترور سعید حجاریان معاون اسبق وزارت اطلاعات ، محکومیت آقای یوسفی اشکوری ، حکم اعدام آقای هاشم آغاجری و خلع لباس وی و آقای قابل و ... نشان داد که هرگز از اصول و قواعد ولایت فقیه عدول نخواهد کرد . درست برخلاف آقای احمدی نژاد که همواره کوشید سیاست خود را بر ولایت فقیه و مجلس و... دیکته و تحمیل کند ، پس چرا آقای احمدی نژاد اینچنین در دامچاله ای افتاد که نمی تواند به هیچ قیمتی خود را نجات دهد ؟
توطئه چگونه انجام شد و به چه شیوه ای آقای احمدی نژاد در تله گیر کرد و تمامی آبرو و حیثیت خود را از دست داد و از مردم جدا شد و راه چاره ی وی در چیست ؟
چیده مان قدرت و ساختار آن چگونه بود ؟ ( قبل و بعد از انتخابات )
قبل از انتخابات چیده مان قدرت به این شکل بود :
v - رهبری – موتلفه
v - اصلاح طلبان – تندرو ، میانه ، متمایل به راست
v - آؤیستوکرات های انقلابی – اشراف دینی – روشنفکران و مدرک داران قلابی و به زور گرفته ی دینی، انقلابی
v - بازمانده ها ی اول انقلاب و افراطیون اسلام گرا به رهبری آقای احمدی نژاد
پس از کودتایی که موجب حذف اصلاح طلبان متمایل به راست همچون آقای خاتمی و ... گردید (آقای خاتمی با خیانت به اعتماد مردم موجب گردید ، دولتی ضعیف ، ناکارآمد ، ترسو وچاپلوس رهبری نتواند انتظارات مردم را پاسخ گوید ...) لذا برآورد ها نشان می داد که دولتی مقتدر از اصلاح گرایانی که معروف به تندروی بودند بسرعت روی کار آید ، لذا رهبری با کمک بازمانده های انقلابی اوایل انقلاب هم کوشید از شر آریستوکرات های اشرافی انقلابی خلاص گردد و هم اصلاح طلبان را که می خواستند قدرت وی را به چالش بکشند نابود سازد . این ائتلاف در میانه ی راه دچار مشکلی اساسی گردید و راه آقای احمدی نژاد از موتلفه که نزیدکترین گروه به رهبری بود جدا شد . جدایی آقای احمدی نژاد از این گروه های حامی نشان داد به رهبری که گروه لمپن افراطی دیر یا زود با وی به مخاصمه بر خواهد خواست و قدرت را از وی خواهد گرفت . لذا در حالی که اصلاح طلبان با آریستوکرات های دینی – انقلابی و روشنفکران ساختگی نظام بر علیه افراط گرایی احمدی نژادی متحد شدند ( چرا که مافع آریستوکرات ها و اشراف را با مخاطره مواجه ساخته و به همه ی آنها به ریاست آقای هاشمی رفسنجانی اعلان جنگ داده بود ) ، رهبری تنها باقی مانده بود ، رهبری و طیف همراه ایشان که نه تمایلی به اصلاح گرایان داشتند و نه می توانستند آریستوکراتهایی را که هرلحظه بر اقتدار آنها افزوده می شد و مقام رهبری را به مخاطره انداخته بودند تحمل نماید ، قادر نبود از گروه های باقی مانده یارگیری نماید . در این میان تنها نیرویی که به سبب تمایلات افراطی و به لحاظ فکری بشدت واپس گرا بودند و در عین حال از رهبری نیز دل خوشی نداشته و بر اصول و قواعد انقلابی اولیه پافشاری داشتند افراد شاخصی بودند که داعیه ی رهبری نداشته و در عین حال از زیرکی و قدرت فکری آریستوکراتهای متحد با روشنفکران قلابی انقلابی نبودند . از این روی رهبری که تنها مانده بود علی رغم این دانایی که این گروه توافقی با وی ندارد تصمیم گرفت این گروه را بسمت خود بکشاند ( رهبری به سبب 30 سال فعالیت اطلاعاتی و جاسوسی به خوبی از پیشینه و آینده ی همه ی رفتار های گروهی اطلاع داشت ) . بدهی بود که گروه افراطی با روحیه لمپنی نمی خواست تحت سیطره ی رهبری باشد و خصلت های طالبانی – القاعده ای آنها به همان سیاق زیاده خواهانه بود . لذا چنین به نظر می رسد که در بحران مشروعیت و مقبولیت رهبری و در تنهایی فاجعه بارش ناچار گردید که به هر طریق ممکن این گروه خود سر را که تنها گروهی بود که می توانست با پرده دری – لمپنیسم – شرارت و... جلوی پیش روی اشراف انقلابی و روشنفکران انقلابی را بگیرد در دام خویش نگه دارد ، اما طبیعی بود که این راه ، مسیری آسان و