۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

اتل روزنبرگ

اگر ما بميريم
خواهيد دانست،
پسرانم،
خواهيد دانست
كه چرا مابراي آراميدن زير چمن هاآواز را سر نداده
كتاب را نخوانده
و كار را تمام نكرده
رها كرديم.

ديگر سوگواري نكنيد،
پسرانم، ديگر نه
دليل همه دروغ ها و تهمت ها
دلیل همه اشك هايي كه ريختيم
دليل همه دردهايي كه تحمل كرديم
روزي بر همه آشكار خواهد شد.

زمين لبخند خواهد زد،
پسرانم،
لبخند خواهد زد
و نيز سبزه ی آرامگاه ما
،كشتار پايان خواهد يافت،
و جهان در برادري و صلح پايكوبي خواهد كرد.


بكوشيد،
پسرانم، و بسازيد
يادبودي از عشق و شادي
به ارزش همه ی انسانيت
براي ايماني كه پاس داشتيم
براي خودتان، پسرانم، براي خود تان.

جرفانیتیک بلوسماراور
پیروزی در انتخابات و غلبه بر همه ی مشکلات
ترجمه و اقتباس : دکتر بنیامین سالارفرداصل
نمودار های افت و خیز بردار های پیروزی در انتخابات و غلبه بر یک مشکل . تمام مشکلات دارای چرخه ی حیاتی می باشند این چرخه را چگونه باید تشخیص داد و در ان رفتار کرد . شما پیروز می شوید و هر مشکلی را از سر راه بر می دارید به شرط ان که این کتاب را بخوانید و چرخه های حیاتی و زندگی مشکلات را دریابید.

سلسله درسهای موفقیت در سیاست و مدیریت سیاسی مدیران چگونه باید در انتخابات و .. پیروز شد ؟

چگونه می توان بر مشکلات غالب امد( از روابط زناشویی تا غلبه بر مدیریت و ارتقا
شغلی و...افزایش حقوق بدون زحمت ) ؟
چگونه می توان هر کس را که دوست دارید بزرگ و هر کس را نمی خواهید نابود سازید ؟

شاید بد نباشد که بدانید موفقیت همچون تکه ای کیک سیب است که باید ان
را بدانید چگونه باید تقسیم کنید و بخورید . گاهی می توان ان را یکجا خوردو
گاهی هم می توان ان را به اجزای کوچکتری تقسیم کرد و در حالی که بخشی
از ان را می خورید . بخشی را هم برای بقیه بگذارید . این سلسله از درس ها
بسار اثر گذار بوده و در دنیا ی واقعی تاثیر به سزایی در پیشرفت و سعادت
ادم ها دارد . مجموعه ی این درس ها بر شرایط عینی و ملموس جهان
پیشرفته استوار بوده و ابدا منطبق با اثاری همچون اثار انتونی رابینز و امثالهم
نیست و این درس ها از منابع ویزه و مبتنی بر تاریخ ایران و روسیه گرد
اوری شده و شخصیت ها ی بزرگ و نا م اوری درستی و صحت ان را تائید
کرده اند بخشی از کتاب مهم پیروزی در انتخابات و غلبه بر هر مشکلی با
استنتاج از تاریخ ایران و شوروی هر مدیری تنها یک ارزو دارد و ان پیش
دستی در نمایش توانایی خود است . همچنانکه یک خانواده نیز هنگامی که
عزم کار کردن دارد هر یک از اعضا ان دوست دارد نمایش دهد که بیشتر از
دیگران فعالیت داشته است . به تعبیر دیگر که هر کدام از مدیران از کیک
سیب تکه ایی را بر می دارند و در و در حال خوردن ان به همدیگر ( دیگر
مدیران ) می غرند . خود این مدیران باز شکار تعدادی ادم دور و بری شده
اندو بی اجازه ی انها قادر به انجام کاری نیستند و این ادم های دور وبر خود
در دستان تعداد دیگری اسیر هستند هستند و این سلسله تا اخر ادامه دارد . و
امروز این نوع تعامل را زرنگی و موفقیت سیاسی و اجتماعی می دانند .

و...شما باید بدانید از کجای چرخه وارد شوید
کی باید وارد چرخه شد
کجا باید ضربه زد
چگونه باید کار حریف را تمام کرد
چرخه ی انتخابات چگونه است
به هر روی این داستان که از سلسله درسهای موفقیت و تکامل سیاسی و اجتماعی در ساختار قدرت و کاست مدیریتی است امید وارم برای همه ی انهایی که ارزوی پیشرفت و موفقیت دارند مفید واقع شود . سلسله درس های موفقیت سیاسی و اجتماعی در کلاس های مدیریت استراتژیک و جذب مخاطب و شیوه ی پیروزی بر هر چالشی به زودی تشکیل می شود . لذا از تمامی مدیران ارشد و میانی برای باز اموزی جدیدترین روش ها ی غلبه بر مدیریت ارشد و سازماندهی برای پیروزی دعوت به عمل می اورد .
دوره های پیروزی و غلبه بر مشکلات زناشویی نیز در طی یک دوره ی فشرده برگزار می گردد .

سلسله در سهای مدیریت غلبه بر مشکلات با استناد به تاریخ
شوروی سابق و روسیه ی کنونی

درس اول : نترسید . هرگز از هیچی نترسید .
(این درس ها در قالب حکایت تدریس شده و سپس نتیجه گیری
و بررسی می گردد اموختن حکایت ها و داستانها در امتحانات و دوره های بعدی اموزش الزامی است )
حکایت : نترسید هرگز از هیچی نترسید .
واژگان کلیدی و مهم در این حکایت :
مادر زادی: به شئی کوچکی از مردان گفته می شود که با تولد انها می روید . دکتر در دیباچه ی بحثی پیرامون مادرزادی ( به سبب ادب الت تناسلی را من تحریف کرده ام ببخشید ) می نویسد منضورف یکی از دوستان مندلیف از ترس دیدن ان مار بوا از هوش رفت و فریاد زد فیل است – فیل حکایتی شگفت است از دو ادم منحرف که می گویند هر کس جواب درست داد او باید اول فعلی خاص انجام دهد و سوال طرح می شود که ان چیه میو میو می کند و روی دیوار راه می رود منحرف اول می گوید فیل است دومی فرید می زند درست است درست - . اما من نمی توانستم ان ادبیات مسهجن را بکار ببرم . عفو فرمائید .
شاخ چنار : رشد بی حد مادرزادی مرد بر اثر گزش زنبور و یا الودگی که تورم زا باشد.
خواهران : منظور خواهر نیست تعبیری روسی برای گفتن جنس مونث در حالتی عاطفی است . همچنانکه همین تعبیر برای برادران بکار می رود . اما تفاوت بسیاری میان خواهر و برادر روسی تبار با ایرانی ان هست که این مقال را جای واکاوی و بررسی ان نیست .
سلاح بیولوژیک : مراد همان شئی کوچک است که ممکن است متورم گردد .
تونل : حفره ای با طول و عرض کم که اینک در اخبار مربوط به جنگ در غزه از ان زیاد شنیده می شود . گاه در معنای مجازی ان توسط مترجم بکار رفته است .

حکایت نخست : نترسید . هرگز نترسید و تا می توانید هر امری طبیعی را با اغراق بیان نمائید :

یک روز مندلیف الاغتوف (ترجمه ی فارسی ان معادل مندلی تف خر است ) از خواب بیدار شد شاید هم هنوز توی خواب بود که احساس سنگینی و درد در زیر شکم کرد . از انچه در زیر خود احساس می کرد وحشت کرده بود و خیس عرق شد . با خود گفت : بی گمان ماری بزرگ در این سوز و سرما به من پناه اورده . پس بی معطلی به دوست و همکارش اقای نجفوف تلفن کرد و با وحشت داستان را تعریف کرد . نجفوف بدون درنگ به سازمان اطلاعات و جاسوسی زنگ زد و گفت که اگر لحظه ایی درنگ کنید امنیت ملی و اجتماعی و امنیت اخلاقی کشور از بین خواهد رفت . در همان حین به بقیه ی دوستانش خبر دادو گفت : این مساله یک مساله ی سیاسی است و باید از مندلیف پشتیبانی کنیم که سازمان اطلاعات دستش به اونرسد و اگر نه با سابقه ایی که مندلیف دارد و انچه که از ما می داند زندگی ما بر باد خواهد رفت . بخصوص ان که مندلیف الان هم با زنش در گیری دارد و در استانه ی طلاق است و هم خودش را کاندیدای دره ی بعدی ریاست جمهوری کرده و این ممکن است مناسبات میان مدیریت کلان کشور را بر هم بزند . فکری بکنید . در همان حال به سرعت به طرف خانه ی مندلیف دوید .در انجا تا به مندلیف رسید . از دیدن او همچنانکه بر سر و روی می زد و گریه می کرد گفت : چه نشسته ایی که بعضی از دوستانت به سازمان اطلاعات گزارش داد ه اند . که تو می خواهی امنیت اخلاقی کشور را بهم بزنی . بلند شو برو به خارج تا من قضایا را سر و سامان دهم و اب از اسیاب که افتاد تو برگرد و بیا .این برای انتخابات ریاست جمهوریت هم خوب است .
مندلیف که ان شاخ چنار – مادرزادی را - بزرگ وعظیم الجثه را لای پتو پیچیده بود و بر سر دوش گذاشته بود . لبخند زنان گفت . من هیچ جا نمی روم . من که این حیوان را نیاورد ه ام . خودش امده و خودش هم خواهد رفت .
ناگهان جمعی از برادران اطلاعاتی به همراهی تعدادی از خواهران در حالی که سلاح هایشان را همگی بیرون اورده و امده ی شلیک بودند به درون خانه پریدند .
اقای نجفوف گفت : مندلی کارت تمام است . و ارام ارام خودش را عقب کشید و به برادر اخری گفت : ادم خطرناکیه مواظب باشید . من همان کسی هستم که گزارش دادم . سپس به سمت خواهر ان آن جمع رفت و آهسته نجوا کنان گفت : خواهران بهتر است شما بروید . این جا امنیت اخلاقی ندارد . هر لحظه ممکن است اتفاق بدی بیفتد و خودش را به حیاط رساند و تا سروکله ی دوستان مندلی پیدا شد گفت : شما برای چی امدید ؟ این جا خطرناک است . هر که اسلحه قاچاق کرده و از بانک اختلاس کرده هر که ترور کرده خودش هم جواب بدهد . بیائید برویم .به ماچه که مندلیف گیر افتاده ...
دوستان شگفت زده پرسیدند : مگر مساله ی اختلاس هم هست . اسلحه چیه ؟ چی می گویی ؟
نجفوف گفت : اقا این مرتیکه - مندلیف - توی ان ماجرای هولوکاست و اشویتس و کافه ی .. ونوس هم با عوامل رژیم ...همکاری داشته و در کشتار ارامنه در سال های 1923 هم دخالت داشته و الان هم در فلسطین دارد به هر دو طرف هم حماس و هم اسرائیلی ها اسلحه می فروشد . در موریتانی . در جزایر مورو در کلمبیا و سریلانکا و ببر های تامیل تا القاعده و .. همه جا دست این ادم توی کار است .
دوستان عقب عقب گریختند .
برادرانی که آخرین جملات نجفوف را شنیده بودند پچ پچ کنان به داخل خانه آمدندو همدیگر را خبر دادند که این مندلیف کیست و چه کار های بزرگی کرده . خواهران که جرات و شهامتشان زبانزد خاص و عام است . علی رغم هشدار های برادران پیش رفتند و با کنار زدن پتو و دیدن ان شاخه ی چنار پیچ خورده و بر دوش افتاده ی مندلی با حالی نزار و خلسه وار در شوقی وافر از حال رفتند .
برادران عقب نشینی کردند . یکی از خواهران به بقیه آب قند داد. تا چشم خواهر فرمانده اندکی گشوده شد . غرید : مال خودم است دست نزنید . همه کنار بروند . خطر ناک است . همگی موضع گرفتند و آماده ی شلیک شدند . اما خواهر فرمانده در حالی که پتو را نوازش می کرد . به بقیه گفت : از خودمان است . شلیک نکنید . مال خودمان است نترسید . من این اسلحه را از مدتها قبل سفارش داده بودم پیدا نشده بود حالا که این مرد بزرگ برای سرافرازی کشور این اسلحه ی نایاب را با هزاران زحمت پیدا کرده و اورده نباید این گونه با وی رفتار شود . این مرد یک قهرمان است . این مرد یک از آن از جان گذشته ها است همه باید از این مرد درس استقامت و تربیت و شرف یاد بگیریم . حالا برای سلامتی اسلحه ی این مرد هورا بکشید .( عده ای هورا کشیدند و عده ای هم دست زدندو عده ای هم پای کوبان جشن گرفتند )
اقای نجفوف که گویا در همان حوالی پنهان شده بود بیون دوید و در حالی که از پشت مندلی را بغل کرده بود و سرش را روی شاخه ی چنار در پتو پیچده کشیده بود گفت : دیدید من که گفتم این مرد یک قهرمان است . این مرد چریک بزرگ ملی است یک قهرمان .. و بعد در حالی که به بقیه اشاره می کرد و همچنان پتو را با آن خواهر فرمانده نوازش می کرد می پرسید : مگر من توی حیاط نگفتم این مرد در غزه و فلسطین و عمان و نسل کشی ارامنه و .. شرکت داشته . نگفتم . برادران با سر حرف های اورا تصدیق کردند .
برادران از مندلی ( اختصار مندلیف الاغتوف ) پرسیدند ک ای قهرمان چگونه این سلاح مهم را به دست اوردی ؟
مندلی که هنوز در وحشت و استرس بود گفت : من نیاوردم خودش درآمد .
نجفوف گفت : تواضع ببینید چه تواضع و خلوصی دارد . آخ بگردم من می دانستم که تو فقط یک قهرمان ملی هستی . تو یک ابر مردی . تو یک بزرگ زاده ی اصیل هستی ...
مندلی نگاهی به برادران و خواهران کردو بیخ گوش خواهر فرمانده گفت : خواهش می کنم دست نکشید تنم مور – مور می شود . خواهر فرمانده لبخند زنان گوشه ی چشمی نازک کرد و عشوه کنان قربون صدقه ی آن شاخ چنار می شد و هی دست می کشید .
نجفوف گفت : بخاطر این پیروزی بزرگ باید جناب استاد مندلی برایمان سخنرانی کند و نحوه ی دست یابی به این اسلحه را که خواهر فرمانده این همه دوستش دارد تعریف کند و بگوید که چگونه این را به دست اورده .
همه برایش دست زدند و هورا کشان او را روی دست بلند کردند در همین حین پای برادران لغزید و نجفوف روی دوش مندلی افتاد از هیبت و عظمت آن موجود که اندکی از ان دیده شد از ترس نعره ای کشید و در حالی که از وحشت زبان زبانش بند امده بود من من کنان پا به فرار گذاشت . برادران می خواستند جلو بروندو اسلحه را لمس کنند که خواهر فرمانده جلو انها را گرفت و گفت : عقب بروید این یک اسلحه ی بیولوژیک است اگر دست شما به ان بخورد مسموم می شوید . این را باید داخل یک تونل بگذاریم و بعد نتیجه اش را به مقامات گزارش کنیم . همگی موافقت کردند . و خواهر فرمانده باز گفت : تونل ما برای این کار جای مناسبی است . خیلی وقت پیش ما این تونل را را حفاری کرده بودیم که در جنگ های بیلوژیک از ان استفاده کنیم متاسفانه به علت تحریم نتوانستیم اسلحه ایی کارامد برای تونل خودمان پیدا کنیم . و به مندلی اشاره کرد و چشمکی زد .
مندلی نگران شد ولی حرفی نزد .
برادران با سروصدای بسیار از مندلی خواستند که بگوید چگونه به این اسلحه ی بیولوژیک دست یافته و هم خواهش کردند که از تجارب و اموخته هایش اندکی به آنها بیاموزد . صندلی بزرگی برای مندلی اوردند و نجفوف را که غش کرده و در کناری افتاده بود اوردند در زیر مندلی گذاشتن و با سلام و صلوات از مندلی خواستن بنشیندو ماجرای این سرقت استراتژیک را برای انها تعریف کند .
خواهر فرمانده همچنان که پتو ی سر دوش مندلی را نوازش می کردو گاهی سرش را روی ان قرار می داد با لبخند ملیحی بر لب به مندلی اشاره کرد که بنشیندو داستان این اسلحه را بگوید .نجفوف همچنان در ان زیر نفس نفس می زد و زبانش از دهانش بیرون زده و ناله می کرد که مندلی شروع به حرف زدن کرد :
دوستان و سروران گرامی . من این را نیاورده ام . این خودش درامده . اما چگونه ؟ قانون اول قانون جذب . شما باید جذبه داشته باشید . من وقتی که در غزه بودم در یک تونل راه می رفتم . – خواهر فرمانده اخم کردو غر ولند کنان گفت از تونل های ما که بهتر نبود بود .مندلی بی اعتنا ادامه داد – بله توی تونل راه می رفتم که بله یکباره احساس کردم در قسمت بیولوژکی مادر زادیم درد شدیدی شروع شد . با خودم گفتم این اسرائیلی های نامرد از بمب های شیمیایی استفاده می کنند . زود مادر زادیم را دراوردم و توی اب خنک گذاشتم . درد از بین رفت اما خارش شدیدی شروع شد . ترسیده بودم . خیلی ترسیده بودم . زود از انجا بیرون امدم . با هلی کوپتری که نمی دانم مال کدام کشور بود و قندو چای و تریاک اورده بود از منطقه گریختم . اما ا ن هلی کوپتر توی یک منطقه ی مسکونی فرود امد عده ی زیادی دعا می خواندند . رفتم توی جمعیت و همراه انها به حرکت درامدم ناگاه تا چشم باز کردم دیدم ای خدا یک عده ایی نشسته اند و دارند مواد مخدر تزریق می کنند و دائم بفرما می زدند – تعارف زیاد – از انجا یک سرنگ گرفتم و رفتم کناری . دیدم یک پسر بچه ی 7 – 8 ساله دارد ادامس می فروشد و یکی پشت سر هم کتکش می زند. حالم بد شد . رفتم توی پارک کمی قدم بزنم خارش مادر زادیم کم شده بود . اما احساس می کردم که اتفاقی می خواهد بیفتد . نگران بودم . ترس . وحشت . ...سرتاپای من را گرفته بود .
بالاخره می دانستم که باید فردا کاندیدای ریاست جمهوری شوم . زود فرار کردم و آمدم زیر پتو . سرنگ کنارم بود و در عین حال وزوزی که از زمان اقمتم در تونل شنیده بودم همچنان ادامه داشت ... . با این حال خوابیدم . خواب دیدم که باز مادر زادیم توی تونل گیر کرده . هر چه می کشیدم بیرون نمی امد پدرسگ جا خوش کرده بود ( شما یاد نگیرید کلمه ی پدرسگ را خوب نیست ) اقا هر چه من کشیدم فایده نداشت درازتر می شد و کش می آمد ...تا این که یک دفعه سر از اینجا درآوردم و بقیه ی داستان را هم که شما می دانید ...اما باور کنید که من ادم مهمی هستم ( طفلک مندلیف کم کم داشت باور می کرد که خیلی عظمت دارد . لحظه به لحظه به غرورش اضافه می شد ) . و ادامه داد : من باید دنیا را اصلاح کنم ( بعد مثل این که چیزی یادش امده باشد گفت ) من منظومه ی شمسی را از حرکت می اندازم ( باز کمی انگشت توی دماغش کرد و در حالی که ادای فکر کردن در می اورد ادامه داد ) من کائنات را بخدمت می گیرم . حالا می خواهم برای تمام وجود در هستی برای اسمان و زمین یک پیام بدهم ...

