۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

پارادکس های خونین – نبرد های جانکاه

هموراه از خود می پرسیم که چرا و به چه دلیلی تعارض بر سر قدرت به وجود می آید ؟
چرا رحیم مشایی باید بر خلاف نظرات و مبانی تفکری رهبری و سایر شاخص های قدرت همچنان بر ارابه ی قدرت بنشیند ؟
چه عاملی موجب آن است که در این نبرد قدرت این چنین بی پروا صف آرایی صورت بگیرد و تعارضاتی چشمگیر خود را نشان دهد ؟
بی گمان هیچ دولت به اقتدار و استحکام دولت نهم در ایران پس از انقلاب تشکیل نگردیده و قدرت نمایی نکرده بود . هیچ دولتی تا کنون نتوانسته به اندازه ی این دولت در برابر رهبری و نیرو های ملوک الطوایفی که شوالیه های مذهبی را بوجود می آورند قدرت نمایی کند .
پس از انقلاب ساختار سیاسی کشور به سمت نظام شوالیه ای پیش رفت . ائمه ی جمعه ، نمایندگان رهبری ، فرماندهان سپاه و بسیج ، نیرو های اطلاعاتی و ... و بازاریان حجره دار هریک بخشی از حوزه ی سرزمینی و عرصه ی اقتصادی را بدست گرفته و در آن قدرت بی چون و چرا گشتند . در چنین ساختاری به سبب آن که ارتباط میان دولت ( حاکمیت ) با مردم به لحاظ اقتصادی برجسته نبود و اهمیتی نداشت ، مالیات و عوارض و ... وصل نشده و آنچه که از این رهگذر استحصال می گردد در حوزه ی کارمندان جز بوده که در عمل از اهمیت چندانی برخوردار نیست . بدین سبب دولت وابستگی به نیروی مردمی در رفتار ها و کنش های اقتصادی نداشته و از در جهت عکس به سبب برخورداری از ذخایر و منابع نفتی و فروش آنها بطور کل از مردم و نواحی جغرافیایی غیر نفتی مبرا و منفک می باشد .
چنین جدایی و انفصالی میان نواحی و حوزه های اقتصادی میان دولت و مردم و قدرت مالی و سرمایه ای انبوه و بی همتای کشور در دست حاکمیت که برآیند فروش نفت و گاز است موجب گردیده که نواحی و مناطق اقتصادی جغرافیایی به دولت برای برطرف کردن نیاز های عمرانی – زیرساختی خود متکی شوند . در واقع روندی معکوس در جامعه پدید آمده است که در آن زیرساخت اقتصادی نواحی و مناطق را حاکمیت تنظیم و تهیه می کند و نواحی و حوزه ها از مردم جدا بوده و نیازی به آنها احساس نمی شود . بدین روی هنگامی که جریان منابع مالی از بالا به سمت پائین ( از حاکمیت بسوی مردم ) روان می گردد با توجه به ساختار شوالیه ای – شبانی که قانون شریعت برای ائمه جمعه و نمایندگان رهبری و ... تعریف کرده است . این شوالیه های شبان می کوشند هر چه بیشتر سهمی از منابع ملی را برداشت کرده و با انحا و روش های مختلف سهم زیادتری بیابند در نتیجه در این شیوه هزینه کرد هر شوالیه – شبان برای جامعه ی خود بیش از آن که مسائله ای قانونی و وظیفه ای باشد موردی اخلاقی تعریف گردیده و از آنجا که اخلاق مبنایی خود تعریف است و نمی تواند زیرساختی برای تعامل باشد بخش اعظمی از این سرمایه ی ماخوذه به نوعی از رانت و امتیاز به شوالیه ها تعلق گرفت . از آن سوی انها نیز خود با توجه به جریان سرمایه و امکانات سود آوری سرنخ ها و شریانهای مهم اقتصادی نواحی و حوزه های خاص را بدست گرفته و با امتیازات خاص اعطایی موجب می شوند که جریانی به نظر مشروع از سرمایه به سوی این شوالیه ها جریان بگیرد .
