۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه


بحران – ناتوانی – عدم مسولیت پذیری وفقدان راهبرد درمدیریت ایران (بحران اقتصاد جهانی و چا لش ساختاری و زیرساختی در ایران با توجه به نقش دولت در دولتها و رهبری در رهبر ها کشور با تشتت رفتاری و فرماندهی بشدت مواجه است )

تقدیم به استاد عزیزم که نخستین مبتکر طرح معضل ملی خرد جمعی و اراده ی عمومی بنیان گذار گروه ها و اتحادیه های صنفی در راستای رشد و توسعه بود به پاس بزرگواری هایش در تبیین دیدگاههای ارگانیک در مطالعات و تعاملات کشوری و ملی ( می ترسم اسمش را بنویسم به اتش من بسوزد از این ساختار هر چه بگویی بر می اید )

به بهانه ی تشتت رفتاری و عملکردی نظام در همه ی ابعاد -همچنانکه به نظر می رسد در روابط بین الملل دارای استراتزی و راهبرد مشخص نیستیم در اقتصاد نیز همین بحران را تجربه می کنیم گویی :

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان و این راه بی نهایت

از یک سو نسخه ی اقتصاد ازاد را می چینیم و از سویی در ان مداخله می کنیم از طرفی طرف دار جهان اسلام هستیم از سویی از مسلملنان ترکستان چین و چچن و... حمایت نمی کنیم .
مساله ی اساسی این است که در اقتصاد ایا واقعا ما از نظام و قانون عرضه و تقاضا تبعیت می کنیم یا ان که این مساله امری دلخواهی و کجدار مریض است .
مرسوم ان است که به هنگام بحران اقتصادی حتی در لیبرال ترین و ازاد ترین اقتصاد های دنیا دولت ها با تزریق نقدینگی از یک سو و ایجاد کار از سوی دیگر به مبارزه با رکود و بحران اقتصادی می روند .
فارغ ار اقتصاد کینزی و مدلهای مداخله ی دولت ها برای رفع بحران های اقتصادی و اجتماعی و بی ان که اراده ی ان داشته باشیم که الگوهای سوسیالیستی را مورد توجه و مداقه قرار دهیم . عزم ان داریم که نمونه هایی از نحوه ی حل مشکل را در سطح جهان نشان دهیم .
در بحران اقتصادی اخیر وحشتناک - ایالات متحده با کمک به بانکهای بزرگ کشور با بیش از 700 میلیارد دلار تزریقی و چین نیز با اقتصاد سوسیالیستی با حدود 600 میلیارد دلار کوشش های عمده ای را انجام دادند تا اقتصاد پویا و پر جوشش خویش رااز این وضعیت برهانند -. پر واضح است که تزریق نقدینگی به بازار تولید و کار چند وجه مناسب و ارزنده را بهمراه دارد از سویی اعتماد را که بزرگترین مساله است باز تولید می نمایند و از دیگر سو به کار افرینان این امید را می دهند که بجای انباشت و نگهداری از نقدینگی با گسترش و توسعه ی کار خود حجم بسیاری از فرصت های شغلی را ایجاد نمایند . در این میان سیاست های دیگری همچون کاهش مالیات – جذب سرمایه – یارانه های مخصوص به کا رافرینی – کاهش هزینه های زندگی – کاهش قیمت محصولات – بالا بردن میزان مصرف از طریق اعطای وام و سایر کمک های .... همراه با ایجاد کار های بزرگ و مشغول کننده از ساختن سد ها تا جاده ها و صنایع زیر بنایی و... سبب بهبود وضعیت مردم و اعتلای شخصیت ملی کشور می گردد . اغلب کشور ها در چنین شرایطی تمامی تسهیلات را برای رفاه و توسعه ی ملی خود اتخاذ کرده که ملت بتوانند با ارامش خیال و چشم اندازی روشن به ایجاد کار و فعالیت بپردازند. کوشش عمده در چنین شرایطی ان است که به هر طریق ممکن بتوان به کار و کسب های کوچک و بزرگ رونق بخشید و از فعالیت ها ی منجر به افزایش کیفیت زندگی حمایت کرد پر واضح است که در هنگامه ی بحران اقتصادی راهبردها و سناریوهای مختلف اقتصادی جامع و کاملی طراحی شده و به شکل ارگانیک و اندام واره ای این فعالیت ها انجام می گیرد .مساله ی مهمی که در ایران هرگز دیده نشده گزاره های ذیل مبین این واقعیت راهبردی است که کشور اکنون همچون همیشه در سردرگمی و بحران هویت و استراتزی غرق است و نگرش ارگانیک در ان جای ندارد
گزاره ها :
- سود بانکی در کشور افزایش یافته و در حال افزایش است
-
- شهرداری های کشور با تمام توان در صدد دریافت وجوهاتی به هر شکل از مردمی هستند که اکنون محتاج به حمایت می باشند ( 11/9/1387 شهرداری مشهد منطقه 9 امار گیرانی برای کسب اطلاع از وضعیت خرده فروشان و تمدید تجاری موقت یعنی اخذ وجه گسیل داشت )
-
- - مالیات بر ارزش افزوده به تصویب دولت نفتی رسید ( با مقاومت کسبه این طرح یک سال به تعویق افتاد )
-
- - هر روز و هر لحظه بر میزان هزینه های نظامی افزوده می شود در حالی که نمونه های موفق توسعه یافتگی اقتصادی از ایلات متحده تا انگلیس و زاپن و المان هنگامی توانستند به رشد و توسعه دست یابند که هزینه های ملیتاریزه شدن خود را کاستند پیشی گرفتن اقتصاد هایی همچون المان پس از جنگ جهانی دوم و... بیانگر ان است که نسبت معکوسی میان رشد و توسعه ی ملی با هزینه های نظامی وجود دارد و...
-
- -در هنگام بحران اقتصادی کوشش عمده بر تنش زدایی و گریز از مخاصمه و چالش است - در روابط بین الملل - مساله ایی که در ایران کسی بدان توجه نمی کند
-
- - دولت های بزرگ به هنگام بحران اقتصادی به منظور گشایش افق های روشن می کوشند تا حد امکان به مسایل داخلی خویش فقط تمرکز نمایند اما مساله ی عمده و مهم ایران اکنون عراق – فلسطین و..است بی ان که منافعی در ان متصور باشد مگر به لحاظ نظامی - در تعریفی نامفهوم و موهوم - که باید از ان بشدت پرهیز شود
-
- - در حالی که در بحران های اقتصادی الزامات بازار و کمک های ملی سعی در بالا بردن مصرف داخلی و کاهش قیمت ها دارند در ایران بر عکس عمل می شود گویی سنتی خاص حاکم است که هر قیمتی که بالا رفت پایین نیاید
-
- - در حالی که تمامی خودرسازان جهان تابع قانون عرضه و تقاضا با امتیازات چشمگیر می کوشند مشتری جذب نموده و تا 30 درصد از قیمت کاسته اند در ایران قیمت خودرو ها به طور خاص تندر فقرا در حال افزایش قیمت خود است