خواهر فرمانده جلو دوید ک دستش را روی دهان مندلیف گذاشت و خواهش کرد که پس از رفتن به دستشویی ( اخر این قدر مندلیف به خودش می پیچید که همه فهمیدند او سخت به یک دستشویی نیاز دارد ) ان پیام را بدهد .مندلیف ناراحت و مغموم به ناچار پذیرفت و دوان دوان به طرف دستشویی رفت و...
سرانجام مندلی را خواهران با خود بردند و از آن روز دیگر مندلی تا پس از انتخابات ریاست جمهوری پیدا نشد . اما نجفوف از ان روز به بعد این ماجرا شد برایش یک منبع درامد تا از مادر زادی مندلی و پتوی روی آن تعریف کند . هزاران داستان و فیلم سینمایی از روی نسخه ی دست نویس ان ماجرا نوشتند و...و از هر ادم مطلع و غیر مطلعی مصاحبه گرفتند و از روی ان صدها فیلم مستند ساختند وخانه ی مندلی را تبدیل به اثاری ملی – عبادتکده مانند – کردند و...
مندلی درست چند روز بعد از انتخابات ناگاه پیدا شد . سرش درد می کرد و دیگر هیچ اثری از ان پتو و مادر زادیش نبود . مندلی افسرده و غمگین در گوشه ایی می نشست . چشم به دور دست ها می دوخت و زیر لب حرف های عجیب و غریبی می زد .گاهی می گفت زنبور – گاهی از عمق استراتژیک حرف می زد و گاهی آه می کشید و نفرین می کرد
نجفوف اما تنها کسی بود که همیشه آنجا بود و برای هر کس یک داستانی تعریف می کرد . به بعضی ها می گفت مندلی سواد ندارد و بخاطر همان رد صلاحیت شده – به بعضی دیگر هم می گفت این مندلی اطلاعاتی است بترسید و دور و برش پیدایتان نشود – بعضی ها را هم نصیحت می کرد که دوربین کار بگذارند تا راز مادر زادی مندلی را بفهمند
اما یک روز مندلی ناگاه به حرف امد . مثل این که سرش به جایی خرده باشد . از هر جایی حرف می زد و هر چیزی را می نوشت .از بیکاری – از خندق معتادان – از بیکاری – از مافیا – از دادستان – از روسپی ها – از الکل – از فسفات و پتاسیم – از مواد رادیو اکتیویته – و از همه مهمتر از صدام حسین که سالها قبل کشته شده بود و از نوع نگاه او .. می گفت صدام دوست داشت به همه بفماند که دارای سلاح های شیمیایی و اتمی است و دارای قدرت برتری در منطقه ... دارای اعتباری در میان مردمی که با 99 درصد رای مردم تنها کاندید و تنها پیروز صحنه ی انتخابات بود – گاهی هم بسرش می زد و از نیروگاه اتمی اوکراین – از تندر ال 90 – از سوریه و ونزوئلاو بانک مبارزه با امپریالیسم و احیای سوسیالیسم – از ریگی و ماهتابه و دیگ ریگی و...
اما این مهم نبود
مهم ان بود که نجفوف دو گروه بزرگ را دور مندلی جمع کرده بود تا بفهند راز شاخ چنار و مادر زادی مندلی چی بوده . مندلی با کمک این ادم هایی که دور و برش بودند معروفیت ویژه ایی پیدا کرد . از ان روز به بعد شد ریس مرکز مطالعات . همه از او می ترسیدند و همه برایش کار می کردند . مندلی در یک روز ملحفه ایی لوله شده را روی دوشش می گذاشت و پتویی را روی ان می انداخت و می گفت تکنولوژی سلاح های بیولوژیک را پیدا کرده ام ..روز بعد شجره نامه ی ادم ها را می نوشت و برای مدیران می فرستاد . تا ان که یک روز به رئیس جمهور چمنستان در ویروفستان علیا که توسط تلسکوپ هابل از فضا کشف شده و مورد دیپلماسی قرار گرفته بود نامه ای نوشت و در ان ادعا کرد که می تواند مادر زادی همه را تبدیل به شاخ چنار کند و آن رئیس را به راه راست دعوت کرد و از راز زنبور در تنبان و عشق در قپان نوشت و آخرش هم نصیحت کرد که به او اقتدا کنند تا دهن امپریالیسم را سرویس کنند ان هم توی چاله سرویس تعویض روغنی ... خلاصه گاهی آب در هاوان می کوبید و گاه هاوان در آب و با آن مصالح خانه ایی روی دریا ساخته بود و ادعا می کرد که کفش هایش 360 درجه به سبب ابداعاتش می چرخد و به سبب رفتار خوبش درارتباط با اهل منزل و اشپزخانه ( اسم قدیمی همسر و خانواده ) منظومه ی شمسی را می توند با آن شاخ چنارش جابجا کند و روح صدام حسین را احضار نماید و برای رفتگان از دنیا فاتحه بخواندو ...و با گذار از روی آب زبانزد خاص و عام شده بود و مورد توجه همه ی علمای اهل فن و به ویژه روانشناسان دنیا
قضیه خیلی بالا گرفت .
اقای نجفوف و خواهر فرمانده هم به داستانهایشان شاخ و برگ می دادند به این همه عظمت و این بر بزرگی و عظمت مندلی می افزود .
مندلی بخاطر شجره نامه ها و طرز تفکرش در کشش مادر زادی و عبور از سوراخ سوزن و گزیدن گوزن و خوردن باقلوای یزدی و پشمک و هلیله شهرتی بسیار یافت همچنان که عده ایی از او می ترسیدند . عده ایی هم در صدد بر امدند که او را از اریکه ی قدرت دور کنند . تا انکه یک روز خبر رسید که در زیر مادر زادی مندلی بمب کار گذاشته اند ( خبر اگر چه دروغ بود و مثل خبر دزدینش در منظومه ی هالیدی بر فراز جامائیکا بود ) اما عده ایی دوست داشتن که این خبر را پخش کنند و داستانهای مندلیف را باور کنند . خلاصه پخش شد که در حادثه ی بمب گذاری از مادر زادی مندلی هیچی باقی نمانده جز دو تا تیله ی کوچک . شایعه پشت شایعه پخش می شد عده ای می گفتند ان تیله ها عاریتی است عده ای هم می گفتند که اطلاعات مرکزی زیر مادرزادی مندلی بمب گذاشته تا با ساخت بیولوژیک نمونه های ان به سلاح تازه ایی دست یابد . عده ایی هم می گفتند که این بمب گذاری کار اسرائیلی هاست تا کشور های حامی فلسطین را از این موهبت بر خوردار نسازند .شایعات از آن روز شدت گرفت . ان چنان که عده ایی عکس مندلیف را بر سر در خانه های خود اویختند تا مردم با مقایسه ی ابعاد مادرزادی مندلی قبل و بعد از بمب گذاری ستمی را که بر ان مرد رفته بود بخاطر بسپارند .
این چنین شد که فردای همان روز در محافل خبری نفل شد که پای جوزف ( همان حضرت یوسف خودمان ) هم به این ماجرا گشوده شده و مندلی در خواب دیده که 8 کاسه اش الو و شلغم بسیار خورده و 8 مادرزادی بزرگ از وی سر بر آورده و در 80 تونل گم شده و 800 هاوان اب کوبی با دسته در خانه ی روی دریا غرق شده و هیچ اتفاقی در عالم نیفتاده .
اگر چه که هیچ کس نتوانست این خواب را تعبیر کند و آن را همه با عمق استراتژیک در ارتباط دانستند
. اما مندلیف پس از آن در حمله ی گروهی از معتادان به خانه ی روی آبش زخمی شد و ... از آن روز دادستانی کل ویروفستان برای هر کسی که علیه مندلیف حرف و حدیثی بگوید مجازات اعدام با شاخ چنار در نظر گرفته و رسما در چمنستان اعلام گردیده که مرگ برای دشمنان مندلیف قطعی و حتمی است . از این روی با ان که مندلیف هرگز به مراد دلش در دستیابی با ریاست جمهوری واقعی نرسید و همیشه بعنوان عمله ای در سر گذر فعالیت می کرد . اما به سبب خدمات ارزنده اش به رشد و توسعه ی دشمنی و درگیری در تونل ها و حفره ها همچون رئیس جمهوری واقعی مورد تشویق و احترام واقع شد ( البته از ترس دادستانی ویروفستان ) و... و چون پای جوزف به این ماجرا نیز باز گریده بود . مندلیف قداست یافت و از تیله هایش پس از بمب گذاری کتاب های بسیاری نوشتندو مقاله های زیادی بیرون امد . ناگفته نماند که کوچکی ان تیله ها را کارشناسان پس از ناپدیدی مندلیف ناشی از ترس وی از سرقتش دانستندو گفتند چون مندلیف همیشه می ترسید که به سرقت رود لحظه به لحظه از طول و عرض و ابعاد تیله هایش کاسته شده و ان چنان که در اواخر حضورش دیگر هیچ تیله ایی نداشته . عده ایی خدانشناس هم ادعا می کنند که او از همان ابتدا هیچی نداشته و چون ارتباط مستقیمی میان مغز انسان و ابعاد مادرزادی وجود دارد . از ان روی که هیچی در کاسه ی سرش وجود نداشته و با سی تی اسکن مشخص شده که درون ان حفره خالی است پس داستان مادرزادی و بقیه ی ماجرا ها از همان ابتدا خیالبافی نجفوف بوده و تهمتی ناروا .البته از انجا که دادستان ویروفستان هنوز در این مورد سخت گیری می کند و اجازه ی تحقیق در راست ازمایی این ماجرا نمی دهد همچنان ابعاد وزوایای این ماجرا ناپیدا است . عده ای هم معتقدند که کار کار انگلیسی هااست و این توطئه ای بر علیه کشور بوده که توسط انها ایجاد شده و دادستان هم در ماجرای ربایش تیله ها و شاخ چنار دست داشته ...

تفسیر علمی و مهم این حکایت برای گذار به سوی درک چرخه های مدیریتی و غلبه بر مشکلات و پیروزی قطعی در برابر معظلات ملی و حتی روابط زناشویی

نتیجه ها و برامد ها از این حکایت :
1- مندلی که بعد ها تبدیل به اق مندل گردید نتوانست از محیط استراتژیک رشد مادر زادیش استفاده کند . اگر نه می توانست برای سالها رئیس جمهور باشد . نتیجه ان که هر کس رئیس جمهور می شود ادمی است که از نیش زدن یک زنبور شیطان در نقطه ای استراتژیک بدنش خوب بهره برداری می کند . و همه را مجاب می کند که دارای توانایی خاصی است .

2- سازمان اطلاعات و امنیت روسیه اصلا نمی داند که مساله ی بزرگ شدن مادر زادی ادم ها از چیست . انها فکر می کنند که هر اتفاقی ناشی از خراب کاری و یا تدبیر یک توطئه است .ادم ها بر اساس شغل خود برداشتی خاص از یک پدیده دارند .

3- برای بزرگ شدن – خود ادم نه مادر زادی - نیاز هست که ادم های مهم و اثر گذاری مثل نجفوف در صحنه باشند . این ادم ها می توانند دانسته و یا ندانسته یک نفر را هم تروریست – هم صلح طلب – هم خائن – هم مخدوم – هم اصلاح طلب – هم محافظه کار نمایند و این بستگی به میل و رفتار و اقبال اطارفیان در باور پذیری دارد .


4- برای حل مشسکلات استراتژیک و امنیت اخلاقی کشور ها باید تمام زنبور ها و سرنگ ها زهرا لود را که با عث تورم موضعی می شوند از دسترس ادم های مستعد بزرگی جمع کرد .

5- همه ی برادران سازمان اطلاعات و امنیت اخلاقی کشور دوست و برادر روسیه فقط به فکر مناطق بحرانی جهان هستند و برای ملت خود کاری انجام نمی دهند . وجود فقر – اعتیاد – فحشا – توطئه و تدبیر منجر به ویرانگری در کشور خود را نمی بینند و تمام توجه انها به دیگران است .


6- نوار غزه یک منطقه ی الوده به سرنگ ها ی نامناسب است که می تواند همه ی مناطق و ادم ها را الوده سازد و تونل های ان از همه جا بیشتر الوده است .

7- مندلی نتوانست بفهمد که این بزرگ شدن مادرزادی یک چرخه ی کوتاه مدت دارد و ممکن است هر لحظه بادش از بین بود . نتیجه ان که قبل از کاهش حجم و ابعاد باید کار را تمام کرد .


8- مندلی اشتباهی به شجره نامه نویسی پرداخت و عمر خود را به باد داد . مندلی می بایست در همان هنگام تورم مادرزادی با نمایش اقتدار خویش رئیس جمهور ابدی می شد .

9- مندلی باید از دوستان وفادارش کمک می گرفت . بودن امثال نجفوف که در اطراف همه ی ادم های بزرگ شاخه چنار هستند نمی تواند ثبات عقیدتی به بار اورد .

10- نتیجه ی اخلاقی هرگز از خواهران برای کشف بیولوژیک در مردها استفاده نکنید .


11- نتیجه ی سیاسی چرخه های بالا رفتن و پائین امدن در کشور های خاص علاوه بر نقش اطرافیان بستگی تام و تمامی به نحوه ی استفاده از ان شیئ دارد .

12- نتیجه ی فکری و هوشی هرگز به کسی اعتماد نکنید و در مناطق بحرانی قدم نزنید – هرگز رویاهایتان را فراموش نکنید – هرگز چیز های بزرگتان را به کسی نشان ندهید.

چکیده ی بحث اول :
در کشور هایی نظیر روسیه و ... هیچ کس به هیچ کس نیست و هر لحظه ممکن است یک نفر از اوج به پائین و از پائین به بالا برده شود . هیچکس اطلاعاتی نیست و اطلاعات اگر توانایی می داشت می توانست عوامل بمب گذار را پیدا کند .( هرگز به کسی که نمی دانید دیشب چکار کرده و چگونه از تونلی گذر کرده اعتماد نکنید ) در این گونه از کشور ها مبنای کار بر ایجاد ترس و واهمه ی مردم از یک دیگر استوار است و
هیچوقت به کسی نگوئید که می توانید از تونلی بیرون ائید و چیز های بزرگتان را حفظ کنید . تونل ها جاهای خطرناکی است از ان مهمتر اگر دچار بیمای گزش حشره و یا الودگی تورم زایی شدید در مناطق استراتژیک بدنتان هرگز ان را کوچک جلوه ندهیدو بیان نکنید که خودش در امده و من ان را نیاورده ام . باید بگوئید خیلی زحمت کشیدم و کلی داستان پیرامون ان درست کنید و کارتان را بزرگ تر جلوه دهید . هیچکس از کار کوچک خوشش
نمی اید و همیشه باید در همه چیز غلو کرد و برای ان منبعی اسطوره ایی پیدا کرد.