بدین ترتیب ، شوالیه هایی شکل گرفتند که آنها هم سود از محل امتیازات اعطایی حاکمیت دریافت می کردند و هم با شناخت منابع مالی و سرمایه ای و سرنخ شریانهای مهم اقتصادی برای خود فضا سازی نمایند و در نبود قوانین شفاف و ملی راهکار هایی انحصاری برای تولید ثروت بیابند . این مبانی در همراهی با ظرفیت ها و انحصارات ناحیه ای که شوالیه ها را صاحب اختیار و قدرت در نواحی – منطقه می کند موجبی است که شوالیه ها با اقتدار بیش از حد در نواحی مربوط به خود قدرت نمایی کنند .
این شوالیه ها پس از یک دوره ی خاص به گونه ای امکانات ناحیه ای – منطقه ای را تنظیم کردند که حاکمیت نیز نتوانست برای آنها ایجاد مشکلی بنماید . به عنوان مثال آقای واعظ طبسی نماینده و خطیب جمعه ی مشهد و تولیت آستان قدس رضوی از چنان قدرتی برخوردار گردیده است که در پاسخ به رهبری که عزم تغیر وی را داشت گفت : شما مرا نصب نکرده اید که بتوانید عزل کنید . من منصوب امام راحل هستم و...به همین ترتیب در حوزه های اقتصادی نیز این شوالیه های بزرگ از حاکمیت تبعیت نکرده و قدرتی در کنار و به موازات قدرت مرکزی در آمدند و آنچنان قدرتی یافتند که جریان حجره دار موتلفه در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی توانستند مناسبات و ساختار اقتصادی دولت وی را ناکارآمد و حتی با مشکلات بسیاری مواجه سازند .
به هر روی ، پس از این اقتدار گرایی در حوزه های شوالیه های مذهبی که به حوزه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی تبدیل شده بود در برابر حاکمیت مرکزی نیز چالش بنیادینی را شکل دادند . این چالش در برابر قدرت مرکزی موجبی بود که حاکمیت ناچار به سوی شیوه ای قدیمی در کنترل بحران اقدام کند . درست تناسب چنین وضعیتی با دوره ی شاه عباس و حضور ایلات و قبایل قدرتمندی که قدرت شاه را به چالش می کشیدند موجب گردید که شاه عباس اول گروه جدید شاهسون و یا شاه دوستان را پدید آورد تا در برابر قدرت های ایلی – قبیله ای ایستادگی نماید . فارغ از آن که آیا چنی وضعیتی در دوره ی مدرن پاسخگوی زمان و شرایط جهانی هست و یا نه ، مسائله ی مهم آن است که چنین قدرتی به یکباره ایجاد شد و آن گروه بزرگ و بسیار قدرتمند بسیج بود . این گروه نیاز به فرماندهی داشت تا بتواند در برابر قدرت های شوالیه ها ایستادگی نماید و شوالیه های قدرت طلب و جدایی خواه را سرو سامان داده و قدرت را در مرکزیت مستحکم سازد . آنچه که موجب وحشت و اضطراب حاکمیت گردید آن بود که بخش بزرگی از شوالیه های مذهبی در حوزه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی نیز برای قدرت نمایی و ایستادگی در برابر حاکمیت تمرکز گرای قدرت طلب ناچار با تکنوکرات های مدرن همراه شدند بی آن که اعتقادی به آنها داشته باشند . در واقع این اتحاد هماهنگی و اتحادی تکنیکی بود نه راهبردی و استراتژیک . لذا این دو گروه که قبلا بشدت با یکدیگر دشمن بودند و شوالیه ها قادر به تحمل تکنوکرات های مدرن و آزادیخواه نبودند در چرخشی اساسی بسمت همدیگر گرایش یافتند وجبهه ی جدیدی را علیه نیروی تمرکز گرای مرکزی ایجاد کردند . در این میان مردم نیز که بدنبال حق و حقوق خویش بودند از این مجرای باز بهره گرفته و با ورود به این گذرگاه و با پشتوانه ی تکنوکرات ها و شوالیه ها وارد فضای رعب انگیز و دهشتناک گردیدند و با اعلام حضور خود در حال عبور از مجموعه ی سیستم بودند .