مساله ی مهم این است که چرا ؟

چرا باید قیمت ها در ایران افزایش یابد در حالی که توجیه دولت در سهمیه بندی بنزین فارغ از تعارضاتش با جهان هماهنگی با قیمت های بین المللی برای پیشگیری از قاچاق سوخت بود حال که قیمت بنزین در سطح جهان به کمتر از 230 تومان رسیده قیمت بنزین همچنان با انحصار دولتی به 400 تومان به فروش می رسد ؟
بی ان که بخواهیم از انحصار دولتی و در عین حال داعیه ی ورود به دایره ی اقتصاد ازاد ان سخن به میان اوریم گمان بر ان است که نظام اسلامی اصولا همچون مسایل بین المللی اش در گیر یک انحصار ویرانگر در عین سو استفاده ی کاست قدرت از وضعیت فراروی می باشد به تعبیر دیگر کاست قدرت در ایران با عدم توانایی در ارایه ی راهبرد فقط از منظر سود شخصی به مساله ی کشور می نگرد گویی کشور تیول انان است و حالا که قادر به دریافت دلار های نفتی نیستند باید مردم ( برده ها و غلامان ) هزینه ی دربار های متعدد را بپردازند . در این میان خرد و منافع ملی ابزاری برای خودخواهی و ارضا حس پدر خوانده گی اینان شده است . ( در نوشتار دولت های رانتیر شرح شد که چگونه دولت هایی همچون ایران احساس پدرخوانده گی و اربابی کسب می نمایند و همچون هیتلر منافع و عقده های شخصی خود را مبنای روابط بین الملل خویش می نمایند ) و در حالی که به بنا به گفته ی دکتر احمدی نزاد 80 درصد مالیات را فقط 30 در صد فقرا وخرده فروشان . کارمندان جامعه تامین می نمایند .( روزنامه ی خراسان 13/9 1387) 70درصد دهک های بالای اجتماعی فقط 20 درصد مالیات را می پردازند ... عدالتی فراگیر . بی مجادله ...
.
اما مساله این است که چرا وضعیت کشور اسلامی بدین شکل در امده است ؟