موفقیت بخش 2
بحث بعدی دلایل موفقیت در فهم دوره های روحی و
روانی جامعه ی پیرامونی ( چگونه رئیس جمهور شویم ) :

چگونه می توان دیگران را رام ( خر تعبیر از مترجم است . مترجم گویا ادم پایبند به اخلاق نبوده است . با عرض پوزش از شما خواننده ی گرامی ) کرد و بر انها سوار شد . درس بسیار مهم استاد
حکایت بعدی و نتیجه ی ان : مندلی و رمالی که در قنداق بچه ها به سبب ترس از سگ خراب کاری کرد و در قبرستان خوابید و ادامه ی ماجرای نجفوف در بحران زایی سرزمینی ....
پرانتز باز سر خط عمق استراتژیک و معجزه و دیگر هیچ .. . تا ابد
فرزند خرد سالت از تو می پرسد : بابایی معجزه فعل پیامبر است یا خدا ؟
و تو شگفت زده می پرسی چرا ؟
و باز او می پرسد عمق استراتژیک که حضرت ایت ... خامنه ایی می گوید از لبنان تا سوریه و از عراق تا فلسطین است یعنی چی؟
و باز تو شگفت زده تر می پرسی چرا ؟
بعد بیا د می اوری که عمق استراتژیک که در تلویزیون در مورد ان صحبت و گفتگو می شود یعنی چی ... و بعد تیتر روزنامه را می خوانی

خدا هیچ پدری را شرمنده ی زن و بچه اش نکند

تازه می فهمی که عمق استراتژیک یعنی چی . یعنی ان که تو نتوانی با مدرک دکترا( ان هم نه از نوع کردانیسم ان بلکه واقعی )کاری پیدا کنی . یعنی ان که مردم ایران – زبانم لال گوساله هایی در ماند ه و بی فرجامی هستند که باید قربانی شوند – نمی فهمند و فقط بعضی ها می فهمند .
عمق استراتژیک را یک نفر برود برای اقا – منظور خود خرم هستم نه اقای دیگری - تعریف کند . اقایی
( توضیح بالا) که نمی داند 5200 پروند ه ی زنا ی با محارم فقط در داد گستری باز است و این به سبب شرم و حیای ایرانیان یعنی نمادی از 52000 شاید هم 520000 و ... بعد می فهمی که عمق استراتژیک یعنی ان که 5 میلیون جوان از سن ازدواجشان به سبب فقر و ناداری گذشته ...
و بعد می فهمی که معجزه نه فعل پیامبر خدا است و نه خود خدا که دراوردن پول از جیب های خالی است ان هم توسط پدری که نمی تواند سرش را از شرم پیش سر و همسر بلند کند
انگاه عمق استراتژیک فعل خدا و یا پیامبرش را هم می فهمی ان وقت که پول های این ملت صرف تباهی و ویرانی ملت ها و جوامع دیگرو یا ابادانی انها می شود و در امریکای لاتین – حیاط خلوت امریکا – داری تخته نرد عشق با مشتی عرق خور و لا ابالی می بازی . ان وقت به فرزندت می خواهی بگویی ای .. پدر اخر این چه سوال و پرسشی است که تو می کنی . ولی ادب اجازه نمی دهد و....
باز می پرسد :



تمام ائمه ی جمعه و جماعات خراسان رضوی در اقدامی هماهنگ انتفاضه ی لنگه کفش یک
دیوانه ی اشوب طلب را که تنش برای گلوله های دیکتاتوری صدام حسین معدوم به خارش افتاده دارند تحسین می کنند و تو نمی توانی به فرزندت بگویی که اسلام دین احترام و شرافت و ادب است ...
عمق استراتژیک یعنی بودن کنار 200 هزار معتاد پر خطر به نقل از روزنامه ی اول دیماه خراسان در این استان معنویت پرور
عمق استراتژیک یعنی بودن در هر جایی که بویی از جنایت و ادم کشی هست بی ترحم و
بی سرپوش ...
ان وقت می فهمی که معجزه کار کی می باشد .. معجزه همان است که دین رحمت و شفقت را تبدیل به دنیای خون کنی و از ان همه درنده گی از خودت تشکر کنی و..
و بعد بروی و با دست های خون الود برای همه ی دنیا به ارتفاع دست های پینه بسته ی دهقان های فرتوت و بدهکارو زنان خود فروش و مردان ناتوان ملتت دعا کنی که اسلام را در سرتاسر گیتی اشاعه دهند و همه ی جهان مسلمان شوند و بعد تو بمانی که با کی و در کجا باید بجنگی ؟
اخر اگر همه مسلمان شوند ما چگونه معجزه خواهیم کرد ؟ معجزه ی خون و...
و دنیای مروت و رحمت الهی و شفقت و باور های پاک انسانی چگونه عمق استراتژیکش را تعریف خواهد کرد ؟
عمق استراتژیک یعنی ان که خدا هیچ پدری را خجالت زده ی زن و فرزند نکند ... عمق استراتژیک یعنی ان که خلخالی را از پای زنی یهودی در بازار مسلمین به زور در نیاورند و علی نباشد و مهر او نباشد ...
و بعد تازه فرزندت باز گیر می دهد 0 بی پدر و مادر به مادرش رفته هی گیر ... هی گیر :
بابایی یعنی توکه پول نداری یعنی عمق استراتژیک نداری ؟
و توباید بگویی چرا عمق استراتژیک دارم ان هم از نوع بسیبار عمیقش ان هم در قسمت تحتانی بدنم و لی نمی شود ان را به کسی نشان داد ...زشت است ...
و بعد دوباره می پرسد پس به خاطر همین عمق استراتژیکت معجزه می کنی ؟
و تو می گویی نه فقط بخاطر ان چاله ی عمیق و بد بو ... نه من معجزه ام ان است که نمی دانم چرا پول هایمان از دستم بسوی امریکای لاتین و فلسطین سلفی و وهابی – عراق و سوریه و ... همه ی ادم های نانجیب می رود و از قضا در ان جا کا رگشا است و در این جا – کشور خودم - کمر شکن و مصیبت بار و...
و باز می پرسد چرا اقای لاریجانی می گوید تورم 25 درصدی نشانه ی سو مدیریت است و تو
نمی توانی ان عمیق چاله ی استراتژیکت را نشان دهی و بگویی غرض اقای لاریجانی این است که مدیران ما عمق استراتژیکشان کمی بزرگتر از حد استاندارد است ان هم فقط بخاطر ان که بتوانند بوقلمونی را درسته قورت بدهند و استخوان هایش را عبور بدهند از چاله ی استراتژیکشان ...
فرزندت می گوید اها حالا فهمیدم عمق استراتژیک چیه ... درسته همین که مدیران می توانند استخوان ها را از عمق استراتژیکشان بیرون دهند همین معجزه است و بعد می پرسد بابایی این اقایان مدیران – طفلکی فکر می کند مدیران فامیل و نام خانوادگی شخص بخصوصی است – از خدا و پیامبر خدامهتر است که می تواند معجزه کند ؟
و تو ناچار به خاطر خصلت های روشنفکری و ادب و .. بی ان که بتوانی کشید ه ایی توی گوشش بزنی – و چقدر دلت می خواهد این کار را بکنی چرا که دیری نخواهد رسید که مدیران این سیلی را به نوعی خواهند زد و تو باید در نسل بعدی ان را تلافی کنی چراکه دستت جز به فرزندت و زورت به کسی غیر از او نمی رسد – ارام می گویی برو بابا جان بخواب تا امشب را من در عمق استراتژیکم کاری بکنم که تو فردا لقمه ای نان داشته باشی بخوری و از صدقه ی سر معجزه گران مدیریتی که از خدا و پیامبرش خود را بالاتر می دانند بر ژرفای ان عمق استراتزیک بیفزایی
– اشتباه کردم باید از عمق ان بکاهی و ان را کوچک تر و تنگ تر کنی – تا بتوانی شرمنده ی زن و فرزندت در حکومت علی ماب نشوی و شاید هم با حفاری عمیق درچاله ی استراتژیک یک
بی نوایی مثل خودت چیزی بدست بیاوری و بر 9 میلیون پرونده ی قوه ی قضائیه بیفزائی و باز شرمنده تر از قبل دست به دامن معجزه گرانی شوی که در پی گسترش عمق استراتزیک این ملت
بی نوا و بی صاحبند و...
کودکت می رود بخوابد بارویای فردایی که تو هم معجزه کنی و برایش کفشی نو بخری و او را در میان همسالانش خوشحال کنی و پاهای کوچکش را از سرما و اب گرفتگی – که با کوچکترین بارانی مثل خیابان های شهر دچار اب گرفتگی و ... می شود - نجات دهی .
ان گاه بی اختیار چشم می گردانی مادر بیمارت کنارت با چشم هایی مضطرب ایستاده تا عصای دستش باشی و او حالا عمق استراتژیک دردت را بی زبان و بی گفتگو می فهمد و آرام فقط نگاهت می کند و اشک ها یش جاری می شود تا تو بفهمی که معجزه در دوره ی اسلامی کردن جامعه کار پیامبر است و یا فعل خدا ....
و تو آرام از در بیرون می زنی که نگاه دردناک انها را نبینی و لی خوب می دانی که همگی از پشت به عمق استراتژیکت زل زده اند تا فردا او هم معجزه کند و انتفا ضه ی دیگری را به راه اندازد ...اگر چیزی خورده باشی و توانی برای زور زدن مانده باشد ...
در حین رفتن چشمت به روزنامه می افتد نوشته چرا شیعیان نام فرزندان خود را عبدالعلی و
عبد الحسین و.. می گذارند ؟ و یک نفر ادم بیکار و بیعار مثل من – بخصوص و قتی که گشنه هستم ان هم از نوع گشنه مست که می گویند شکم گرسنه اتش بپا می کند - پاسخ داده این ایراد وهابیون به شیعیان است و...
صفحه ی بعد را ناخواسته ورق می زنی ( صفحه ی حوادث ) نوشته : خونین ترین جنایت خانوادگی در اورومیه – پدری بخاطر فقر دو فرزند . همسرو خودش را کشت ...
صفحه ی بعد که ارزیابی چند نماینده از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در باره ی عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران ... چند سطر بعد رفتار خبرنگار پرتاب کننده ی کفش به سوی رئیس جمهور ایالات متحده و ... نظر محمد رضا خاتمی : اگر خبرنگاری( زبانم لال) – این کلمه رامحمد رضا جان خودم
می خواسته بگوید ترسیده لال شود – همچین کاری با رهبری و یا رئیس جمهور
می کرد حسابش با کرام الکاتبین بود – می خواسته بگوید بوش خیلی اقا و جنتلمن است که ان خبرنگار را دچار گشوده گی ژرفای استراتژیک نکرده ولی باز هم ترسیده بگوید خودش را دچار ان مصیبت کنند و.... چند سطر بعد ...روانبخش ( به حضرت عباس نمی شناسمش ولی روزنامه نوشته طرف مناظره ی اقای خاتمی بوده در دانشگاه تهران ) می گوید : باید با کسانی که قابل هدایت نیستند با قوه ی قهریه برخورد کنیم
من الان می گویم به جان خودم ترسیدم تازه گی از عمق استراتژیکم کاسته ام تا کاری پیدا کنم و شکم زن و بچه ام را به هر ذ لتی هست سیر کنم . حالا اقا تهدید می کند که می خواهد ان را گشاد کند با قوه ی قهریه ( البته حتماو انشا ... منظورش استفاده از چوب و گلوله و خمپاره تپاندن به عمق استراتژیک نیست و اگر بود می گفت شاید هم ...منظورش ...چیزش است ... )
یک صفحه بعد ... استان خراسان رضوی به 10 هزار بخاری نیاز دارد تا بخاری های نفتی را – که پارسال بچه های نازنین را جزغاله کرد – تعویض نمائیم و دنبال خیر می باشیم و...
ایران با سوخت جامد در موشک سجیل – همان خیل روستای خودمان –
موشکی بالستیک ساخت .
( درست در حالی که همه ی دنیا درصدد ایجاد کار – کاهش هزینه ها به خصوص هزینه های نظامی خود و توسعه ی کیفیت زندگی مردم خود با اعطای وام و اشتغال زایی و جذب سرمایه هستند و می کوشند از مشکلات مردم بکاهند ما موشکی می سازیم که همه ی دنیا بیاید از ان برای تعمیق عمق استراتژیکمان استفاده کند )
اصلا اقا به ما چه ؟ به ماچه که گوش خر دراز است و یا چشم وزغ همیشه باز است ؟
اقا باور کنید – قابل توجه تمامی علمایی که زحمت مشقت باری می کشند که ثابت کنند معجزه فعل پیامبر است و یا خدا و از سر سیری و ...- به من هیچ ارتباطی این حرفها ندارد ومن یک احظه گول شیطان را خوردم و بدون توجه به عمق استراتژیکم غلط زیادی کردم . لذا همین جا همه ی این حرف ها را تکذیب کرده و اعلام می نمایم که اگر کار داشته باشم و مشغول باشم انگشت به عمق استراتژیک هیچکس نخواهم کرد و اگر نه به من چه ....
حالا یک بچه ایی یک مزخرفی پرسید و ما هم یک چرندی گفتیم خواهشمندم با قوه ی قهریه و راه اندازی یک انتفاضه ی دیگر از طریق گسترش و تعمیق استراتژیک من سبب باد روی نشوید و...
اقا این چه غلطی بود که ما کردیم . گاهی خر به ... لگد می زند هی پشت سرهم چرند بگویم و بنویسم ... الحمد.. . که کسی ان را نمی خواند . بخصوص دوستان گشاد ساز عمق استراتژیک و اگر نه تا حالا عمق استراتژیک من به اندازه ی یگ زمین فوتبال شده بود شاید هم بیشتر ...شاید هم از ان فسفر و سولفات ها که سبب سکته ی قلبی می شود در عمقم فرو می کردند و فردا جنازه ام با بادی فرو خفته در عمق پیدا می شد و یک شهید به شهدای راه چرند افزون می گشت .

اخرش هم نفهمیدم معجزه کار کیه ؟ اگر فردا بچه پرسید و من زنده بودم چه
جوابی بدهم ؟

ولی باور کنید عمق استراتژیک را خوب خوب فهمیدم و لذا
دوستان در این مورد توضیح ندهند که ناراحت می شوم و....


پایان مزخرفات .

جلینگ های وجدان


( جلینگ به معنای گودالی در زمین برای نگهداری میوه و غذا در قدیم و هم به معنای
قطع کردن)



















درست نیمه های این ماه درشهر مشهد 2 کودک 2 و 3 ساله در غربت خاک ارمیدند . روزنامه ها به ان مرگ ها مرگ سیاه نام نهادند . مرگ سیاه . جنایتی علیه همه ی بشریت . و پس از ان در تربت جام نارنجکی در میان عزاداران شیعه در شب شام غریبان منفجر شد و با خود کشته و زخمی بسیار اورد . همچناکه پیشتر از ان در سیستان و بلوچستان وانتی انتحاری جان دو انسان ملبس به به نیروی انتظامی را گرفت . شاید هیچ ارتباطی میان این قتل ها نباشد . شاید هیچ رابطه ایی هم در این میان نباشد . اما یک ارتباط بسیار واضح و مبرهن وجود دارد . ارتباط خشم و نا امیدیو ناکامی .
البته در کشوری که سالیانه بیش از 28 هزار نفر فقط در تصادفات رانندگی می میرند . در کشوری که پدر فرزندان و همسرش را بخاطر ناداری می کشد ( قتل سیاه اورمیه ) . در کشوری که سن فحشا در ان به زیر 13 سال رسیده و فراموش شده . در کشوری که بیش از 4 میلیون معتاد و بیمار با هزاران درد و ناکامی سرنوشت مرگبارشان را رقم می زنند و به انتظار مرگ خویشتن برای خود سوگواری می کنند . در کشوری که سالیانه بیش از 2 هزار نفر بر اثر ایدز می میرد و بیش از 200 هزار نفر در صف مرگ موحوش ایدز ایستاد ه اند . . در کشوری که هزینه ی درمان سالیانه بیش از 5/1 میلیون نفر را به زیر خط فقر می کشد ( در دوسال اخر ) . در کشوری که جلو در خوابگاه دانشجویان دکترا در دانشگاهی صنعتی می نویسند به علت ناامنی از ساعت 8 شب دیرتر به خوبگاه وارد نشوید . در کشوری که در قلب شهر سهروردی تهران چاقو برای نخبگان ریاضی و مهندسی ان هم در دوره ی دکترا می کشند و هیچ کس به ان بهایی نمی دهد . در کشور ی که هر روز ادم ها به سبب الودگی هوا می میرند و روزی بیش از 200 نفر در تهران فقط بطور مستقیم دچار حملات قلبی در رزوها ی الوده می شوند . در کشوری که صدها هزار جوان ان نا امید و بی فردا در ارزوی مرگ بسر می برند . البته که این قتل ها طبیعی و بدون بازخورد است
البته که مرگ دو کودک غریب 2 و 3 ساله در حرم مطهر امام هشتم نباید هیچ اهمیتی برای کسی داشته باشد . البته که نباید کسی برای مرگ عزاداران شام غریبان تربت جام و سراوان و ... کمترین اهمیتی بدهد .
نمی خواهم بدانم چرا نباید دولت و حاکمیت برای این مرگ ها اهمیتی قائل نیست . اما می خواهم بدانم که چه بر سر وجدان انسانیت امده . چه بر سر وجدان ایرانیان امده ؟
تا دیروز می توانستیم ادعا کنیم و به خود ببالیم که در میان ایرانیان هیچ کس اقدام به ترور ( مردم عادی و انسان ایرانی ) نمی کند . می توانستیم به خود ببالیم که هیچ پایه و تفکری قادر نیست از ما ملت ایران موجوداتی درنده بسازد و هیچ بمب و موشکی توسط ملت ایران بسوی هیچ کس در دنیا پرتاب نشده . اما حالا چی ؟
چه بر سر این ملت امده است ؟
چرا بها ربه چشمت زیبا نیست
/درخت باغچه خانه ات چرا شکوفا نیست
/
چرا دوباره گل شادیت نمی شکفد
/گیاه جلوه ندارد چمن فریبا نسیت /
به اب پاشی گلها چرا نمی ایی
/چه شد که بیلچه ات مهیا نیست /
چه حالتی شد انسان که بر تو می گذرد
/ غمی نشسته به جانت که که جای حاشا نیست /
مرا به سفره ی اندوه خویش مهمان کن
/ فقط همین و جز این از توام تمنا نیست / ........
محمد سنگ