در این میان حاکمیت تمرکز گرا در نبرد بر علیه شوالیه ها و تکنوکرات ها به یکباره با اوضاعی خارج از کنترل مواجه گردید .و ناچار در حرکتی شتاب زده ناچار به پیش گیری مردم پرداخت و به یکباره جلو این جمعیت را گرفت . .....
خارج از اتفاقاتی که روی داد ، حاکمیت دریافت که قادر نیست در برابر نیروی مواج و خروشان مردم مقاومت نماید لذا ناچار از رویکرد اخلاق گرایانه ی خویش دشت برداشت و با استفاده از چماق بر علیه شوالیه ها نیروی رزمنده و چکش گونه ای را وارد جامعه کرد .
بدین ترتیب وضعیت شرایط خاصی یافت . در حالی که شوالیه ها در حال تقدس مابی خود بودند و تقدس برای خود ایجاد نمودند . نیروی حاکمیت و تمرکز گرا بشدت بسمت بی اعتباری پیش رفت و این منوط و منحصر به اشتباهات بسیاری بود که حاکمیت تمرکز گرا انجام داد و شوالیه ها از این میدان بهره گرفتند .
با این حال هنگامی که تکنوکرات ها با نیروی شوالیه ها و مردم بشدت سرکوب گردیدند نیروی تمرکز گرا از مشورعیت خویش فرو افتاد . اما نیروی چماق این ساختار قدرت گرفت . نیروی چماق نه تمایلی برای مشروعیت داشت و نه باوری برای ایجاد مقبولیت . لذا نیروی تازه وارد خیلی برای وجه ی خویش اهمیت قائل نباشد . این فقدان اهمیت گذاری برای اعتبار موجبی گردید که رهبری را نیز در معرض خطر شدیدی قرار دهد . این نیرو بی آن که قصد آن داشته باشد که آبروی رهبری را حفظ نماید به سرعت به میدان شوالیه ها تاخت . این تاخت از آن سبب نبود که در راستای حرکت رهبری باشد . بلکه از آن روی ایجاد شد که شوالیه ها با شوالیه های دیگری نیز تعویض گردد . به تعبیر دیگر در این بحران نیروی سرکوب گر شوالیه ها به طرف داری از حاکمیت تمرکز گرا با نوع تفکر خود به این نتیجه ی مهم رسید که باید بجای شوالیه ها که در ساختار قانونی تعریف دارند شوالیه های دیگری را جایگزین نماید و این شوالیه ها اجمالا نه با رهبری همراه هستند و نه آن اندازه قدرت اجتماعی دارند که بتوانند جامعه را هدایت نماید . و از آن سو توانایی همراهی با رهبری را نیز ندارند . لذا رهبری در حرکتی بنیادین با چرخش در شوالیه ها در رفتار ها ی خود قصد آن کرد که نظام چماق را به نوعی در موازنه ی قدرت نگه دارد .
با این حال این سیستم شوالیه ای به نوعی است که باید ملوک الواطیفی را ایجاد نماید . اما گروهی که برای همکاری با قدرت تمرکز گرای رهبری آمدند اینک حاضر نیستند که به هیچ وجه مبانی و مناسبات قدرت را رها سازند . به تعبیری حال که وارد ساختار شده اند قصد و عزم آن ندارند که سرنوشت این کشور را رها سازند و لذا اکنون خود تبدیل به قدرتی شده اند که می خواهند مناسبات و اقتضائات خود را حاکم سازند . این گروه با نوعی از ساختاری از عربده کشی و لمپنی عزم آن دارند که ضمن اثبات خود به عنوان نیرویی اثرگذار در جامعه برای قدرت نیز خط و نشان کشیده و به نوعی برای خود مشروعیت و مقبولیتی بسازند که رهبری نیز از آنها دچار وحشت شده و قدرت را نشان دهند . به تعبیری این گروه می خواهد هم به رهبری و هم به شوالیه ها نشان دهد که چه قدرت و استحکامی دارد . از این روی می کوشند که به هر شکلی ساختاری بسازند که در آن خودنمایی نمایند . حضور و وجود مشایی دلیلی بر آن بود که این گروه ضمن ایجاد فرصتی برای نشان دادن خود ، نوعی قدرت نمایی برای شوالیه ها و رهبری داشته باشند . از این روی علی رغم مخالفت رهبری با حضور مشایی انتخاب و گزینش مشایی در سمت رئیس دفتر رئیس جمهور نشانی از این خودنمایی برای مردم بود . این نوع از رفتار در ساختی لمپنی کاملا تعریف شده می باشد . در این گونه از ساختار ها ظرفیت خودنمایی در سطحی می باشد که در آن بزرگ لوتی و عربده کش با دستمالی بر گردن و کفشی پاشنه خوابیده چاقوی خویش را چرخانده و عربده می کشند با جهت و بی جهت . از این روی اگر در برابر قدرت مسلط تر و بیشتر از خود مواجه گردد لوتی بزرگ با عربده مراتب خفت و خواری خود را اعلام می نماید و اگر با شخصیتی ضعیف روبرو گردند برای وی نیز عربده می کشند . این خصلت در سطح لمپنی کاملا نمایان است .