هموار نخواهد بود . از این روی در آستانه ی برانداختن ملوک الطوایفی سیاسی – از بین بردن اربابان قدرت انقلابی و همگن کردن مردم در گروهی بزرگ ( با رفتاری شبیه به پادشاهان قرن 18 – 19 ایران توسط گروه افراطیون لمپن ) و درست هنگامی که ستاره بخت آقای احمدی نژاد در حال درخشش بود و می رفت که پایه های رهبری را نیز سست کرده و قدرتی همگن ایجاد نماید او که درکی از مسائل سیاسی و توطئه های جنبی نداشت توسط رهبری مورد حمایت بی قید و شرط قرار گرفت ، حال آن که در چنین شرایطی می بایست بسمت مردم آمده و فعالیتی جسورانه در راستای منافع مردم انجام دهد ، لذا با این حرکت رهبری و با فشار های اشراف و تکنوکرذات ها بر آقای احمدی نژاد وی به سمت تله پیش رفت . اما نباید فراموش کرد که در طی مدیریت آقای احمدی نژاد بر خلاف آگاهی عمومی این رهبری بود که با دستور به قوای مسلح – نیروهای امنیتی – بسیج - ... آزار مخالفان و دشمنان رهبری را همچون دوره ی خاتمی ادامه داد بی آن که احمدی نژاد قادر به پیشگیری از آن باشد ، از این روی ، وقتی که احمدی نژاد آغاز کرد جلوگیری از مداخلات رهبری را دیگر زمانی باقی نمانده بود و کاری نمی توانست انجام دهد .
به هر روی ، آنچه که اکنون بحساب آقای احمدی نژاد لمپن و افراطی نوشته می شود ( اگر چه که باید تزلزل ها و تردیدها ی وی را دور از ذهن نداشت و عدم دانایی و توانایی علمی وی را در اداره ی امور ) در حقیقت اصلا مربوط به وی نیست و او ذاتا نمی خواهد و نمی تواند چنین موجودی خطرناک برای مردم باشد ، در واقع او بخشی از چیده مانی است که توسط رهبری ساخته شده و ناچار به سمت رهبری با سیاست رهبری رانده شده و هرلحظه در انتظار طغیانی بزرگ است .
بدین لحاظ نمی توان آقای احمدی نژاد با آن روحیه ی لمپنی را مورد نکوهش قرار داد اگر چه که اینک مظهر سیاه بختی- شوربختی و رذالت معرفی می گردد .
آقای احمدی نژاد اسبی سرکش است که فقط توسط رهبری و کادر توطئه به تله افتاد و زمانی که فاقد توانایی های خود گردد قطعا توسطرهبری و کادر توطئه حذف خواهد گردید ، با این حال هرگز نباید خدمات این مرد را از نظر دور داشت ، خدماتی نظیر :
§ - اشراف زدایی از سر مردم بی دفاع و مظلوم ایران
§ - حذف فئودال های سیاسی – انقلابی – فکری
§ - تمایل به ایجاد دولت فراگیر ملی با ظرفیت فکری و لمپنی خود
§ - بی اعتبار سازی مجلس و قوه ی قضایه ی دست نشانده و مفلوج
§ - بی اعتبار سازی ولایت فقیه و قداست زدایی از انقلاب
§ - کوشش در راستای توسعه ی ملی
§ - افزایش قابلیت های دولت و مدیریتی رئیس جمهوری در سایه ی رهبری و ولایت فقیه
با این حال ، در این میان نقش سپاه پاسداران و بازوهای اطلاعاتی ، عملیاتی رهبری در این به دام اندازی آقای احمدی نژاد را نباید فراموش کرد . این نیرو ها که دارای بدنه ی پنهان و بسیار متفکری است در واقع مالکان و رهبران فکری و عقیدتی نظام بوده و آنها با رهبری تیم قدرتمند و در سایه ای ساخته اند که حتی رهبری نیز قادر به خروج از دایره ی ساخته شده توسط آنها نیست .
به هر روی ، علی رغم تمامی توطئه های رهبری در جریان سازی برای تداوم قدرت خود و خاندانش ، اینک نهضتی آغاز گردیده که دیگر هیچکس قادر به توقف آن نیست . این نهضت آزادی خواهی که طی بیش از 30 سال کوشش می شد به نفع افراط گرایی و خلیفه گرایی ولی فقیه تعریف شود و نشان داده شود که مردم ایران هم راستا با هستند بر خلاف دیدگاه رهبری فرو ریخته و جهان به یک باره با عمق و ژرفای این مخاصمه ی چند ساله آشنا گردیدند . از این روی خلیفه گرایی که سالها رنگ و لعابی از دمکراسی را بر خود داشت و عزمی برای شاهنشاهی کردن حکومت کشور را می خواست آن هم از نوع ائدولوژیک آن به ناگاه فرو ریخت و ساختار خلیفه گرا در برابر اراده ی آزادی خواهی مردم و خواست جهانی واقع گردید .