نمی خواهم دوباره باز افرین لحظه های اندوه و درد برای ملتم و همه ی کسانی که می شناسم و نمی شناسم باشم . نمی خواهم گناه هیچ درنده خویی و نفرتی را به دیگران نسبت دهم . نمی خواهم یاد اور شوم که در طی 10 سال گذشته بار ها و بارها بعنوان یک محقق اینده شناس این چالش ها را بارها و بارها نوشتم و گزارش کردم . همان گزارش هایی که من را از همه ی مشاغلم ازاد کرد . همان گزارش هایی که مرا تا سر حد یک خائن به کشور و ملتم پائین اورد و من را همدست استکبارو استعمار ... معرفی کرد و نماینده ی رهبری در سازمانی نظامی پیشنهاد داد که به جرم همدستی و همکاری با استکبار جهانی نابود شوم و همان کسی که جلو ان همه مطالعه و تحقیق را گرفت و همه را نابود کرد . و مرا بیکار کرد . ان چنان که ناچار تن به احداث بقالی دادم و شدم بقال سر گذر و....( بخوانید سوپر مارکت تا کلاس کار بالا رود ) .
شگفتی تاریخ در ان است که در این کشور خائن امام زاده می شود و مخدوم خائن .( به تعبیر دوستی تا کنون هم زیادی زنده مانده ام )
بگذریم . فقط غرضم ان بود که اعلام نمایم که سالها قبل همه ی حکومت و مدیران کشور از سرنوشت محتوم و در انتظار خبر داشتند . همه می دانستند که الگی ایدز به زودی از مواد مخدر به روابط جنسی مبدل خواهد شد و همه می دانستند که نتیجه ی کلوخ اندازی سنگ است ( کلوخ انداز را پاداش سنگ است . سعدی ) . همه می دانستند که این خانه ی شیشه ایی که در اقرار گرفته اند استحکام ان را ندارد که به دیگران سنگ اندازی نمایند . همه می دانستند که باید تا فرصتی هست کاری انجام دهند و توسعه ایی فراز مند را پیش ببرند بدون مداخله در امور دیگران و بدون ایجد نفرت افرینی و خشونت ویی مازوخیستی . همه می دانستند که سر نوشت پلپوت ها و خمر های سرخ می تواند سرنوشت انها باشد . اما همه گفتند و ... که بیان کننده ی درد خائن است و باید بیکار شود . و نیک می دانید که در این کشور تهمت از چه نوعی است : زنباره گی و فساد اخلاقی – فساد مالی و کلاشی – ارتباط با دشمن و اقدام علیه امنیت ملی . اتهاماتی که هیچ کدام تاکنون نتوانسته به من سرایت کند مگر بعد از این ...
این مطالب را ننوشتم که همدردی و همسویی برای خود بیابم . نوشتم تا بدانید که بسیاری پیش از من و بعد از من در مورد این نوع از تعاملات بنیاد برافکنانه تحقیقات و کاوش های بسیاری داشته اند . و اغلب انها هم از زندگی و کار و فرصت تغییر محروم شده و در کنج عزلت به بقالی و دست فروشی و... پرداخته اند .( گمان نکنید که کار عیب است . اما چگونه است که وقتی که یک فوق دیپلم تا وزارت کشور بالا می رود و به یمن چاپلوسی و تملق سرنوشت کشوری را به دست می گیرد و با طرح نظریاتی همچون ناتوی فرهنگی و تهاجم ارزشی و ... می خواهد ملتی را خام کند و بر بیسوادیش سر پوش بگذارد . او باید هزاران کار داشته باشد و ادم های تحصیل کرده و محققی که ده ها کتاب و مقاله و ... دارند باید بقال شوند )
این هم مهم نیست . باورکنید مهم نیست که چه بر سر دانش و تدبیر این ملت امد .
اما مهم است که بدانید
مهم است که بدانید
بدانید
وقتی که مرحوم ایت ..خمینی وعده ی اب و برق و تلفن و ...کرایه و ... مجانی داد . وقتی که قرار شد به هر ایرانی پس از انقلاب 70 تومان پول نفت را بدهند . وقتی که باور داشت که می توان کشور را به سلوک معنوی هدایت کرد . اشتباه نکرده بود . اکنون هم من معتقدم که دیدگاه ایشان علی رغم ان که سانسور می شود اشتباه نیست .
می توان اب و برق و تلفن و گاز و کرایه ی حمل و نقل رایگان به ملت داد و بیش از انچه ایشان گفته اند از پول نفت به ملت اختصاص داد .
در دو سال گذشته سهم سرانه ی هر ایرانی از پول نفت 1143 دلار امریکا بوده است . به تعبیری هر ایرانی باید یک میلیون و صد و چهل و سه هزار تومان دریافتی از درامد نفت می داشته است .
این سرانه ی نفتی ایرانیان به کجا گریخته است ؟
دولت متوسط اعطای سرانه ی سلامت را برای ایرانیان 6 هزار تومان در سال می خواسته بدهد . فرض کنید . دولت این مبلغ را داده است و 6 دلار از سرانه ی نفتی کم کنید . سرانه ی تخصیص یافته برای عمران و ابادانی ( جاده – خیابان – پالایشگاه – و....) 5 هزار تومان بوده . هزینه ی سرانه ی اموزش و پرورش و دانشگاه و ... هم 20 هزار تومان بوده . و.... همه ی ارقام را در 10 ضرب کنید . می شود 310 دلار و یا سیصد و ده هزار تومان – دلار را هزار تومان محاسبه می کنیم – سرانه ی اعلام شده ی نظامی هم بوده 4هزار تومان . انهم بشود 40 دلار – ضرب در 10 – مجموع هزینه های مهم دولت 350 دلار می شود که اگر ان را از 1143 دلار کم کنیم می شود 743 دلار سرانه مازاد داشته ایم .
مساله ی مهم این است که این 743 دلار و یا هفتصد و جهل و سه هزار تومان به کجا رفته است ؟
سوبسید مواد غذایی – گندم کمتر از یک دلار برای هر ایرانی بوده و با توجه به 10 میلیون خودرویی که در کشور وجود دارد (امار ها کمتر از 7 میلیون را نشان می دهد ) سوبسید بنزین هم وزانه بشود نیم دلار – 500 تومان به ازا هر خودرو – و هر چیز دیگری که شما در نظر بگیرید . باز هم حداقل بیش تر از 500 دلار سرانه ی نفتی کشور داشته است . پول بسیاری که ناپدید است .
این پول به کجا می رود ؟
غرضم ان نیست که ادعا کنم . این پول ها همگی به غارت رفته است خیر .
غرض ان است که
مراد ان است که
وقتی که گذرگاه های ناپیدای مالی و شکاف ها و حفره های بسیار پولی در کشور وجود دارد که هیچکس جرات حسابرسی در ان را ندارد . هنگامی که ما نمی دانیم چرا باید صندوق مبارزه با امپریالیسم با کمک ونزوئلا در امریکای لاتین شکل بگیرد . وقتی که نمی دانیم چرا باید هزینه های تبصره ی 13 برای رفت و امد عمومی کلان شهر ها داده نشود . وقتی که دولت با کسری بودجه مواجهه است . دیگر نمی توانیم محاسبه ی مناسبی از میزان درامد داشته باشیم .
این تنها یک بعد قضیه است اگر درامد راهنمایی و رانندگی ( سال گذشته فقط بیست میلیون جریمه ی خودرو داشته ایم . و اگر هر خودرو فقط 5 هزار تومان – کمترین مبلغ جریمه – در نظر گرفته شود . میزان عایدات دولت فقط از طریق این باج گیری 50 میلیون دلار امریکا شده – با احتساب 10 میلیون خودرو در ایران – ) و اگر باز میزان عوارض و مالیات های ماخوذه از ملت بی نوا را محاسبه کنیم ... انگاه به ابعاد درامد دولت بیشتر پی می بریم . این همه ثروت و پول به کجا رفته و چی شده ؟
اما باور کنید که من در نقش حسابرس نیستم و تخصصی هم در این زمینه ندارم . اما فقط می دانم که با توجه به اصل 44 قانون اساسی در خصوصی سازی و اصل 2 – 3 – 23 همان قانون در تامین نیاز ها و مایحتاج تمام مردم ایران ناپدید شدن این همه ثروت جای اما و اگر بسیار ی دارد .
با این همه می دانیم که به نسبت اوائل انقلاب جمعیت کشور دو برابر شده و درامد نفتی دوسال اخیر به اندازه ی تمام دورانی که نفت در ایران کشف شده . و می دانم که تعداد کارمندان دولت بیش از 7 برابر اوائل انقلاب گردیده . این غیر از نیرو ها و گروه های خاصی است که رسما جز چارت تشکیلاتی نیروی انسانی – کارمند – دولت نبوده . اما بیشتر از دیگر کارمندان هزینه دارند . مثل بسیج و... که ابتدا فقط نیرویی مردمی برای کاری عام المنفعه بودند و قرار نبود تبدیل به حفره های مالی شوند و...
اما این مباحث چه ارتباطی به مسائل پیش گفته از قتل و ادم کشی . نارنجک پراکنی و... دارد :
چه ارتباطی میان مباحث فوق و نوع درامد و میزان هزینه ی دولت و نظام وجود دارد ؟
ارتباط در چیست ؟
نوع ارتباط ؟
هنگامی که به جاده های اصلی و مهم کشور می نگریم از جاده ی معروف اسیایی ( سنتوی سابق ) تا پل ها و فرودگاه ها و ... مهم کشور هیچ چیز تازه ایی در ان دیده نمی شود . تمانی ساختار ها مربوط به زمان شاه است . البته پس از انقلاب سالی یکبار این جاده ها مرمت گردیده و با اولین زمستان دوباره نیاز به مرمت یافته . جاده های روستایی بسیاری هم ساخته شده با مقداری قیر سرد بر روی خاک که باید دید و پسندید و...
اما باز هم این مسائل به این بحث مربوط نیست
انچه به این بحث مربوط است ان است که
1- فقدان زیر ساخت سازی عمرانی و امایش سرزمینی
2- عدم توزیع مناسب امکانات و تجهیزات
3- عدم توانایی دولت در تدبیر راهبرد توسعه ی ملی
4- عدم توجه به نیرو های گریز از مرکز حاشیه ی ایران
5- فقدان درهم تنیدگی اقتصادی میان نواحی و مناطق و بی ارتباطی اجزا کشور با همدیگر که سبب گسست و گسل های فراوان اجتماعی و فرهنگی و قومی و زبانی گردیده
6- عدم تعریف منافع ملی و بحران زایی در مناطق دیگر و مقابله به مثل دیگر کشور های اشوب افرین – از امارات متحده ی عربی تا عربستان – به سبب مداخلات چالش زای ایران در حوزه های منافع انان
7- فقدان تدبیر در الگو سازی مناسب فرهنگی و صنعتی
8- گسست های بسیار اقتصادی – اجتماعی میان گروه ها – طبقات – و..
9- تششت رفتاری در تداوم مدیریتی
10- ایجاد کاست قدرت و عدم راه یابی دیگران در ان
11- فقدان توانایی و دانایی مدیران از شرایط روز و تعاملات و مناسبات بین المللی
12- گسترش روحیه ی مازوخیستی و بیماری روانی و روحی در جامعه و به ویژه مدیریت به سبب درگیری های بسیار و بی فایده ی داخلی و خارجی
13- و...

همه و همه موجب ان شده است که در حالی که دنیا تمام اراده و توانش را بکار برده تا بحران های اقتصادی – سیاسی – اجتماعی – نظامی را از میان بردارد . ما بی ان که منافع تعریف شده ای در درگیری با دنیا و کشور های قدرتمند داشته باشیم و با هر انچه بر خلاف رویه و نظر ما است درگیر شده و تشنج افرینی می نمائیم چرا چرا ؟ .
بحرا ن پدر خواندگی در کاست قدرت ایران ان چنان این بیماری مهیب و کشنده را توسعه داده که گمان می کنیم قادریم تمام دنیا را تغییر دهیم بی ان که خود تغییر کنیم و از ان مهمتر با هر گونه مخالفتی با ارا و اندیشه ها یمان بشدت مبارزه می کنیم . از هر نوع انتقاد و بحثی پیرامون دانایی و تدبیر در حوزه ی سرزمینی مان بشدت مخالفت کرده و با ان درگیر می شویم . پول های بسیاری صرف ان می نمائیم تا برای ما در گوشه ایی از دنیا هورا بکشند و زنده باد و مرده باد سر دهند و بی ان که بدانیم چه منفعتی از این زنده باد ها و مرده باد ها عاید ما می شود .
نتیجه ان شده است که
در طی 30 سال انقلاب ما . همزمان چین کمونیستی با تکیه بر اقتصاد و بی ان که بخواهد زنده باد و مرده بادی داشته باشد تبدیل به غولی جهانی شود . کره ی جنوبی نیز در همین بازه ی زمانی و مالزی و .... و حتی ترکیه ایی که مقارن انقلاب ایران در دست ژنرال ها اداره می شد امروز یکی از بیست کشور اثر گذار و مهم دنیا است که در تمامی چالش ها مداخله کرده و بانی خیری در خاورمیانه گردیده است ان هم با دولتی اسلام گرا و ضد سکولار ؟؟؟؟؟
باز هم این مهم نیست
مهم ان است که با مداخله ی ایران اسلامی در حوزه های سیاسی دیگران از غزه تا لبنان در عمل کشور های عرب را به چالش گرفته و با مصر و عربستان و امارات متحده ی عربی و...زور ازمایی می کند . زور ازمایی ایی که منافع ان برای کشور معلوم نیست و اهمیتی هم ندارد.
در ان سوی چالش افرینی ما با اسرائیل ( خواه بد باشد و خواه خوب ) بی ان که منافعی مشترک در تعریفی اقتصادی و اجتماعی داشته باشیم درگیر نبردی خاموش و گاه روشن شده ایم . نبردی برای هیچ و هیچی برای هیچ
چرا ؟
چرا باید در الی که منافعی نداریم و منفعتی اقتصادی برای کشور متصور نیست درگیر بحرانی جهانی شویم و دنیایی را بر علیه خود بشورانیم ؟
فرض کنید که ما توانایی اتمی نداشته باشیم اما روابط دیپلماتیک گسترده ایی با تمام دنیا و حتی اسرائیل داشته باشیم چه چیزی از منزلت و توانایی اقتصادی ما کاسته می شود ؟
ایا یک پاکستان اتمی و تروریست پرور اما گدا و بی حرمت با مردمانی به غایت تنگدست و فقیر جهان اسلام را کفایت نمی کند ؟
کجا دیده شده که توسعه ی نظامی کشوری جهانی سومی و فقیر و نادار و بیچاره منجر به توسعه ی ملی و افزایش ثروت و دانایی ان
ملت شده باشد ؟
چرا یکبار و برای همیشه نمی توانیم از خود بپرسیم چرا آلمان و ژاپن و سوئیس و ... که فارغ از توان و رقابت تسلیحاتی بودند و هستند توانستند پس از جنگ جهانی دوم از میان خرابه ها و ویرانه ها کشوری توسعه یافته و بسیار اثر گذار در دنیا بسازند و در کنار همان آلمان فرانسه و انگلیس نظای گرا بشدت افول کرده و قادر به رقابت اقتصادی و صنعتی با آلمان نیستند چرا ؟
گمانم بر ان است که پدر خوانده ها در ایران اسلامی قادر به درک و فهم مصایب و رنج های ملت نیستند و نه می خواهند به دنیای اطراف خود نگاهی داشته باشند .
به هر روی اینک جهان با بحرانی اقتصادی و مصیبت بار مواجه است . و تمام اهتمام مدیریت ها بر ان است که به هر طریق ممکن فقط خود را نجات دهند . امریکای اوباما هم سر به گریبان خود فرو برده و می کوشد از این مصیبت فراگیر خود را برهاند همچنان که دیگر کشور های صنعتی و پیشرفته فقط در جستجوی راهکاری برای برون رفت از این بحران و گسترش رفاه و تعالی زندگی مردمان خود هستند .
راهی که مدیریت ایران گویا نمی خواهد ان را بازنگری کند و شرایط نوین را دریابد .و نمی خواهد با صرف پول های ملت خاموش اما گرسنه و ناتوان راهی برای برون رفت از این چالش بیابد و اجازه دهد که کیفیت زندگی و اعتلای سعادت پنجره ایی برای بهبود وضع مردم گردد .
برایند چنین تفکر و اندیشه ایی چه خواهد بود و در هنگام بحران های جهانی چه حوادثی در داخل و خارج اتفاق می افتد