بدین ترتیب ، حال رهبری با خواست تمرکز گرای خود و عزم سرکوب نیروی شوالیه ها با ایجاد فرصتی برای نیروی سرکوب گر شوالیه ها سبب گردید که این نیروی لمپن به سرعت قدرت بگیرد و حال اراده ی ان دارد که برای خود رهبری نیز عربده بکشد که حضور مشایی نشانی از این عربده کشی است . در واقع شرایط به سمت و سویی می رود که نیروی تمرکز گرا به مدیریت رهبری حال در تله ای گیر افتاده است که راه برگشت آن بسوی تکنوکراسی است و راه پیشروی آن گذار بسمت لمپنیسمی است که منجر به خرد شدن شخصیت و هویت رهبری به مثابه ی مرکز اخلاق و معنویت گردیده و تشخص تکنوکرات ها را از میان می برد . بدین جهت راهی باید پیدا شود که منجر به گذار جامعه از این بحران هویت و مقبولیت گردد و رهبری را از این معرکه ی سخت برهاند . لذا از همین جهت است که در فردای قدرت گیری لمپن های سرکوب گر با مدیریت رهبری که عزم سرکوب شوالیه های قدرت ستیز داشت ، رهبری با شتاب بسیار شوالیه های کناری را به همگرایی فراخواند و قدرت خویش را منسجم ساخت تا بتواند ازقدرت گیری بیش از حد لمپن ها پیشگیری نماید . اما لمپن ها نیز بیکار نبوده و با تحرک در صحنه ی اجتماعی – سیاسی رهبری و نیرو های شوالیه ها را تحت فشار هنجاری بیش از اندازه گذاشته و موجب گردیدند که رهبری نیز ناچار از متابعت و حمایت از آنها گردد . در این میان نقش رهبری در موازنه ی قدرت تلاشی بود که نافرجام می نمایاند ، چرا که گروه لمپن ها با قدرت یابی بسیار موجب شده اند که رهبری نیز از مواضع خود عقب نشسته و عقب بکشند و به نوعی موازنه ی قوا را به سود لمپن ها رها سازد . ترس از لمپن هایی که قادر هستند تمامی حریم ها و مرز های اخلاق حکومتی – سیاسی و امنیتی را بشکنند قطعا در سیستمی که مبتنی بر کشتار و عذاب و ستم بوده ریشه ای برای بقا و زندگی دارد . از این روی علاوه بر هاشمی رفسنجانی خود مقام رهبری نیز در برابر این هنجارشکنی و مرز فروپاشی لمپن ها از ترس عقب نشینی می نمایند . به هر روی اکنون باید در این ساختار شکننده که مبتنی بر قدرت گیری لمپن ها است و از رهبری به نوعی مترسک بهره می گیرند و رهبری نیز ناچار از وحشت فروپاشی قدرتش می کوشد نشان دهد که مدیریت را بر عهده دارد . در این میان نقشی که مجتبی پسر رهبری ایفا می نمایدبنا به گفته های مخالفان به گمانم از روی تدبیر و گریز از ترس و وحشت فروپاشی پایه های قدرت کاملا منطبق با خواست و رفتار لمپن ها است در حالی که پسران دیگر رهبری باید نقش اپوزیسیون را ایفا نمایند تا در صورت قدرت گیری شوالیه ها آنها نیز در جایگاهی مناسب قرار گیرند . در واقع تقسیم کاری صورت گرفته که نقش پلیس خوب و بد را ایفا کنند .