چه کسان و مدیرانی مسبب این بحران و تضاد طبقاتی ویرانگر می باشند ؟

بی گمان اقتصاد های سیاسی و رانتیر که مبنای حاکمیت و مدیریت انان فقدان شفافیت و روشنایی عمل کردی است بلایی نیست که فقط دولت نهم مسبب بوجود اوردن ان باشد اگر چه خطا های راهبردی و بنیادین این دولت را نمی توان دست کم گرفت اما ایا واقعا این دولت به تنهایی این اوار و تندباد ویرانگر را بوجود اورده است ؟
چنین به نظر می رسد که فقدان راهبرد های اصولی در کشور اصلی که بیش از 3 دهه بدان توجه نشده _ چه از منظر روانی که این سیستم خود را دولت مستعجل می دانست و چه عدم ادراک و تدبیر اینده نگرانه عاملی بود که کشور را به این شرایط دشوار مبدل ساخت – با این همه فقدان راهبرد های اساسی و کلان و عدم توجه و دانایی نسبت به منافع ملی و پارادکس ان نسبت به روابط و تعاملات مرتبط با قوانین پدر خواندگی برامده از عدم دانایی و فهم مناسبات بین الملل منجر به ایجاد تعارضات و مخاصمات بین الملل و داخلی گردیده بدان سان که اینک پس از گذشت بیش از 30 سال هنوز راهبرد و استراتزی مشخصی از منظر منافع ملی و
حوزه ی مفهومی ان و جود ندارد . برایند این پاراداکس ها منجر بدان گردیده که کاست قدرت با رفتارهای متفاوت و متغیر و عدم ارایه ی خط و مشی مناسب دچار تشتت و ناهمگونی بسیاری گردد و پارادایم مشخصی ملاحضه نگردد .
اما فقدان این مشکلات تنها به نابودی پارادایم های رفتاری و سیاسی نظام اسلامی نگردید بلکه مشکل بزرگتری را پدید اورد و ان عدم توانایی و ساخت مجموعه ای همگن و همساز در داخل حاکمیت است . ان چنان که امروزه نیز توانایی برای ایجاد و ساخت سازوکاری
منجر به حل بحران در تشتت مدیریتی و فقدان مسولیت پذیری افت عمده ی کشور گردیده و کشور ی که به همت یک مجموعه انسان نیک اندیش و با همت خویش خود اتکایی در ایجاد و تولید ساختارها ی مولد گندم و نان را پدید اورد به طرفه العینی نابود گردید و تمامی دست اندر کاران ان به تبعیدی خود خواسته و یا زندانی دیگر خواسته مبتلا شدند با ان که از رهبری تا مدیران کارشناسی به اهمیت و اعتبار ان و اقف بودند و می دانستند که چشم اسفندیار ایران همین دو مساله ی عمده ی می باشد:
غذا ( قوت غالب نان و گندم )
سوخت ( بنزین و مصرف بهینه ی ان )

. مسایل عمده ایی که هنوز و همچنان راهبرد معین و مشخصی برای ان طراحی و تدبیر نگردیده و همچنان در حال کش و قوس بسیار است و اگر به فرجامی برسد ...