نگاهی به اجمال به تاریخ :
در هنگام بحران های اقتصادی جهانی و توسعه ی فقر و کاهش امکانات و منابع شرایط داخلی و خارجی همواره مبین یک رویکرد و راهبرد ناخوانده و نامتناسب است و ان
تنش زایی بی حد و حصر .
هنگامی که فقر گسترش می یابد و منابع مالی اندک می شود . به همان اندازه که ارزش های انسانی افول می یابد
دست اندازی و غارت و چپاول توسعه می یابد
به سبب بیکاری ناهنجاری های اجتماعی گسترش می یابد
دزدی – جنایت – ادم کشی – ادم ربایی _ و فرار سرمایه ها و مغز ها از مناطق بحرانی_ شدت می یابد
به میزان افزایش ناهنجاری ها ی اجتماعی و اقتصادی در میان مردم بر میزان بودجه ی نظامی بشدت افزوده شده و تندک رمق دولت ها صرف امنیت و پیشگیری از انهدام حاکمیت می شود
شورش های کور خیابانی و جدل های جنگ افرین شعله ورتر شده و کیان و حریم انسانی را بشدت در هم می کوبد
اندک کارخانجات و کارگاه های تولیدی نابود - ورشکسته شده و بر میزان بیکاری بطور تصاعدی افزوده می شود
دولت ها برای تامین مخارج خود فشار بیشتری به مردم وارد ساخته و بدین ترتیب مقدمات شورش و انقلابی خونین را بیشتر ایجاد می کنند
دولت ها با فشار به ثروتمندان به منظور تامین مخارج جریانی پوپولیستی براه انداخته و غارت و چپاولی سازمان یافته را شکل می دهند
از منظر خارجی و روابط بین الملل
1- به هنگام بحران اقتصادی تمام تلاش مدریت های عقلایی کاهش تنش و از بین بردن زمینه های بحران نظامی و سیاسی می شود
2- کوشش عمده ترین کشور های صنعتی و توسعه یافته در همراهی برای نجات صنایع رو به اضمحلال داخلی و به ویژه صنایع نظامی ایجاد و یا استقبال از جنگی منطقه ایی و ناحیه ایی است و نبردی که به اقتصاد انا ن سر و سامان دهد
3- گروه بندی های جدیدی به لحاظ سیاسی و اقتصادی شکل گرفته و کشور های معرض با مدیریت های نالایق هدف نظامی قرار می گیرند
4- گسترش بی نظمی و ناهنجاری در ماطق دور افتاده و دور از مناطق صنعتی عاملی شوق انگیز برای دلالان و نیرو های خدماتی کشور های توسعه یافته است و تا با ایجاد و فروش امکانات و توانایی های خود از مهلکه ی نابودی نجات یابند
5- اجماعی باور نکردنی در متلاشی سازی مدیریت ها و کشور های بحران ساز شکل می گیرد
6- پی در پی کشور ها و مناطق دور از کشور های صنعتی تقسیم و تفکیک شده و جنگ ها ی داخلی بسیاری به وقوع می پیوندد
7- به سبب ترس و وحشت از تسری نابسامانی مناطق بحرانی و چالش زا به دیگر مناطق بر میزان هزینه های نظامی - در عین حالی که کوشش عقلا برای رفع تنش های سیاسی است - افزوده شده و دنیا میلیتاریزه تر می شود
8- کشور های با منابع و مواد اولیه ی کار امد مورد توجه و گاه مورد حمله ی نظای قرار می گیرند


حال بررسی نمائیم که دولت ایران اسلامی با توجه به مخاطرات و بحران های پیامد بحران اقتصادی و در حالی که بنیه ی نحیف و در حال جان دادن پاکستان اتمی و کره ی شمالی را می بیند در عرصه ی داخلی و خارجی چه کاری انجام می دهد ؟
1- در عرصه ی داخلی دولت ایران اسلامی با کوبیدن اب در هاوان تلاش بسیار دارد که اب ها ی دنیا را نرمتر و سیال تر کند . این دولت با انتقال دارایی ها و ثروت ملی به روستا هایی که در حال تخلیه و نابودی بوده و قادر به تامین هزینه های ابتدایی زندگی خود نیستند و پرهیز از عمران و ابادانی سرزمینی در مناطق پر جمعیت تلاش بی وقفه ای برای خانه دار شدن حیوانات که پس از مهاجرت روستائیان تنها بازماندگان منطقه می شوند انجام می دهد ( البته کمی اغراق امیز )
2- جاده های اصلی و مهم کشور را به فراموشی سپرده . تفکری برای امایش و بهرهوری سرزمینی نداشته و ندارد .
3- کارخانجات دایر را بایر ( نابود ) کرده و هیچ تلاشی برای ساخت و راه اندازی فرصت های شغلی از همان ها که امریکائیان و چینی ها و... انجام می دهند . نمی کند .
4- فرصت شغلی از منظر این مدیریت یعنی داشتن خودرویی و سوار کردن مسافری و ...
5- مناطق حاشیه ایی و پیرامونی کشور را که نیاز مبرم به اقتصاد پویا و محرک و جهش گونه دارند به مناطق مسمتری بگیر تبدیل کرده و برای جوانان و بیکاران ان نواحی هیچ طرحی ندارد
6- کشاورزی در حال مرگ را با قطع یارانه ها به نهاده های کشاورزی ( کود – سم – بذر و...) به مرگی فاجعه بار محکوم کرده و کشاورزی تجاری را به سبب تنش افرینی با کشور های توسعه یافته نابود ساخته است ( توجه کنید که هیچ فقیری در دنیا پسته نمی تواند بخورد مگر از باب تبرک و تیمن و اما این مردمان ثروتمند هستند که بیشترین پسته را مصرف می کنند و از ان هزاران فراورده می سازند و با عرق و مشروب می خورند . البته می گویند دولت بخاطر پیشگیری از فعل حرام و جلوگیری از بیماری های ناشی از عرق خوری خود مانع صادرات گناه الود پسته و زعفران و ... به کشور های ثروتمند گردیده و بجای پسته و ... را به بعضی ها می دهد که بهتر بجنگند و جان و رمقی برای مبارزه داشته باشند )
7- هیچ زیرساخت مهمی (بیمارستان . فرودگاه . خیابان . بلوار. دانشگاه . ازمایشگاه . و....) در شهر های بزرگ که متاسفانه همه ساله پذیرای هزاران و میلیون ها کشاورز خانه خراب شده و بدهکار به دولت ساخته نشده و در حال ساخت هم نیست . ( پس از نهضت خانه سازی در روستا ها تعداد بیشماری از روستائیان با استفاده از وام های ارزان ذوق زده شده و خانه ای بنا کردند و بعد ناگاه دریافتند که کاری در ان روستا وجود ندارد و قیمت محصولات هم پس از خشکسالی و سرمازدگی و بشر زدگی و...زدگی ان قدر نیست که بتوانند اقساط خانه های تازه تاسیس را بدهند و لذا برای تامین زندگی به کارگری به شهر هایی سرازیر می شوند که در ان خود شهروندان از بیکاری و گرسنگی ناله سر داده اند )
8- پدیده های تازه ایی نظیر کارگاه های زود بازده و در عمل غیر بازده و هرگز بازده شکل گرفتند تا الگویی از حیات اقتصادی چین در ایرانی که تمام الگوی اقتصادی ان لیبرالیستی و امریکایی تباری بسازند بی ان که بدانند که ان هم نیاز به زیر ساخت فکری و دانایی دارد . به هر حال این الگوی چینی در تقابل با امریکا تباری رفتار ایرانی سخت توهم اور گردید . ( شاید هم امریکائی ها از ما یاد گرفته اند که زندگی پر و پیمانه و باز و بزرگی داشته باشند و بله این بهتر است و اخر چند سالی می شود که تمام خوبی ها و بدی ها را می گویند - یعنی هر چه غرب دارد - کپی شده ی الگوی ایرانی است )
9- دانشگاه های صنعتی را بجای ان که موتور محرکه ی صنعت و تعالی اقتصادی نمایند با ورود اساتید خاص و بورسیه ای تبدیل به مرکز بیکار افرینی کرده و بجای ان که وام های صنعتی را به این گروه از نوابغ بدهند و تمامی وام ها به کسانی تعلق گرفت که هیچ پشتوانه ی علمی – فنی – مدیریتی نداشته و نمی توانستند داشته باشند و...
10- گسترش معتادان در کارخانه ی ناامید سازی ایران اسلامی - طلاق – کودکان خیابانی بی نهایت – دختران گل فروش چهر راهی - زنا – فحشا افرینی – دزدی و جرم و جنایت و 9 میلیون پرونده ی قضایی تنها نمونه ی کوچکی از فروپاشی ارزش های انسانی و دینی در کشوری است که اراده ی ان داشت که پرچم دار معنویت و تعالی بشریت گردد . و به همین مناسبت در خارج از خانه – کشور همچنان داعیه ی معنویت مداری است ( جنگ ارزش ها با امریکائی ها و غربی ها و اسرائیلی ها هم اکنون در حال نبردی زیرپوستی و گاه اشکار است ...؟)
11- درگیری و نبرد گروهی و طبقاتی و منزلتی و حذف مخالفان ( ادم هایی همچون من که بودن و یا نبودنمان یکسان است و...) و برداشتن و به دوش کشیدن هزاران تهمت و افترا و قبول هزاران مورد ناهنجاری سیاسی – اعتقادی – اجتماعی و نقض حقوق بشر و...که کشور را به سیاهچاله ی ناراستی در منظر عاطفه و اخلاق جهانی کشانده گوشه ایی از بسیاری رفتار نابخردانه ایی است که ملت باید با تحمل تحریم های اقتصادی تاوان ان را بدهندو می دهند و...
12- و....

در گستره ی روابط بین الملل و روابط خارجی
1- چالش افرینی مداوم
2- پافشاری بر اتمی شدن با کمک و مساعدت روسیه ی مزور و دسیسه باز
3- درگیری در هر نقطه ایی از جهان که بتوان در ان خود نمایی کرد
4- حمایت از گروه ها و جوامع مطرود و مورد نفرت دنیا
5- نبرد برای هیچ با کشور های منطقه – اشکار و نهان – بی ان که سودی داشته باشد
6- تعریف اشتباه استراتژی ملی بر اساس تفسیر نامناسب و نابجای منافع ملی
7- منزوی سازی خود خواسته و غیر عقلائی
8- نقض پی در پی پروتکل های جهانی و پیمان نامه های تعهد اور
9- تلاش مستمر در درگیری و انتساب هر حرکت خلاف جهت گیری جهانی به خود
10- از بین بردن منافع و ارزش های ملی و اصیل دینی ایرانیان در سطح جهان و ساخت چهره ایی تروریستی از کشور
11- ارتباط با ناقضان حقوق بشر در دنیا و حکومت های منفور
12- عدم درک راهبرد های استراتژیک در راستای منافع ملی و همکاری برای نابودی منافع پایدار کشور ( همراهی با روسیه و..در فروش سهم ایران از دریای مازندران ان هم به ثمن ...)

برایند چنین شرایطی ان هم در حالی که تمامی کشور های بزرگ و توسعه یافته با سرعت تمام در حال تزریق پول و دارایی به کشور خود بوده و با ساخت و احداث جاده ها ی بزرگ – فرودگاه ها – بیمارستانها – کارخانجات برزگ – ازمایشگاه ها – و رونق دهی به صنعت ساختمان و عمران ملی خود کوشش می کنند که مردم حداقل سختی را از بحران اقتصادی تحمل کنند و در شرایطی که کشور هایی مثل انکلیس با اعطای وام برای مصرف بیشتر مردمش درصدد است که روند رشد را شعله ورتر سازد و در حالی که کشوری مثل امریکا با بخشودگی و کاهش مالیات و... تزریق پول به صنایع و کوشش در ساخت جاده هاو ...تلاش خود را برای افزایش کیفیت زندگی مردم معطوف نموده اند
به یکباره در ایران ان هم در این شرایط دشوار و بحرانی دولت مالیات بر ارزش افزوده را تعیین می کند
سیاست ها انقباضی را پیش می گیرد سیاست هایی که اندک کارخانه هاو صنایع را هم نابود می سازد و ساخته
عوراض بر کسب و کار را افزایش می دهد
با اخذ انواع عوارض و مالیاتها از کسبه و خرده تاجران ( تاجران عمده همه جز کاست قدرت بوده و از رانت های ویژه استفاده می کنند و به سبب اقتصاد سیاسی ایران دست هیچکس به انها نمی رسد ) به مردم عادی که بیشترین مصرف کنند گان و متقاضیان کالاها و خدمات این کسبه هستند چنان فشار مضاعفی وارد می سازند که ...
چگونه می توان از کاسب جزئی فروشی که تنها کار ش فروش مقداری ماکارونی و... اندکی رب و .. است ان قدر مالیات و عوارض شهرداری و... گرفت که به خاک سیاه بیفتد و ایا او فقط به تنهایی این بار را حمل خواهد کرد و یا این فشار را به مردم منتقل خواهد کرد
می گویند ( طبق امارها ) مغازه های خرده فروشی در سطح شهر ها بیش از 5 برابر استاندارد جهانی ان است . سخن درستی که تبعات نادرستی دارد . و چون چند برابر استاندارد جهانی است باید تلاش کرد که انها محدود شوند . اما کسی نمی پرسد اگر این ملت نجیبو بخت برگشته به این کار هم نپردازند چه باید بکنند ؟
ایا کارخانه ای بسیاری در این شهر ها و کشور وجود دارد که مردم بروندو کار کنند و یا ان که ثروت بی کرانی دولت به انها داده است که ملت بی نیاز از خرده فروشی شوند ؟
یا ان که استخدام دولتی وجود دارد ؟
کاری شما سراغ دارید که یک ادم عائله دار و یا یک جوان بیکار انجام دهد ؟
چرا باید از زندگی مردمی که می خواهند با شرافت زندگی کنند و باید مورد تشویق و توجه قرار گیرند چنین پیشگیری می شود ؟
گویا وقتی که به زندگی مردمی فلک زده و دربدر در ایران نگاه می کنند فراموش می کنند که این انقلاب چه بلایی بر سر انها اورده است .
گویا فراموش می کنند که نه کارخانه ایی در این کشور پابرجاست و نه امیدی برای یافتن کاری مناسب ؟
چگونه است که وقتی مردمی عزم ان می کنند که مصیبت های گرد امده از سو مدیریت را خود جبران کنند و با کار افرینی از فرو رفتن در منجلاب پرهیز نمایند این چنین مورد غضب قرار می گیرند . مگر این ملت بد بخت چه کرده که باید تاوان سو مدیریت و نادانی مدیریت کلان اجتماعی را که با بحران زایی و چالش افرینی فقر و بیکاری را به ارمغان اورده بپردازد
مگر نه انکه ایجاد کار و تامین زندگی شرافتمندانه ی هر ایرانی وظیفه ی دولت و نظامی است که ثروتش را مصادره کرده و با تصاحب ان هیچ مفری را برای عبور سالم مردم باز ننموده ؟
در شهری مثل مشهد بی هیچ اتیه و امیدی برای کار کردن و داشتن کار یک جوان و یا یک ادم متاهل ایا چاره ایی جز ان دارد که با باز کردن مغازه ایی با سرمایه ایی 2 تا 3 میلیون تومانی راه شرافتمندانه تری برگزیند ؟ ایا دولتی که حداقل سالیانه بیش از 500 هزار تومان هر فرد ایرانی را تصاحب کرده و با جنگ افروزی و تروریست پروری و بحران زایی ان ثروت را بر باد می دهد نباید جواب گوی رنج های ملتش باشد ؟
ایا اکر مثل چین – امریکا – انگلیس و...دولت بجای ارسال ثروت ملی برای غزه و نبرد و... به راه سازی و احداث بزرگ راه و ... بپردازد . باز هم سالیانه شاهد مرگ بیش از 28 هزار انسان پاک و بی گناه در جاده های مرگبار ایران خواهیم بود ؟ ایا اگر نهضت ساخت و احداث با سرمایه های ملی در کشور شروع شود باز هم کسی مایل است با خرده فروشی و ... زندگی کند ؟
مساله تنها این نیست
مساله ی مهم ان است که نظام در ایران بجای ان که واعقا از کار افرینی و ایجاد فرصت های شغلی حمایت کند . از بیکار سازی و یرانگری حمایت می کند .
اما
اما
اما
اما هنوز به گمان من روز خوشی است که دارد به پایان می رسد . روز خوشی که شباهنگام سرد و بی فروغش با گام های شتابان و قتل دو کودک بی گناه در مشهد مقدس – با گسترش سرقت های مسلحانه – با درگیری و نبرد شبه مذهبی دارد فرا می رسد .
وقتی که هیچ امیدی برای کار پیدا کردن نیست
وقتی که هیچ سرمایه ایی برای ادامه ی زندگی نیست
وقتی که عده ای از خودی ها با میلیارد ها ثروت و خودرو های ... خود نمایی می کنند
وقتی که در عراق تا لبنان جنگ مذهبی براه می اندازیم
وقتی که از گروه های تروریستی و منفور جهانی حمایت معنوی و مادی می کنیم
وقتی که مادران ما و فرزندان خرد سال ایرانی به علت بی پولی می میرند
وقتی که در بیمارستانها ی دولتی زیر میزی تا نباشد بیماری معالجه نمی شود و ما بیماران غزه را با سلام و صلوات در بهترین بیمارستانها ی ایران پذیرایی می کنیم
وقتی که در شهر های مرزی و اغلب سنی مذهب یک مدیر سنی وجود ندارد و فضا کاملا امنیتی شده
وقتی که این مردمان محروم و گرسنه و بیکار را فقط برایشان زمین ورزش می دهیم و به فکر اتیه و شغل انها نیستیم
وقتی که از حرکت خود جوش مردم برای بهبود زندگی و کارشان به بهانه های بسیار پیشگیری می کنیم
وقتی که در هر بحران بین المللی بیمار گونه مداخله می کنیم و در جلو چشم ملتی ثروتمند اما گرسنه سیل سرمایه و امکانات را به ان نواحی سرازیر می کنیم
وقتی که پدران و مادران بسیاری توان تامین هزینه ای تحصیل فرزندان خود را ندارند و با کلیه فروشی امرار معاش می کنند و در عین حال ما در بولیوی و .... ثروت ملیمان را به باد می دهیم
وقتی که عمق استراتژیک کشورمان را تا امریکای لاتین تعریف می کنیم و سپس از نواحی حاشیه ی کشور خود غافل می شویم
وقتی که فقط درمان سالیانه بیش از یک میلیون نفر ار به زیر خط فقر فرو می کشد و ما در لبنان بیمارستان می سازیم و کمیته ی امداد در ... خانه می سازد و بچه های این کشور بی سقف در سرمای زمستان زندگی می کنند
وقتی که اجازه نمی دهیم هیچ صدایی برای بیان حرفی حساب بلند شود
وقتی که منافع ملیمان را به ثمن بخص می فروشیم
وقتی که کوچه روشن کن و خانه تاریک می شویم
وقتی که ارباب مدارانه منتظر ضجه ی یک بدبخت می مانیم تا با صدقه ایی به خود مان افتخار کنیم
وقتی که خواهران و مادران و دختران سرزمین مان در کشور های عربی و سرتاسر دنیا به تن فروشی می پردازند
وقتی که می خواهیم به قیمت تباهی ملت انرژی اتمی از روسیه وارد کنیم و ملعبه ی دست مافیای روس می شویم
وقتی که صدای دردالود میلیون ها پدر و مادر و خواهرو برادر را در اندوه و غم فرزندان و پدران معتاد و ناامید نمی شنویم
وقتی که خدا هم گریه اش می گیرد از این همه ستم و فقر و بیچاره گی ملتی که بر روی گنج گرسنه می خوابد
وقتی که ارزش های انسانی و دینی را پشتوانه ی سومدیریتمان می کنیم
وقتی که.....
وقتی که ...
بدیهی است که این ادم ها ی نا امید و بیکار . این ادم های بی فرجام و فرو ریخته می توانند در گستره ی غم بار زندگی هم سلاح به دست گیرندو بکشند و هم برای لقمه ای نان و اندکی زندگی و جرعه ایی زیستن همچنان که خود را تباه می سازند بقیه ی ادم ها را هم نابود سازند ....
با این همه کاش فقط تمامی مسائل کشور به همین مرگ و نیستی ختم می شد .
کاش فردایی نبود
کاش می توانستیم بفهمیم که بر سر نسل اینده ی بی امید و کشور بی فرجام چه خواهد امد
شباهنگام بحران دارد با سرعت نزدیک می شود .
هیچ دولتی ارباب منش ( رانتیر ) هرگز نخواهد توانست تا ابد خصلت های پدر خوانده گی و مافیایی اش را حفظ کند . این تکرار تاریخ است .
شباهنگام دارد فرا می رسد . شباهنگامی که فقر و بیکاری و فحشا و ناامیدی ورود ان را شتاب می بخشد .
شباهنگام با پا های خونین از شرق و غرب و جنوب دارد می اید و
امروز نارنجک و خودرو بمب گذاری شده در حاشیه ی کشور و فردا عملیات انتحاری در داخل شهر های بزرگ
امروز قربانی شدن دو کودک بی گناه در مشهد . فردا کشتار تمامی بچه ها در تمام کشور
امروز خودکشی و اعتیاد و تن فروشی و فردا غارت و چپاول
امروز نظم اربابی در حال فرو پاشی در مرز ها و فردا جنگی داخلی و مرگ ارباب و رعیت و چاپلوس و ازاده ... تر و خشک در نفرتی بی دلیل و بی فر جام
نمی دانم . ارباب به چی می اندیشد ؟ نمی دانم مدیران کشور چه مساله ی مهمی دارند که از حال زار مردم غافل شده اند ؟
نمی دانم این بیماری کشنده ی مازوخیسم سیاسی ( رنجاندن و رنجیدن – ترساندن و ترسیدن – مردن و کشتن و...) کی بهبود خواهد یافت و کی این بیماران شفا خواهند گرفت .؟
اما نیک می دانم که این راه هیچ فرجامی ندارد . هیچ فرجامی و هیچ سعادت و خوشبختی با ان قرین نیست .
فقط می دانم که دیگر نمی توان با ادامه ی این روند ویرانساز از ورود شباهنگام درد و نیستی پیشگیری کرد و ان را نگه داشت .
گمانم بران است که هنگام تدبیری بزرگ فرا رسیده است . تدبیری برای گریز از بحران و ورود به دامچاله ی نگون بختی و مرگ تمدنی کهن پایه .
حال ارباب و پدر خوانده به چه می اندیشد ؟ ایا بازهم زبان ها را از حلقوم بیرون خواهند کشید که حقیقتی بیان گردیده . و یا به راهی خواهند پیوست که جهانی ان را تجربه کرده و به ارمان های ان پایبند می باشند ؟
شباهنگام با مرگ دو کودک – انفجار نارنجکی در میان سوگواران – خودرویی بمب گذاری شده و... در راه رسیدن به قلب سرزمینی ایران است .