با این حال ، گمان بر آن است که لمپن ها بر علیه شوالیه ها در حال قدرت نمایی هستند و به زودی تمام قدرت را یکسره در اختیار خواهند گرفت . اما این قدرت گیری سبب نخواهد شد که این گروه بتوانند در مدیریت کشور نقشی ایفا نمایند و لذا دیر یا زود ضمن استحاله در داخل ساختار شوالیه ای محتاج تکنوکرات ها شده و با آمدن تکنوکرات ها ساختار عوض خواهد گردید . ساختاری که باز با رنج بسیاری همراه خواهد بود و ممکن است به سبب نوع و ساختار اخلاق لمپنی به سرعت به نیرویی متخاصم در برابر قدرت های جهانی در آمده و در عین حال مناسباتی از عربده کشی و عربده ی نوکری سرداده شود . از این روی دو حالت خاص مورد توجه است :
· - عربده کشی برای قدرت های جهانی تا هنگامی که سیلی محکمی از آنها دریافت نمایند و متوجه گردند که نمی توانند در برابر نیروی آنها مقاومت کنند .
· - از هنگامی که احساس کنند قدرت مقابله با آنها را ندارند نوع عربده کشی متفاوت گردیده و به عربده کشی نوکری و ابراز بنده گی ختم خواهد گردید . در این حالت عربده ی نوکری و بندگی که با تعظیم به قدرت های بزرگ منتهی خواهد شد موجب خواهد گردید که فشاری بی رحمانه به ملت وارد نمایند و مبانی حقوق بشر بشدت مورد تهاجم واقع شود .
به هر روی ، در این منازعه بر سر قدرت و حضور شوالیه های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی و پایگیری نیروهای لمپنی سرکوب گر با مدیریت رهبری تنها بخش بازنده در این تعاملات مردم کشور بوده که هم از منظر رشد و توسعه و هم ستم و ظلم ملی مورد تهاجم واقع شده و نابود می شوند . مردم در قرن بیست و یکم در حالی که جهان توسعه – رفاه – پیشرفت و بهبود را تجربه می کنند در حال تحمل بی رحمانه ترین نظام سیاسی جهان بسان ساختار سیاسی – اجتماعی – اقتصادی نازیسم و فاشیسیم می باشند . با این حال پس ازرنج و مصیبت مردم تنها بازنده ی تعاملات اخیر در کشور رهبری می باشد . رهبری با به صحنه آوردن لمپن ها بزرگترین اشتباه استراتژیک خود را مرتکب شده و در عمل از آنها شاخی برای خود ساخت . لمپن ها با از بین بردن آبرو – عزت – اعتبار رهبری و حرمت های معنوی و عرفی ایشان موجب شدند که مشروعیت و مقبولیت وی تحت تاثیر قرار گیرد . همزمانی این تعاملات با از بین رفتن تکنوکرات ها و بدنه ی اندیشه ورز جامعه رهبری که آرزوی پیشرفت کشور و ثبت نامش به عنوان عامل تاثیر گذار در توسعه ی ملی داشت بی هیچ دستاوردی ساختار اندیشه ورز خود را از دست داد . همچنین در این تعامل بشدت مورد فشار هنجاری و رفتاری لمپن ها قرار گرفته و به سبب نوع رفتار آنها در چیده مان نیرو و سرپیچی آنها از دستورات و فرامینش اعتبار و حرمت خویش را از دست داد و ناچار از تبعیت نیز گردید . همزمان با آن به لحاظ آن که لمپن ها تمامی گناهان رفتار های خود را به رهبری نسبت دادند این باعث شد که مردم نیز رهبری را عامل این رفتار های ناشایست بدانند بی آن که وی بتواند از خود دفاع کرده و عوامل این رفتار ناسنجیده را معرفی کند .
نتیجه : جنگ میان شوالیه ها به نبرد به جایگزینی تبدیل شده و حرمت و مشروعیت معنوی سیستم ویران گردید بی آن که تمرکز گرایی بنیادی به وجود آید و رهبری بتواند سودی از این تعامل و تخاصم داشته باشد .