با این حال مساله ی عمده تنها این نیست که این کشور راهبرد و اصولی معین و مشخص ندارد . مساله ی مهم ان است که فقدان راهبرد ارگانیک و اندام واره ای سبب چالشی عظیم برای ملت و کشور گردیده ان چنان که این کشور در حالی که باید تمام کوشش عمده ی خویش را برای رفاه و تولید ثروت و دانایی مردم اختصاص دهد و بخشی از بدنه ی مدیریتی در این راه می کوشد .بخش دیگری با افزایش هزینه ها ی وارده به مردم سیستم کلی و تلاش ها ی انها را خنثی و نابود می سازند و در این پهنه و گستره ان چه نابود خواهد گردید ملت و توان روحی و روانی ملتی است که باید در عصر تقابل ملت ها و نبرد رقابتی در صحنه ی بین المللی پشتوان دولت و ساختار مدیریتی به منظور رفع چالش ها گردند . – اگر نه با رفتار های پدر خوانده های ملت و تعارضات بین الملل و روند رو به گسترش چالش های بین المللی ساختار مدیریتی کشور به کدام قدرت و عظمت مردمی می بایست تکیه کند و چگونه از گوشت های دم توپ بهره گیرند ایا با افزایش تضاد های طبقاتی و منزلتی راهکاری برای ورود مردمی که با ارزو ها و اتوپیا های فرازمند دل در گرو نظام داشتند و مبادرت به گذشت از جان و مال خویش نمودند دوباره شکل خواهد گرفت ؟ و این مدیریت قادرخواهد بود از دامچاله های خویش ساخته بیرون اید .-