من به احساس خوشایند غزل محتاجم / تا بسازم از نو خانه ای در برهوت دریا / و رها از تپش غوغا / ذره ای دور شود بهت و پریشانی من /و برای یک فصل بشود / لحظه من گلباران / و رسد مژده اغاز هوایی تازه / و شود سهم من از قسمت عشق /فرصت روشن هر لحظه عمر / پر نفس چون احساس / تا رود از یادم بغض دلتنگی /حسرت کوچ فراموش بیزاری
ناهید قادری نسب



میانگین درامد سرانه ی هر ایرانی 2600 دلار . متوسط درامد میانگین جهانی 7200 دلار . متوسط درامد سرانه ی نفتی هر ایرانی1143دلار .
محاسبه کنید خط فقر .
محاسبه کنید 25 درصد بیکاران از جمعیت اماده به کار و بالغ
محاسبه کنید سرانه ی تخصیص یافته ی دولت برای سلامت هر ایرانی 8 هزار تومان
محاسبه کنید سرانه ی اموزش و تربیت انسانی 5 هزار تومان
محاسبه کنید باقی مانده ی سرانه ی هر ایرانی از درامد نفتی را و....


۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه


در فراگرد تاریخ از اب و برق و گاز و تلفن و کرایه ی مجانی وعده شده ی مرحوم ایت ...خمینی تا پرداخت هزینه و تاوان ناکارامدی مدیریت کنونی در ایران

( معضل ناکارامدی مدیریت کشور رنجنامه ایی که ان را طبقه متوسط باید بپردازد در روندی که نام ان تخصیص یارانه ها بطور مستقیم و ازاد سازی قیمت ها است.)
چکیده : در امد سرانه واقعی ایران از 1830 دلار در سال 57 به 1650 دلار در زمان حال رسیده در حالی که درامد سرانه ی ترکیه از 600 دلار در سال 57 اکنون به 10 برابر ایران رسیده . در حالی که درامد سرانه ی ایران اندکی بیش تر از کشور های افریقایی است . این سوال مهم پیش می اید ازاد کردن قیمت ها و افزایش تورم به بیش از 50 درصد چه معنا و مفهومی دارد
ایا ملت باید تاوان رفتار مازوخیستی و بیمار های روانی مدیریت کشور را بپردازد ؟
می خواستم در مورد بحران جنسی و چالش های ان بنویسم . اما مساله ی مهمتری اتفاق افتاده و ان دسترسی به اسناد و مدارکی است که از منظر حقوقی و مدیریتی در کشور حائز اهمیت بسیار است و ان
مقوله ی تخصیص یارانه های مستقیم برای دهک های پائین و فقیر جامعه است و ازاد شدن قیمت ها ( به تعبیر دولتی ها هدفمند نمودن یارانه ها )
دولت پیوسته اعلام می نماید که بیش از 50 درصد مصرف گاز – اب – انرژی و ... هر ان چه که به ان یارانه تعلق می گیرد توسط دو دهک بالای جامعه استفاده می شود و دهک های پائین کمترین بهره را از این یارانه دارند .
در این نوشتار به عدالت توزیعی و یا عدالت تخصیصی و ... پرداخته نمی شود .چرا که مقوله ای فراخ دامن با ابعاد و وجوه بسیار چشمگیر و مشکلات عدیده است .

اما گزاره های ذیل مورد توجه و عنایت می باشند :
1- از طبقه ی سوپر میلیاردر (اریستوکرات ) و رانت دار وابسته به حاکمیت که بگذریم که به هزار ان دلیل نه اطلاعاتی از انها وجود دارد و نه هرگز بدست خواهد امد به سبب نوع معاملات و شیوه های ثروت افرینی در فضای رانتی کشور و انجام معاملات مشکوک از پول شویی تا دلالی اسلحه و ... اخذ میلیارد ها تومان وام بی بهره و کم بهره .... اصولا دیگر در کشور ما طبقه ی ثروتمند چشمگیری نداریم . داشتن تعدادی واحد مسکونی و خودرویی که در دنیا مخصوص طبقات متوسط جامعه است و... ثروت محسوب نمی گردد .همچنان که داشتن منزلی واقع در جردن و یا مناطق بالای شهر در کلان شهر ها اثبات کننده ی ثروتمندی و برخورداری مردم غیر وابسته به حاکمیت نیست . اگر چه چنین برداشتی در حاکمیت شکل گرفته و ثروتمندی را بنا به منطقه ی جغرافیایی و ناحیه ی شهری تعریف کرده اند بی ان که بررسی نمایند شاید ارثی و...از گذشته باقی مانده باشد و... ما توزیع ثروت و درک ان را در هیچ کجای دنیا بر اساس منطقه ی جغرافیایی نداریم و چنین تصوری شگفت انگیز است .

2- طبقه ی ثروتمند وابسته ( کمپرادور قابلیت ان را دارد که در شرایطی که یک نفر ادم معمولی قادر به اخذ 2 میلیون تومان وام از هیچ بانکی نیست هزاران میلیارد حداقل در همین دولت نهم بگیرد و نه تنها ان که ان را پس ندهد بلکه فتوا نیز بگیرد که سود متعلقه بر این وام ها حرمت شرعی ( حرام ) بوده و سپس با ارتباطات ویژه اثبات عصر و حرج نماید ( ناتوانی در باز پرداخت ) که اغلب با پا درمیانی و باج دهی به مدیریت کلان به نوعی بانک ها از خصوصی تا دولتی ناچار با این گروه کنار امده و....و مساله مختومه می گردد . اما بخش غیر وابسته به حاکمیت قادر به چنین تنظیمی برای گریز از چپاول بیت المال نیست ...کدام شخص غیر وابسته به حاکمیتی را دیده اید که بتواند 85 میلیارد تومان وام برای صادرات پسته – منهدم سازی و زدن تشکیلات پسته ی رفسنجان بگیرد و بخواهد با ان با اقای رفسنجانی و طیف همراه ایشان رقابت کند و بعد ادعا کند که 40 میلیون دلار از پسته های ان نابود شده ( عصر و حرج ) و قادر به بازپرداخت ان نیست و....- بگیرد و سپس از ان در ساختاری وابسته به دولت نهم بگریزد و کسی هم جرات بازخواست نداشته باشد ... نمونه ها بسیار است .


3- بدین لحاظ پس از انقلاب و دشمنی ساختار مدیریتی با سرمایه داری و برخورداری از ثروت و ویران سازی این طبقه از سویی و گریز سرمایه در فرایند مصادره و ...ناامنی به سوی دیگر کشور ها از سوی دیگر . هیچ سرمایه داری غیر وابسته در داخل کشور شکل نگرفت علت ایستایی این سرمایه ها ان هم به شکل محدود ( توجه داشته باشیم که سرمایه مرز – اعتقاد – باور و... نداشته و در جستجوی ارزش افزوده برای تکاثر و انباشت به مناطق جذ اب می رود ) فقط ان بوده که قابلیت حرکت به سبب مشکوک بودن منابع تولید ان نداشته و خطر مصادره و ...به علت مسایلی همچون پول شویی و.. در خارج از کشور و شخصیت مالکان ثروت داشته و لذا این اندک سرمایه ی مانده فقط سرمایه های بی ابرو و حیثیت است که ترس از حرکت ان وجود دارد . پس از خودی ها است و خودی ها هرگز مشمول قوانین نمی شوند . نتیجه طبقه ی ثروتمندغیر وابسته و غیر بهره مند از رانت در اقتصاد سیاسی شده ی ایران به تعبیری منطقی وجود ندارد .

4- حال این کشور غیر از کاست رانت دار وابسته که دارای ثروت و مکنت بسیاری است فقط دارای دو طبقه ی عمده ی اقتصادی و اجتماعی است : الف : طبقه ی متوسط رو به زوال که اغلب متخصصان و صاحبان مشاغل خاص را شامل شده و لایه هایی از بازمانده های اشراف سابق را نیز در بر گرفته . این طبقه خود در راس هرم ان به سبب بورس های سیاسی و توجهات خاص به برخورداری وابستگان به قدرت سیاسی در اختیار نزدیکان به منابع قدرت است . را که پس از انقلاب ساختار سیاسی برای از بین بردن روشنفکری و تسلط بر ان بیشترین بورسیه های تحصیلی و تخصصی را به وابستگان به قدرت اعطا کرد .کمتر استاد دانشگاه و متخصصی ( استخدام شده بعد از انقلاب ) در جامعه دیده می شود که در پست مهم و نان و اب داری باشد ان هم از طیف مستقل و بدون وابستگی به ساختار قدرت . خود این طبقه دارای زیر شاخه ها و لایه های متعددی است .






ب - طبقه ی فرودست و محروم که از دانش اموختگان دانشگاهی غیر وابسته تا روستائیان و
بی سوادان را در بر می گیرد و البته روز به روز بر حجم و اندازه ی ان افزوده شده و از طبقه ی متوسط غیر وابسته به ساختار قدرت کاسته می شود .


بدین ترتیب همچنان که شرح شد . در ایران اسلامی فقط دو طبقه ی نیمه وابسته و کمتر وابسته به قدرت سیاسی وجود دارد که این دو طبقه هرمی را شکل می دهد که در راس هرم وابستگان به قدرت و در انتهای ان مردم بی وابستگی و بشدت فقیر شده می باشند .

اما در این طیف چه اتفاقی افتاده که به یکباره دولت نهم درصدد بر می اید که در میان سوگواران بر عزای خویشتن به سوگ و اندوه انان بیفزاید ؟

در واقع در ورای بحث درست هدفمند کردن یارانه ها – بحثی بجا در موقعیتی نابجا اما با هدف و مقصدی نادرست و ویران ساز – مهمترین مساله ان است که چگونه می توان از شر طبقه ی متوسط که در تمامی دنیا موتور محرک اقتصاد – پویایی – رشد – دانش – تحصیلات و... است خلاص شد . در واقع دولت نهم و نظام تمایلی اشاعه یافته به ان دارند که این طبقه را به هر نحو ممکن نابود سازند و بر تعداد متکدیان و گدایان محتاج دولت و ساختار افزوده و تدبیر و عقلانیت را ( خصلت های شکوهمند این طبقه در تمامی افراد وابسته و غیر وابسته به ساختار قدرت شبیه به هم نمود
می یابد ) بطور کلی منهدم نمایند .