ساختار خلیفه گرایی که الگویی از سوریه و آمریکای لاتین را می خواهد داشته باشد به نوعی در یک زنجیره ی متصل به هم پس از حوادث کشتار مردم بی گناه – زندانی کردن انسانها – ضرب و شتم جونان و بیگناهان و...اکنون به نوعی زندانی هم شده اند ، رهبری زندانی لمپنیسم افراطی آقای احمدی نژاد و گروهش شده و آقای احمدی نژاد و گروهش هم زندانی رهبری به تعبیری سرنوشت خود را به هم گره زده اند و دیگر راهی برای جدایی نیست مگر به قیمت تباهی آن یکی ، موردی که به نظر می رسد رهبری به زودی با قربانی کردن آقای احمدی نژاد کوشش کند که رهبری خود را تدوام بخش و از آنجه که امثال آقای احمدی نژاد به سادگی از این مسیر خارج نمی شوند نقشه ی قتل آقای احمدی نژاد که این روز ها شایعات ترور وی توسط اسرائیل و... توزیع شده دلیلی است که عزم رهبری در آخرین لحظه توسط نیروهای آدمکش خود می تواند برآن متکی باشد . به سخن دیگر آغاز شایعات می تواند شروعی برای نابودی احمدی نژادی باشد که باید قربانی منافع رهبری گردد .
با این حال ، هر اتفاقی که شکل گیرد واقعیتی که نباید از نظر دور شود آن است که در طی این جریان ، بسیاری از قاتلان فرزندان بزرگ و شجاع کشور در پناه نهضت سبز می کوشند که تطهیر سازی نمایند و چهره ای موجه از خود عرضه نمایند ، شخصیت هایی نظیر آقای هاشمی رفسنجانی ، ناطق نوری و...
مهم :
علی رغم تمامی مسائل مشروح در سطح جهانی اگر چه که تمایلی ویژه برای نابودی جمهوری اسلامی وجود دارد ، رژیمی که در طی چند دهه با ارعاب ، کشتار ، قتل ، ترور و ایجاد بحران در منطقه و جهان سایه های وحشت و سیاه بختی را برای مردم ایران ارمغان داشته ، اما هیچ کشور – ملت – جامعه و خرد شایسته ای نیست که دوست داشته باشد ایران تبدیل به یک یوگسلاوی دیگر و یا یک عراقی شود که تروریست ها در آن لانه داشته باشند و از فضای حیاتی آن بهره گیرند .از این روی اکنون جهان با این پارادکس بنیادین مواجه است که چگونه می توان کشوری تروریست پرور که با وحشت انسجام یافته را به دنیای آزادی رهنمون سازند بی آن که قومیت ها تقاضای استقلال و جدایی داشته و القاعده و طالبان که در مرز های آن در حال تردد هستند به داخل آن نفوذ ننماییند .
دیگر پس از یک شنبه ی ندای سهراب و آشویتس هرگز نمی توان شعر گفت ، هرگز ...
ندای عزیز ، می بینی که حق با تو و سهراب بود ، حق با شما بود که می خواستید صلح طلبانه و با آرامش تحولی بنیادین در این کشور به وجود آورید .
سهراب برای تو و کیانوش ، برای تمام شهدای آزادی ایران زمین با تمام وجود ادای احترام می کنم و شما را و روح مهربانتان را می ستایم که مظهر شرافت و انسانیت تمام بوده و هستید .
سهراب برای تو و ندا چگونه می توان گریه کرد وقتی که شجاعت انسان بودن را بر خفت و خواری ، ترور و آدم کشی که خواست رژیم اسلامی است برگزید . باید تو را ستاره ای بلند بسازم از بزرگواری و فرازمندی خردی که بر تمام دین های ظالمانه ی ساختگی شرافت دارد . تو را می ستایم و روح آزاده گی ات را تحسین می کنم
بگذار تا جهان تو را برای همواره و همیشه جاودانه نماید
بگذار جهان روح صلح جو و انسانیت ژرف مارا در یابد و این افسانه ی تروریست بودن ما پایان پذیرد
سهراب
ندا
همیشه و برای ابد به نام شما و کاروان شهدای آزادی وطن خونبار و گریانم
همیشه و برای تمام زندگی و به نام زندگی ....