شاید بتوان بدون راهبرد و اتخاذ سناریو های رفتاری متفاوت عملیاتی چند سالی به مدد امداد های غیبی کار و فعالیتی را انجام داد با مجموعه ایی از ازمون و خطا اما ایا در عصر جهش های فن اوری و انقلاب اطلاع رسانی بدون نگرشی راهبردی می توان اینده – مجد – عظمت – سر افرازی ملی را پدید اورد ؟ و به تاریخ پاسخ داد ؟
با این همه مساله ی عمده تنها ان این نیست که راهبرد تعریف شده ایی در این کشور وجود ندارد مساله ی مهمتر ان است که در رقابت های منطقه ایی فقدان راهبرد مشخص نظام باعث گردیده که دولت ها و مسولیت های مختلف و مدیریت های پیچید ه ایی در کشور شکل بگیرد . به دیگر سخن ساختار های متفاوت و متداخلی شکل گرفته ان چنان که گویی صدها دولت در درون حاکمیت جایکیری و فرمانروایی می نمایند و این علاوه بر ان که موجبی برای تشتت مدیریتی گردیده و گاه پارادکس های بسیاری در فرمان و اجرا را شکل داده در عمل با افزایش هزینه های ملی کشور را مواجه ساخته است و ان چنان که بخش عظیمی از توان رفتاری مدیریت ها صرف تنظیم ساختار های هم عرض – لابی های گسترده – خنثی سازی اقدامات نسنجیده و گاه سنجیده – افزایش هزینه های ملی و اجتماعی گردیده است ... ان هم در شرایطی که در کل دنیا مبنا بر ان است که به هنگام بحران ( ان هم از نوع سونامی ان ) اقتصادی با تمام توان کوشش می شود که هزینه کاسته شده و از اسراف و تبذیر پیشگیری شود . به عنوان مثال در مقوله ای همچون کار افرینی سازمان کار و امور اجتماعی با انهمه دبدبه و سلسله می کوشد کارگاه های زود بازده را راه انداخته و کارافرینی نماید- شرکت شهرک های صنعتی گیر می دهد که حتما باید با ما هماهنگ کنید و از ما به قیمت دولا پهنا بخرید و بعد صنایع و سپس بهداشت و سازمان نوسازی و گسترش صنایع و انگاه تازه اغاز بوروکراسی بانکی و بعد اداره ی کار و این روند ادامه می یابد تا و قتی که به ساختار های تابعه ی وزارت کشور وفرمانداری و... می رسد بعد مشکل شورای محل و اصناف و مجوز و.. وقتی تمام می شود تازه اول کار است و اداره ی کار به سراغت می اید و اموزش و .. . تازه اگر سر و کارت به اداره ی اماکن و ...نیفتد و بعد ان وقت همه به این مسالهی مهم می رسند که ایا واقعا این طرح اقتصادی هست یا نه – چرا که طرح توجیهی برای ارایه به بانک با استفاده از کارمندان بازنشسته و شاغل بانک و صنایع با واقعیت بازار بشدت متفاوت است و همه ی این مباحث که تازه موقعیت و جایگاه یافت تازه ان وقت وزارت بازرگانی وارد کار می شود و اگر در لحظه ی تولید کالا واردات اجناس شروع نشود به مدت زمانی کوتاهی این اتفاق می افتد و موجی از ورشکستگی و چالش فراروی تولید کننده ی بدبخت قرار می گیرد و بعد باید اقساط در موعد مقرر پرداخت گردد بی ان که تلیدی توانسته باشد انجام گیرد باز اگر این مرحله هم اتفاق نیفتد با شانس و اقبال یا نفوذ مافیایی و... ان وقت معضل فروش و تقاضا مساله ساز می گردد و تولید کننده اگراز رانت و ارتباطی خاص برخوردار نباشد ان گاه باید با مصیبت بسیار مشتر ی ییدا کند( - و درست بر عکس کشور های صنعتی که دفاتر خارجی وزارت امور خارجه مهمترین فعالیتش بازاریابی است و فروش کالاهای کشورشان وبه این طریق توسعه ی بازار کار و تولید ثروت دانایی و دانش می باشد – دفاتر وزارت امور خارجه ی ایران دنبال دردسر و بحران زایی بوده و هیچ نقشی در گسترش بازار کار و سرمایه ی ملی ندارند و در عمل فقط باعث افزایش هزینه های ملت و کشور می شوند بی ان که اهمیتی داشته باشند و بودن و نبودنشان علی السویه است و اگر تعطیل شوند از بار مشکلات کشور به نحو معتنابهی کاسته می شود ) بدین سان بنگاه های اقتصادی باید عمل مارکتینگ و بازاریابی را هم انجام دهند و این بر مشکلاتشان می افزاید و ان وقت با فرض ان که شروع مناسبی هم بیابند معضل مالیات و ... شروع می شود و باز اگر بتوانند چند سالی در چنین شرایطی مقاومت کنند انگاه فن اوری از بین رفته و ناکارامد به سبب جهش های فن اوری و علمی خود به خود درست در هنگامی که باید سوداور ی شروع شود از گردونه باید خارج شوند با ان که هزاران پارک علمی و فن اوری و دانشگاه و بودجه ی تحقیقاتی مفصل و مبسوط و گسترده باید به روز امدی ساختار های مولد کمک کنند و بخش عظیمی از ثروت ملی را به هدر می دهند . ( در کشورهای راه یافته به جرگه ی توسعه همچون چین – کره – تایوان و... که قادر به تحقیقات بنیادین نیستند و از قطب های علمی همچون ایالات متحده و المان و ... عقب افتاده تر هستند با ایجاد خوشه های علمی مستقر در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و صنعتی به سرعت گروهایی خاص را تشکیل داده و فقط بسرعت کار کپی برداری و الگو سازی را انجام می دهند و با چنان سرعتی فن اوری را بومی می سازند که سریعتر از کشور های مولد اصلی کار ساخت و ساز را انجام می دهند اما در ایران صنعت از دانشگاه خبری ندارد و برعکس – پارک های علمی و فن اوری با انهمه طول و تفصیل ان قدر از دانشگاه ها فاصله دارند و ان قدر از صنایع که دسترسی به انها هم خود داستانی شگفت اور می باشند گویی تمامی اساتید و محققان تنها کاری که مایل به انجام ان نیستند درک اقتضائات و مناسبات حاکم بر فن اوری می باشد به تعبیری در این کشور دستگاه ساخته می شود که ساختاری را حمایت کند پس از مدتی باز باید سازه ای بسازند که از ان دستگاه حامی پشتیبانی کند و باز برای نظارت بر دستگاه پشتیبان سامانه ای هماهنگ کننده می سازند و برای سامان دهی ان سیستم قانون گذاری وارد کار می شود و... بی ان که عزم و اراده ایی برای خود عامل یعنی ساختار مولد یا بنگاه کار افرین فعلی صورت بگیرد در واقع افتابه لکن هفتاد دست و شام و نهار هیچی . بدین سان همچنان که یک بنگاه اقتصادی دچار این همه معضل و مشکل ان هم با ناکارامدی و دشواری می باشد بقیه ی ساختار های کشور ....) گویا تقدیر چنین است که از هر نقطه ایی که اغاز شود پایان نیز همان جا رقم خورد . در واقع اغاز ابتدای پایان است.
چرا ؟
چرا که کشور نه توانایی راهبرد سازی دارد و نه قادر است ظاهرا راهبرد مناسبی ایجاد نماید چرا ؟
چون خود کشور نه راهبرد بنیادینی دارد و نه اراده ی معطوف به عملی در این راستا وجود دارد . چگونه می توان وقتی راهبردی برای توسعه و رشد ملی نیست اجزا ان کشور بتواند راهبرد مناسبی عرضه نماید ؟
مع الوصف با این شرایط تا نتوانیم راهبردی برای کشور طراحی و تدبیر نمود همچنان شرایط بر همان منوال سابق خواهد بود و حتی بدتر نیز خواهد شد . پس بیراه نیست که در هنگام بحران اقتصادی بجای ان که کشور با توان حداکثری در مسیر بهبود کیفیت زندگی جمعی تلاش نماید و از مصائب و دشواری های مردم بکاهد از یک سو بر توانمند سازی عمومی در مقابله با بحران کوشش می شود و از ان سو زیر ساخت های پیرامونی بر شدت فشار ها و معضلات می افزایند – شهرداری ها با فشار بر خرده فروشان – دارایی با اخذ مالیات بر درامد – اماکن با ...- بهداشت محیط با فرایند ها و الگو های جهانی می خواهند بالاترین استاندارد های اجتماعی و ملی را اعمال کنند در حالی که مبنای زندگی جمعی در مخاطره است انها درصدد استاندارد سازی و گرته برداری از جوامع غربی و توسعه یافته هستند