به هر حال اگر طبقه ی ثروتمند و اندک را که امکان نداشته و ندارد در اقتصاد سیاسی ایران (ثروتمندی خارج از کاست قدرت باشد ) از رانت بهره ایی نداشته باشد و در ساختار قدرت تعریف نشده باشد . جدا نموده و انها را جز مالکان کشور (رانتیر – ارباب کل ) بدانیم که دست کسی و شخصی نمی تواند به انها برسد و.. اکنون دولت در میان دو طبقه ی دیگر متوسط و فقیر – هر کدام با لایه های مخصوص به خود –در هدفمند کردن یارانه ها دنبال چه هدفی است ؟

اگر قصد فقیر سازی طبقه ی متوسط را ندارد و عزم ان که این گروه از سازندگان و کار افرینان و دانش افرینان را با خاک برابر کند پس هدفش چیست ؟ با عنایت به ان که اشراف حکومتی بالاتر از ان هستند که اولا دست کسی به انها برسد و ثانیا یارانه ها برای انها مهم نیست .
چرا باید دولت نهم و ساختار مدیریتی به یکباره اراده ی منهدم سازی طبقه ی متوسط را اتخاذ کند در حالی که در تمام دنیا کوشش عمده بران است که این طبقه توسعه یافته و بر تعداد انها افزوده شود تا جامعه پویایی و تحرک یافته و توسعه استحصال گردد .؟

علت چنین گرایشی را باید فقط در ان دانست که اصولا دولت نهم و مدیریت کلان به سبب عدم تخصص و فقدان کار ایی نمی تواند وجود طبقه ایی هوشمند و متخصص را در هر طیف و تفکری را بپذیرد . چرا که وجود و توسعه ی طبقه ی متوسط به معنای حذف این ساختار ناکار امد و بحران ساز و ارباب منشی است که با دانایی طبقه ی متوسط سازوگار نیست . مدیریت کشور اراده ی ان دارد که با افزایش فقرا و انهدام طبقه ی متوسط در عمل همه ی کشور را تبدیل به متکدیانی جیره خوار ی نماید که در هیچ حالتی جرات تفکر و بیان حقیقت و واقعیت را نداشته باشند و در یک گذار تاریخی فرصتی برای تعقل و اندیشه سازی هرگز پای نگیرد .
و اگر نه چه دلیلی دارد که در کشوری که متوسط درامد سرانه با دلار برابر شده با یورو و ین ژاپن کمتر از 1650 دلار است بخواهند همان اندک روشنایی بازمانده را منهدم سازند ؟. در کشوری که در طی 30 سال مدیریت ارزشی و معنا گرا میزان درامد سرانه از 1850 دلار سال 1357 ( اخرین دوره ی حکومت شاه ) کمتر شده وبه 1650 دلاررسیده – ترقی معکوس - و هزینه ی زندگی و کیفیت ان بشدت تنزل نموده و با فشار بی پایان به روح و روان جامعه بیش از نیمی از مردم با مشکلات روانی و استرس زندگی می کنند این طرح در جستجوی چیست ؟
.... و در حالی که ترکیه ایی که در سال اول انقلاب درامد سرانه ی ان ( بدون وجود نفت – بدون وجود مدیریت ارزش گرا و...) 620 دلار بوده و اینک به بیش از 24000 دلار رسیده و.... در حالی که درامد میانگین سرانه ی ایران اسلامی از خیلی از کشور های فقیر و بحران زده ی افریقا هم کمتر شده و با وجود دریا ها و اقیانوس هایی از منابع اولیه از نفت و گاز تا سنگ و دیگر کانسارها ... حال مدیریت چراعزم ان
دارد که یارانه ها را هدفمند و قیمت ها را بطور دلخواه ازاد سازند ؟

{توضیح : در قیمت گذاری بنزین هنگامی که سهمیه ای شد گفتند که به سبب ارزانی بنزین ایران و .. قاچاق می شود ..گفتند به نسبت قیمت جهانی پائین است . اما همین بنزین اکنون که قیمت ان در کل دنیا در بازار های ازاد به کمتر از 270 تومان رسیده در ایران اسلامی همچنان 400 تومان باقی مانده و می گویند این قیمت تمام شده ی بنزین برای ما است پس ملت هم ناچار باید ان را به همین قیمت بخرد .}

به هر روی هدف مند کردن یارانه ها بسیار عالی است . بسیار دیدگاه خوبی هم هست که واقعا قیمت های همه ی کالاها و خدمات جامعه همسان دنیا شود – بخصوص شبیه کشور های منطقه ی خلیج فارس گردد که دولت و مدیریت بر ان تکیه دارد – اما
اما
اما هیچ کس ظاهرا نمی بیند و یا نمی خواهد ببیند که به سبب مدیریت عالی کشور های حوزه ی خلیج فارس و حتی دنیا ( میانگین جهانی ) درامد سرانه ی مردم ان کشور ها چقدر است و منابع ملی انها چقدر بهره وری دارد .
{بدیهی است که اگر شما در اقتصاد سوئیس با میانگین درامد سرانه ی 42000 دلار و فاصله ی طبقاتی بسیار اندک کمتر از 5 ( یعنی بالاترین ثروت و میزان برخورداری رئیس جمهور و یا یک فوق تخصص با یک رفتگر فقط 5 برابر است اگر رفتگر 100 تومان دریافتی داشته باشد رئیس جمهور و یا ان فوق تخصص 500 تومان درامد و دریافتی دارد ) است . در حالی که این مقدار تفاوت بنا به گفته ی وزیر رفاه در ایران با احتساب اقتصاد سیاسی – عدم شفافیت اماری – فقدان درستی و راستی در امار دهی – معضل ناراستی مدیریت در ارایه ی امار و... 16 اعلام شده که دو برابر میانگین جهانی ( 8) می باشد . مساله ایی که در واقعیت جامعه خیلی بیشتر از ان بوده و گمانه ها عدد 36 را بیان می دارد ( یعنی دریافتی پائین ترین درامد از بالاترین ان بنا به گفته ی اقای مصری 16 است . حال در نظر داشته باشید بیکار ها و کسانی که فاقد شغل بوده که بیش از 25 درصد کل کشور – در رده ی گروه بالغ و جویا ی کار - را در برمی گیرد ... }

بدین لحاظ اگر قیمت ها بخواهد ازاد باشد ابتدا باید سطح و میزان درامد سرانه افزایش یابد
– فاصله ی هولناک طبقاتی کاسته شود – هزینه ها و درامد های ملی شفاف شده – مردم میزان بهره وری و کارایی مدیریتی را بتوانند مشاهده نمایند .
اما چگونه می توان قیمت ها را ازاد کرد در حالی که با اقیانوسی از نفت و گاز 25 درصد بیکاری و درامدسرانه ایی بسیار اندک داریم ؟
ایا ان گاه مردم از مدیریت کلان جامعه نخواهند پرسید که ثروت ملی که مال همه ی ملت ایران است و متعلق به هیچکس و هیچ مقامی نیست چگونه صرف می شود ؟
انگاه باید کسی جواب دهد که هزینه های خارجی برای بحران زایی جهانی – هزینه های تسلیحاتی – هزینه های سرباری ناشی از ناکارامدی سیاست خارجی و جبهه گیری نابخردانه در روابط بین الملل که موجب افزایش هزینه های زندگی و کاهش کیفیت سطح زندگی ملی شده از کجا و چرا باید شکل بگیرد در حالی که فقرا فقیرتر و طبقه ی متوسط نابود ... می گردد
چگونه می توان در چنین شرایطی که درامد سرانه بشدت اندک و تولید ملی ناچیز – هزینه های سیاسی و اقتصادی مدیریت کلان بسیار – ناکارامدی ساختار وحشتناک و.. است نسبت به حذف یارانه ها اقدام کرد ؟

ایا اصولا درکی منطقی و درست نسبت به طبقات و اقتصاد سیاسی کشور وجود دارد که بخواهیم با هدفمند ساختن ان اقتصاد کشور را نجات داد ؟

چنین به نظر می رسد که همچون مدیریت توهم زده ی کشور متاسفانه اقتصاد دانان وابسته – که البته چشم انداز کنونی اقتصاد ایران برایند تفکر و خرد انها است – با نادانی و بلاهت تمام کوشش می نمایند اخرین بارقه های امید در نجات زندگی مردم را نابود سازند و شگفتی تاریخ در ان است که از کسانی که مدرک انها و میزان عقلانیتشان محل تردید و اما و اگر های بسیاری است و 30 سال این کشور را بیشتر به ورطه ی استهلاک و ورشکستگی کشانده اند . حال بعنوان متخصص لایحه ایی برای هدفمند تر کردن فقر توسعه یافته ی ملی استفاده می نمایند .شگفتا ...

به روی این ظرفیت شگفت انگیز مدیریت کشور در تسری بحران و فقر و بیچاره گی ملی در تمام سطوح چنین به نظر می رسد که اهداف دیگری نیز دارد :

1- فقیر تر سازی مردمی که اندکی درامد انها بطور میانگین از انگولا بیشتر است .

2- ملتی نشسته در کشتی ایی از طلا از گرسنگی دارند رنج می کشند ( نفت برای همه باعث ثروت و رفاه جمعی شد و نفرین منابع فقط به خاطر سومدیریت سیاسی دامن ما را گرفت . ثروتی که برای همه صلح در پی داشت برای ما سیاه مست بازی تعدادی جاهل در صحنه ی بین الملل به همراه داشت و این بر گرسنگی و رنج ملت افزود )


3- نابودسازی طبقه ی متوسطی که به نسبت فقرا داخلی ( کسانی که در زیر خط فقر و زیر خط بر اساس صفر فارنهایت زندگی می کنند و... سالیانه بر تعداد 9 میلیون پرونده ی ورودی به قوه ی قضائیه می افزایند ) متوسطند ولی در سطح دنیا به نسبت تمامی جوامع همسایه ی نفتی خود از گرسنه ها گرسنه تر می باشند .
4- توسعه ی خدمات اربابی مدیریت کلان برای برده سازی همه ی ادم هایی که وابسته به کمک های دولت برای زندگی دردناکشان نیستند و...

5- پرداخت هزینه ی ناکارامدی و فقدان عقلانیت مدیریت ملی در استفاده از منابع مالی به بهای فقیرتر شدن ملت


6- افزایش بهره برداری مدیریت مازوخیست و خشونت طلب و بحران زا ی ملی از فقر ملت در راستای بکار گیری انها در چالش ویرانگر در برابر جهان

7- چپاول ثروت ملی و غارت اندک سرمایه ی مردم توسط دولت با کمک کسانی که در طی 30 سال این بلا را بر سر کشور اوردند و حال خود را اقتصاد دان می دانند ( تعدادی نادان که روابط ارگانیک در تولید ثروت و تحرک اجتماعی را نمی دانند و بخاطر اندکی پول شرف مدرک قلابی و بی بنیان خود را نیز به ثمن بخس می فروشند و..)


8- تحقق ارمان های رهبر فقید ایران مرحوم امام که فرمودند هنگام انقلاب که :

اب – برق – گاز – تلفن مجانی باید بشود و پس از انقلاب این کار را انجام خواهیم داد .
رایگان بودن اب – برق – گاز – تلفن برای ملت در انقلابی شکوهمند اینک در تعبیری خوابی چنین دهشتناک تفسیر شده و حال باید فقط بحال خود گریه کنیم و....

مساله اینک این است
برای ملت بزرگ و تمدن ساز ایران مرحوم
ایا پس از این فاجعه ی در شرف وقوع زندگی باز هم جاری و ساری خواهد بود
مساله این است
بودن و یا نبودن ؟

به هر حال شاید هم زیاد تفاوتی نکند چرا که اکنون که هزینه ی ناکارامدی مدیریت ایران اسلامی را می پردازیم بعد هم هزینه های بحران زایی و اشوب طلبی را هم خواهیم پرداخت .ارمان های رهبر فقید و مرحوم شده ی انقلاب در مجانی شدن بنیاد های زندگی را هم
می پردازیم .
جیره خوار و گدای ارباب کل ( مدیریت کشور ) هم می شویم .
تامین کننده ی منابع مالی بحران سازان دنیا هم می شویم
اما بعد
اما بعد
اما بعد ایا ملتی این چنین خوارو تحقیر شده و مفلوک و اواره خواهد توانست در دفاعی سرزمینی حداقل برای بقای نظام مشارکتی همه جانبه داشته باشد ؟

ایا به هنگام وقوع بحران و شورش در کشور از امریکای لاتین و فلسطین و... کسی برای نجات ایران خواهد امد ؟
ایا با افزایش فقر و نابودی طبقه ی متوسط ( به نسبت فقرای کشور ) دیگر کسی برای توسعه ی ملی وجود خواهد داشت که کاری انجام دهد ؟

ایا مگر نه ان که با طرح یارانه های نقدی بر 30 درصد تورم 20 درصد دیگر افزوده شده و تعداد بیشتری از مردم بحران زده ی مفلوک بیچاره تر خواهند شد و مگر نه ان که مادام که فقر گسترش و توسعه می یابد بر رفتار های پر خطر افزوده شده – فحشا – اعتیاد – بیکاری – جنایت – زنا – تجاوز – و... افزوده شده و همچنان که روایات می فرماید از یک در فقر وارد می شود و از ان در ایمان می رود . در چنین شرایطی ایا نظامی با عنوان جمهوری اسلامی ایران قابلیت و توان بقا خواهد یافت ؟


پایان بخش اول

{{ به بهانه ی جنگ در غزه راهی بی پایان در انتهایی سخت . یهود همیشه قربانی در بحران های اقتصادی دنیا و ایران همیشه متهم در بی گناهی مردمانی همواره پاکیزه دست و... در هیچ شرایطی یک ایرانی عملیات انتحاری انجام نداده و نخواهد داد . اما همواره متهم است شاید از ان روی که مدیریت این کشورهیچ چیز از دیپلماسی نمی داند .چرا ؟؟؟}}
چه کسی از نبرد ایران و اسرائیل سود خواهد برد ؟
ما کی هستیم ؟
ایرانیان شبیه به امریکایی ها و یا امریکائی های شبیه به ایرانیان ....
چرا با اسرائیل دشمنیم
درحالی که از منظر ژئو استراتژیک متحد واقعی و همیشه گی ایران است ؟
چرا ما چند پاره ایم ؟
چرا ما بیشترین رابطه فکری را با اسرائیل داریم ؟


{ خدا نبود
خدا نبود وقتی که اشک ها جاری شد
خدا نبود
خدانیست وقتی که ستم فراگیر می گردد
خدا می گرید با گریه های ما }
جامعه ی ایران از دیدگاه ها ی مختلف دارای روحیات و همذات پنداری های بسیاری است . ایران به سبب وجوه مختلف در حیات اجتماعی دارای گسست ها و شکاف های فزاینده ایی است که هیچ کس به ان توجه ندارد .
جامعه ی ایرانی ( نه دولت و حاکمیت ) دارای رفتارها و شخصیت های ویژه ایی است . رفتارها و کنش های خاصی که در هر مقطع یکی از انها بروز و نمود می یابد
پیش فرض :
چرا در هر جنگی و بحرانی در اروپاو اسیا همواره قوم یهود باید تاوان پس دهد و مورد ستم مضاعف قرار گیرد ؟ در فرایند جنایت و درک وقایع مرتبط با ان همواره یک مساله مورد عنایت بسیار است و ان این که چه کسی از این مکانیزم سود می برد
وقتی که قتلی صورت می گیرد اولین پرسش کاراگاهان این است . چه کسی از این قتل بهره می برد ؟
حال مساله ی مهم این است چه کسی از نفرت و نبرد با یهود یان سود می برد ؟
ایا مسلمانان از یهود ستیزی سود می برند ؟
جوامعی که هیچ ندارندو هیچ منافعی خاص تعریف شده نتوانسته اند در طی سالیان انقلاب صنعتی طراحی و تعریف کنند چگونه می توانند از مرگ و نیستی یک ملت و قوم سود ببرند ؟
به تعریف دیگر ما از مرگ یک مکزیکی و یا یک نفر در فیجی و یا گینه ی بیسائو ( همان کشور هایی که جمهوری اسلامی با تلسکوپ هابل انها را پیدا می کند شکمشان را سیر می کند و بعد نمی دانند که چرا به انها کمک کرده اد و چه می خواسته اند و رها می شوند و...) و چه سود و یا ضرری می کنیم – فارغ از بحث انسان دوستی و بشر دوستی غرض فقط منافع ملی و اجتمای است – بودن و یا نبودن کشوری همچون گینه و یا گویان چه حادثه ای برای مناع و بهبود ملت مااست ؟
از نگاهی دیگر هیچ بده را به هیچی ستان چه کار ؟ ما حتی از بودن و یا نبودن کشوری مثل یمن و حتی افغانستان که حیات خلوت ما است نه سودی می بریم و نه از دشمنی انها منفعتی متصور است .دوست که باشیم چیزی برای انها نداریم و دشمن هم که باشیم جز تعدادی دیوانه ی مازوخیست و خود ازار تروریست چیزی نمی توانیم به انها بدهیم و یا بگیریم .
در واقع کشور مثل ایران و اصولا تمامی کشور های با اقتصاد مبتنی بر فروش مواد اولیه نمی توانند برای هم منافعی داشته باشند . ما باید از افغانستان یا عراق ( تریاک پدیده ایی شاخص و قابل احترام است برای بعضی از بزرگان که در حوزه ی این مقال نیست و...) وارد کنیم و نفت اندکی به انها بدهیم . از عراق چی را باید مورد معامله قرار دهیم ؟ نفت بدهیم و باز همان نفت را بگیریم ؟ چیزی برای معامله نیست پس منفعتی و سودی و همبستگی برای بقا وجود ندارد . بودن و یا نبودن ما و انها برای هم چه ارزشی دارد ؟
ایا جز ان است که عمده ترین مشتریان مواد اولیه در دنیا کشوره ای توسعه یافته و خرد ورز می باشند ؟ هم ما و هم عراق و افغانستان و ... ناچار منافع مشترک و خاصی با جهان توسعه یافته داریم . این پاراگراف شرح شد تا بدانیم که ما در محو و یا بقا اسرائیل و هر کشور دیگری منفعتی نداریم و ضرری هم از انها نمی تواند متوجه ما شود . اما وجود و یا نابودی امریکا – المان – ژاپن – و... برای همه ی ما و بقا ملت ها ی تک پایه ی اقتصادی اهمیت بسیاری دارد . چه ان که فقدان انها معادل است با عدم خرید کالا های ما – مواد اولیه – که برای خودمان و دنیای عقب مانده ارزشی ندارد و قادر به فراوری و استفاده از ان نیستیم و نیستند ...
بدین لحاظ بودن و یا نبودن اسرائیل و ... واقعا برای ملت و جامعه ی ما چه اهمیتی دارد و ما برای انها چه اهمیتی داریم ؟
( البته طوری در رسانه های داخلی ایران مطرح می شود نقش و کارکرد ایران که تو گویی تمام دنیا فقط به ما نگاه می کند و ان قدر بیکار است که ما را ارزیابی کند . ما – کشوری – که نفت داریم و مقداری پوست و روده که اگر انها را نخرند مثل حالا که نفت را نمی خرند بیچاره می شویم و از گرسنگی می میریم ...)
مساله چرا در هر بحران و جنگی این ملت و قوم بیچاره ی یهود قربانی است – در جشن و عزا سرش را می برند – چرا و چه کسانی از ان سود می برند ؟
ما که نمی توانیم – حتی اگر بخواهیم از محو و یا نابودی اسرائیل و ملت یهود دنیا – سودی داشته باشیم . اعراب هم که از ما بدترند و باز اگر همان کشور زیبا را به انها بدهند دوباره ان را می فروشند همچنان که در ده ها سال ان را به یهود یان فروختند و باز ادعای مالکیت می کنند .
بگذریم در جنگ اول و دوم جهانی – در تمامی شورش های اورپا از انگلیس قرن 18 تا شورش های امپراطوری اطریش – مجارستان همواره این یهودیان بودند که قربانی بحران ها می شدند و شدند . چرا ؟
یهود یان درست شبیه به شیعیان دارای رساله ی عملیه ایی در اداب انجام فرایض دینی می باشند – تلمود – و از ان مهمتر قومی با همگرایی و دانایی بسیار بوده که از سایر سامی ها خلاقیت و نبوغ بیشتری داشته و حتی در استحصال ثروت و دانش از اقوام هند و اروپایی برترند به لحاظ نوع جهان بینی و نگرش خاص به ثروت ( همچنان که شیعیان در میان دیگر مسلمانان از هوش و ذکاوت فزاینده تری برخوردار بوده و در شرایط فرصت برابر صد ها برابر یک سنی مذهب پول و دانایی بدست می اورد . از طرف دیگر کاملا همگرایی دینی داشته و بیشتر از ان که فرد گرا باشند به لحاظ دینی جمع گرا می باشند .
جمع گرایی اعتقادی – دانایی و ذکاوت برامده از جبر و ستم تاریخی در هر دو گروه شیعه و یهود سبب گردیده که به شکل سنتی با اقتصاد فرد گرای لیبرال منافات ماهوی داشته باشند . اما یهودیان به سبب گسترش و تمرکز در اروپا و دست یابی به ثروت بسیار ان جوامع و نبوغ نظرگیر در مدیریت سرمایه و دانایی در تمامی شورش ها و انقلاب ها و جنگ ها مورد تعرض و ستم قرار گرفته و می گیرند چرا ؟ بدان سبب که ثروت انها در اختیار دیگران قرار گیرد . از همین روی اروپا – به خصوص انگلیس – با درک این رفتار همگرایانه و نبوغ بسیار قوم یهود با نقشه ایی خدعه امیز قوم یهود را از تفرق منجر به ثروت اندوزی به تجمعی سرزمینی واداشت تا سرمایه هایی خود و دیگر مسیحیان را حفاظت کند . اما کجا بهتر از مرکز شیعه افرین شرق مدیترانه جایی که اولین شیعیان ( فاطمی ها ی مصر ) – لبنان ( عالم پرور ) – جبل عامل مهد نبوغ شیعی – سوریه ... قرار دهد .
بدین سان به لحاظ تفکری دو قطب مخالف هم ولی با قدرت و توانایی فکری و نبوغ بسیار را کنار هم فرار دادند تا
1- قدرت یهودیان را در اورپا کم نمایند
2- از قدرت شیعیان در اندیشه سازی بکاهند چرا که اثبات گردیده بود که این دو اندیشه ی جمع گرا و توانمند در برابر ناملایمات فقط قادرند همدیگر را خنثی سازند
3- ارتباط تاریخی و اهمیت ایرانیان کهن نزد یهودیان که همواره ایرانیان و حاکمان ان در دوران تاریخی از بابل تا حکومت رومی ها کمک دهنده به یهودیان بوده و نقش منجی برای انان ایفا می کرده است پارادکس شگفتی از عشق دیرین و تقابل شکل می داد
4- رقابت همواره میان دو گونه ی همسو ( به لحاظ زیستی گندم با جو بیشتر است در دریافت منابع تا گندم با چغندر) همیشه جنجال برانگیز تر و بنیان برافکنانه تر است . پس قرار گیری این دو ائدولوژی در مجاورت همدیگر همان کاری را می تواند انجام دهد که تقابل عثمانی با صفویه انجام داد و سرانجام با انهدام عثمانی و تضعیف صفویه این اورپا بود که از این حادثه بهره گرفت و از شر عثمانی که تا پشت دیوار وین گسترش یافته بود جلوگیری کرد .
5- از این روی همواره و در هر شرایطی ذبح یهودیان فقط یک برنده در قرون اخیر داشته و ان اورپائیان بوده اند .

بدین سان در فراگرد تاریخ مشاهده می شود که یهودیان در هر شرایطی به ویژه به هنگام بحران های اقتصادی و فشار بر روی دولت های اورپایی مورد تعرض و هجوم قرار گرفته اند .
پس از قحطی و گرسنگی بزرگ لندن و انگلیس این یهویان بودند که غارت شدند . پس از بحران اقتصادی برامده از پیشرفت پروس و تشکیل دولت المان و بحران پیامد ان در طی جنگ جهانی اول باز یهودیان در سرتاسر اورپا مورد تجاوزو غارت قرار گرفتند و پس از بحران بزرگ اوروپا و امریکا در 1933 و فقر و گرسنگی اوروپا در 1940 این یهودیان بودند که مورد غارت و کشتار دسته جمعی و چپاول واقع شدند . با این نگاه ایا طبیعی نیست که باز در فردای بحران بزرگ اقتصادی در دنیا ( اکنون ) این یهودیان باشند که در معرض هجوم عوامل اوروپا در منطقه – اعراب – قرار گرفته و با ورود به جنگی ناخواسته تاوان بدهند ؟
اما این تمام مساله نیست
مساله ی مهمتری وجود دارد . هر دو نوع تفکر شیعه و یهود در طول تاریخ پیدایش همواره اقلیت – مورد ستم – و اواره بوده اند . فصل مشترکی از تاریخی در جریان .اما در ورا این مسائل حاد این هر دو تفکر که با شیوه ایی تقریبا یکسان در جامعه ی خود حکومت می نمایند ( با این تفاوت که اسرائیل لیبرال تر و ازاد تر از ایران کنونی بوده و دارای حکومتی دمکراتیک و مردمی است با درامد سرانه ی بسیار بالایی علی رغم سالها نبرد و بحران و...)
شایان توجه : هر دو ملت اسرائیل و ایران دارای علایق مشترکی در امریکا دوستی و به نوعی اتحاد استراتژیک نانوشته ایی با ایالات متحده ی امریکا هستند اگر چه دولت و نظام کنونی ایران عزم القا امریکا ستیزی دارد اما منافع مشترک و راهبردی مانع از ان است که در علایق ملت ایران به ویژه روشنفکران ان نسبت به امریکا تردیدو خدشه ایی وارد شود - امریکایی که مهد تمدن – عقلانیت – حضور تمامی نخبگان جهان – چند ملیتی و فراملیتی و فرامذهبی است – از این روی بر اساس دشمن دشمن من دوست من است .به سبب دشمنی امریکا با نادانی و افراطی گری جاهلانه هردو ملت دارای علایقی (به سبب ترس از وهابیون تروریست ) یکسان نسبت به امریکا دارند .
با این همه این تاریخچه از ان روی بیان شد که به این مبحث بنیادین برسیم که اینک جامعه ی ایران در چه شرایطی قرار دارد و نسبت دشمنی ها و دوستی ها در سطح بین الملل چگونه است .
ایران اسلامی پس از انقلاب دچار تناقض و بحران فزاینده ایی در تعریف و تفسیر منافع ملی و نقش راهبردی در منطقه شد . روند رو به رشدی که همچنان تداوم داشته و قادر به حل ان نیستند .
علل این تعارض و پارادکس در چیست ؟
1- به سبب چندگانگی برامده از انقلاب ائدولوژیک در ایران و خصلت شیعه در تقیه و سابقه ی تاریخی و خصلت روشنفکری و هوشمندی در ایران چند گانگی شخصیتی پدیدار گردیده است . خوب در کتابت و نوشتار عین و برابر نهاده ی همان مفهوم در عمل نیست . یعنی در ایران چیزی و مطلبی گفته می شود ولی عمل دیگری صادر می گرددو یا عمل دیگری انجام می گیرد .{ با این همه علی رغم بحران در رفتار و اندیشه ملاحضه ی این مساله مهم است که هیچ ایرانی تا کنون عملیات انتحاری نداشته و اصولا با هر نوع افراطی گری مخالف است . از ان مهمتر ان که جامعه ی اهل سنت ایران که ظاهرا سنی می باشند به لحاظ ظرفیت عقلی و نژادی – اریایی تباری – ان چنان خصلت های شکوهمندی از ادب . عقلانیت . شعور سیاسی یافته اند که ان ها را از بقیه ی جهان جدا می سازد . به تعبیر دیگر اسلام در ایران تفسیری نژادی – تاریخی یافته علی رغم ان که یک گروه خود را شیعه ( حد نهایی افراط برای تمایز ) و گروه دیگر سنی ایرانی (
حد متعارف و متوازن همسویی با بقیه ی دنیای اسلام ) نام گرفته اند . در شرحی دیگر هیچ ایرانی تباری در دنیا پیدا نشده که خود با عملیات انتحاری و دیگر کشی ( چه شیعه و چه سنی ) خرد و شعور خود را تنزل داده باشد .}
2- چند پاره گی رفتاری به تفکیک اندیشه ایی مبدل شده با همان کارکرد و تعامل خاص ایرانی ( تفاوت میان رفتار با اندیشه و اندیشه با بیان )
3- درک عمیق منافع ملی توسط خود مردم علی رغم عدم فهم ان توسط حاکمیت و دولت ها در ایران اسلامی
از این روی اینک در ایران اسلامی شاهد چند رفتارو کردار به ظاهر متعارض و متناقض می باشیم :
الف - دولت رویه و ساختاری شبیه به دولت اسرائیل اتخاذ نموده با همان رفتار – همان کردار و همان نوع دیپلماسی اما با نهایت بیان دشمنی با اسرائیل ( بیان در ایران با رفتار و رفتار با اندیشه متفاوت است . در ایران وقتی می خواهند کسی به خانه ی انها نرود تعارف زیاد می کنند . اما اگر مایل به پذیرایی از میهمان باشند با تعبیری مثل غلط کرده ایی – بیخود – گ...می خوری و...صمیمیت خود را نشان می دهند که مخالف ادب و حرمت به نظر می رسد )
ب- ملت دقیقا الگوی زندگی امریکایی را با خصلت های خاورمیانه ای ان در اینده نگری ( به سبب عدم اطمینان به کارایی نظام ها و دولت ها اینده نگری اقتصادی در ایران بیشتر از هر جای دنیا مشهود است از مسکن تا ...) پیاده کرده و عمل می نمایند . در ایران امروز کمتر کسی را در طبقه ی متوسط که موتور محرکه ی جامعه – عقلانیت – ثبات – کارافرینی – دانایی و... می توان یافت که با نظام همسو بوده و در کنار نظام بر شعار هاییی خاص بایستد . طبقه ی متوسط ایران فقط به اقتصاد خود می اندیشند درست مثل امریکایی ها و هیچ علاقه ایی به سیاست ندارند و هیچ تلاشی در راستای پرستیژ دولت و یا نظام انجام نمی دهند مگر از باب اینده نگری و فرصت یابی برای بهبود وضع اقتصادی خود .
( توجه داشته باشید که در سر اسر دنیا این طبقه ی متوسط هستند که تمامی بار اندیشه – عقلانیت – پیشرفت – تحصیل – بهره وری – دانایی و.. را بردوش داشته و در ان اثر گذارند . چرا که طبقه ی بالا ی اجتماعی و یا مرفه به سبب برخورداری از ثروت نیازی به پیشرفت احساس نمی کنند و طبقه ی فقیر هم به سبب ناکامی غرق در فساد و بحران روانی و...می باشند . البته این هم درست است که نظام فعلی ایران دانسته و یا نادانسته طبقه ی متوسط یعنی موتور حرکت اجتماعی را نابود کرده و اندک باقی مانده های ان را نیز در حال ویران سازی است گویا هیچ عاقلی و جامعه شناس متبحری در این ساختار نیست . نظام و بخصوص دولت نهم بجای تقویت طبقه ی متوسط به درمان بحران های برامده از فقرا می کنند اما راهی برای گذار انها به سمت طبقه ی متوسط انجام نمی دهند . تمایلی برای پایداری در فقر بشدت نمایان است )
ج- طبقه ی فرودست و بحران زده که به سبب شعار ها و نوع رفتار نظام دقیقا در حال گذار به سمت تغیر رفتاری و همسازی با جوامع خاورمیانه می باشند . در این عرصه خود نظام نیز وارد این چرخه شده . چرخه ایی از بیماری مازوخیستی که رنج کشیدن و رنج بردن قاعده ایی پسندیده گریده و بشدت تمایلات بیمار گونه ی روانی در بحران زایی و چالش افرینی در انها تشدید گردیده .( در خاورمیانه از عربستان تا فلسطین و از افغانستان تا عراق و... تمایلی حاد به سمت رنج کشیدن مازوخیستی بروز نموده و اقبالی عظیم به افزایش محنت برای خود و دیگران نمایان است . بیماری هولناکی که در حال سرایت به ایران (در طبقه ی محروم ) می باشد .این بیماری مسری در یک نوع توان افزایی بین دولت نهم و طبقاتی از گروه های پائین نمودی تشدید شده یافته . ( ناکامی های پیاپی در زندگی شخصی و فقدان تخصص همچون دولت سبب گردیده تمایلی هولناک در ویرانسازی خود و جمع شکل بگیرد و دامنه ی گسترش یافته ای از اعتیاد تا تجاوز و در ان سو از عملیات ... مشهود است )
بدین لحاظ نگرش دولت نهم به طبقات خاص فرودست و حضورش در روستا ها و شهر های کوچک و احداث هزاران بنا و سازه ی بی استفاده و ناکارامد در مناطق دور افتاده و غفلت از شهر های بزرگ و مهم ( کلان شهر ها ) و افزایش کمبود های زیرساختی نمودی از این بحران ناکامی و ویرانگری به سبب فقدان تخصص است . هر چند دولت نهم ونظام ان را به خدمت تفسیر می نماید و در صدد گسترش فقر داناییو ثروت وناکای عمیقی است که از ان پشتیبان بسازد برای انتخابات اما در اینده ایی نه چندان دور این معضلات با ویرانی کشور و انهدام ساختار مولد ثروت و دانایی یعنی طبقه ی متوسط خود را نشان خواهد داد و با نابودی نظام و کشتاری گسترده توسط لمپن های پرورش یافته شکل دیگری از این نادانی را به نمایش خواهد گذارد .
به هرروی اینک جامعه ی ایران به 3 گروه فکری – رفتاری خاص علی رغم شعر ها و بیانات تقسیم شده
1- انان که ائدولوژی همگرای یهود تباری را در نظر دارند ( دانسته و یا نادانسته )
2- گروهی که رفتار های اجتماعی و اقتصادی الگوی امریکایی را عمل می کنند .
3- گروه بحران افرین و مازوخیستی که رنج کشیدن را طلب کرده و از رنج خود و دیگران مثل اعراب و... لذت
می برند
خلاصه ان که در چنین تناقضی اشکار انچه که کاملا مشهود است و سبب نگرانی بسیاری از متفکران گردیده محو طبقه ی متوسطی است که موتور محرک جامعه بوده و رفتاری با الگوی امریکایی دارند .
به لحاظ روابط راهبردی باز هم این ملت یهود خواهد بود که تاوان عقل اقتصادی خود را در بحران اقتصادی کنونی جهان خواهد پرداخت و همچنین ایرانی که بیشترین شباهت ساختار حاکمیتی را با اسرائیل و به لحاظ الگوی رفتاری با امریکاییان داشته و در میان مردمان منطقه به روشنفکری و خلاقیت مشهور است
ایا نمی توان راهی پیدا کرد که از در غلتیدن کشور به دامچاله ی بحران طلبی مازوخیستی نجات یافت . اتشی که دود ان برای همیشه و همواره به چشم خودمان خواهد رفت ؟
چرا درصددیم رنج بکشیم و رنج را مضاعف شده تسری دهیم ؟
چرا باید از الگوی خاورمیانه ایی وهابیون و سلفی ها و تکفیر ی های مازوخیست و خود ازار و دیگر ازار استفادهکنیم و ملت مان را نیز به رنج کشیدن عادت دهیم ؟
ایا سنخیتی میان این ملت امریکایی رفتار با مازوخیست های بحرا طلبو اشوب افرین وجود دارد که دست به قماری می زنیم که می دانیم نابود خواهیم شد ؟
ایران به ویژه طبقه ی متوسط ان علی رغم ان که هزاران اتوبوس برای انتقال مردم به استقبال مدیران ارشد نظام برده
می شود و علی رغم ان که کارمندان و دانش اموزان و...را ملزم به شرکت در این خیمه شب بازی می کنند نمی تواند راه دیگری را برای بقا برگزیند مگر همان راه امریکائیان در رفتار های اقتصادی . هر چند که شعر های دیگری را به ناچار سر دهد .( تفاوت ایرانی در رفتار با کردارو کردار با اندیشه مساله ایی است که در طول تاریخ باعث بقا شده باید همواره مورد توجه قرار گیرد ) اما
اما این ظرف کژ و معوج ناگاه منهدم خواهد شد و ما در خواهیم یافت که ناگاه چه زود دیر می شود . درخواهیم یافت که اسرائیل چه نعمتی بوده برای ایران که قدر ان را ندانسته ایم . وقتی به ارزش های وجودی اسرائیل پی خواهیم برد که امارات متحده ی عربی به سبب نادانی و بی توجهی ما به منافع ملی و راهبردی جزایر سه گانه را تصاحب کند و ما در عنادی خود خواسته رنجی به رنجهای خود بیفزاییم و درک کنیم که چرا عمری را بی خود در راه رنج کشیدن و رنجاندن دیگران کوشیده ایم ....