داستان :

در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان از فرهیخته بانویی پرسیدند وضعیت حقوق زنان در افغانستا ن چگونه است و او پاسخی قابل تامل داد - وقتی که زندگی و جان ما در معرض خطر است و نمی توانیم زنده بودنمان را تضمین کنیم سخن گفتن از حقوق زنان در این شرایط کمی احمقانه نیست ؟

وضعیت و شرایط کنونی کشور ما نیز به همین شکل است یعنی در حالی که کل حیات زندگی انسانها در خطر است استاندارد سازی فرعیات مضحکه ایی بیش نیست .

بگذار و بگذریم

مساله ی مهم ان است که کشور فاقد درکی ارگانیک و اندام واره ای از وجوه مختلف زندگی اجتماعی است و به سبب عدم فهم ارگانیک و بهم پیوسته از زندگی جمعی و فقدان راهبرد های رفتاری و کرداری ناتوان از تعیین و تعریف سناریو های مختلف کارکردی و همسازانه بوده و به سبب همین عدم هماهنگی قادر به تجمیع توان و قدرت خویش در یک راستا نیست .. از این روی در حالی که هر روزه تصمیمات جدی و بزرگی ( مثلا) اتخاذ می گردد با همان سرعت زوال و تبصره های پیوندی بر ان تصمیمات به منسوخ شدن و اطاله ی قانون گذاری ختم گردیده و در حالی که اراده بر کاهش و کوچک سازی دولت است به شکل سرطانی بر حجم و ابعاد دولت افزوده می شود و کورسو های امید ویران می گردد . با این همه شاید تنها نحوه ی رویارویی با مساله ی کار افرینی – اشتغال در حال اشتعال و انفجار – فقر فزاینده ی در حال ویرانگری تنها معضلی نیست که بوی شورش و انهدام ساختار های ملی و مدنی را به گوش می رساند و دایم بر انتروپی و انومی اجتماعی می افزاید . بلکه از ان پلیدتر ان است که این فقدان راهبرد در کارکرد و عمل ملی به همان سرعت که ویرانسازی فردی( اعتیاد – قتل – جنایت – ایدز و..) و جمعی را همراه می اورد بر هزینه های امنیتی و نظامی کشور افزوده وناچار در هنگامه ایی که باید از اسراف و ریخت وپاش های غیر ضروری کاست و با کاهش اصطکاک بین المللی روحیه ی سرزندگی – کار – امید و بهبود را ارتقا بخشید و از چالش های منجر به تنش افرینی کم کرد به سبب تداخل و اختلاط رفتاری و کارکردی به خاطر قدرتهای موازی و دولت های درون دولت و فرماندهی درون فرماندهی به شکل وحشتناکی بر میزان تنش ها و چالش ها افزوده می گرددو استانه ی تحمل فردی و اجتماعی را بشدت دچار بحران می سازد .
تداوم همین کم خردی به علت فقدان ادراک راهبرد های کلان ملی است که نه تنها اینک در کشور هر بخش تصمیمات متعارض و متناقضی را پدیدار ساخته که نافی و خنثی کننده ی ساختارهای اثر گذار شده بلکه بر میزان هزینه ها نیزافزوده و بر حجم بیکاری بشدت افزوده و ناکامی و ناامیدی کشندهای را حاکم کرده است .
با این همه در چنین شرایطی دشوار و چالش افرین کار به جایی رسیده که از یک سو بحران های داخلی و فقدان سناریو های تقابل با ان وضعیت را غیر قابل تحمل نموده و از سویی امنیت ملی را با مخاطره ای سهمگین مواجه نموده است ان چنان که در شرایطی که پاکستان به عنوان یک قدرت اتمی مسلمان در حالی که در استانه ی تجزیه و اشغال توسط نیروهای امریکایی و...- از ترس تسلط تروریست ها بر منابع و مراکز و بمب های اتمی ان - است ایران نه تنها ان که قادر به ارایه ی واکنش مناسب نیست بلکه عملا به موجودی دست و پا بسته تبدیل شده . خطری که اگر تحقق یابد وبه هر نحوی اتفاق افتد ان گاه باید شاهد جنگ خونینی از تنگه ی هرمز تا کشمیر بود . چرا که ایالات وزیرستان و پشتون زبان که دولت پاکستان کنترل کمتری بر انها دارد با لشکر طیبه و القاعده و... هم هند و هم پاکستان را در هم کوبیده و دامنه بحران خود را تا مرز های ایران توسعه داده و از سویی ایالت مرزی بلوچستان با عبدالملک ریگی و امثالهم خواب از چشم هر ایرانی خواهند ربود و از ان سویی مداخله ی نظامی هند و ایالات متحده در تصرف و نگهداری سلاح های اتمی پاکستان بر وخامت اوضاع و زوال اقتدار پدرخوانده گی ایران اسلامی نقش چشمگیری خواهد داشت . مساله ایی که وقوع ان با توجه به حملات یازده ی سپتامبر هند ( بمبی) و اتحاد راهبردی ایلات متحده و اسرائیل با ان کشور( هند ) عملا ایران را وارد نبردی بزرگ و داخلی خواهد کرد که ابعاد و عواقب ان بسیار وحشتناک و مصیبت بار است و با توجه به ایجاد اقیانوسی از سلفی ها و وهابیون ضد شیعی از مرز ایران تا ایغورستان و چچن و... عربستان و امارات متحده ی عربی و ... نیازمند همراهی و هماهنگی بی قید و شرط ملت را با حاکمیت طلب می نماید . اما مساله این است که علی رغم وجود تهدید های بسیار و دامنه دار تروریستها و القاعده و ... ایا رفتار و کنش دولت و ساختار حاکمیتی کشور با مردم انچنان صحیح و شایسته هست که دوباره جوانان و مردان و زنان برومند این سرزمین را به دفاع ملی ترغیب نماید ؟

و ایا اصولا رفتار و نحوه ی سلوک نظام با ملت و به خصوص با جوانان شرایطی را پدیدار ساخته که انان بدون واهمه و ترس از پیامد های برامده از کنش رفتاری مدیران وارد صحنه ی کارزار گردند ؟ و از همه مهمتر ایا
ان چنان استحامات انسانی و ارزشی و هنجاری از نظام مشهود و عینی شده و باقی مانده است که انسانها بخاطر ان ارزش ها حاضر به
جانفشانی باشند ؟
چگونه ممکن است استحکامات انسانی در شرایطی پای گیرد که هیچ راهبرد و برنامه ی استراتزیکی خاصی بر حاکمیت مستولی نیست و هیچ اتوپیا و ارزویی فرا زمینی پایگاهی ندارد و تدبیر معاش ملت به تعمیر بنای تحقیر تغیر جهت یافته است ؟

چگونه ممکن است در حاکمیتی که مبنای تشکیل ان افزایش بهره وری و کاهش هزینه های پرستیزی بوده (همچون جشن های 2500 ساله – که حالا جشن های سالگشت انقلاب جای ان را گرفته و...) و اتوپیای والایی ان را هدایت می نموده و حال به ائدولوزی و نگاهبانی خشن تبدیل گردیده و اب و برق و نفت مجانی جای ان را به ازار و اذیت مالیات چی ها و شهرداری چی ها و ... گرفته – تولیدات کارخانه ای و کارگاهی جایش را به واردات و امنیت شغلی و زندگی جایش را به استرس و تشویش و ارامش و تفکر جایش را به کریستال و کراک و.. داده – می توان نسبت به امنیت ارزش ها و پایداری در استحکامات انسانی مطمئن و دلگرم بود ؟

چکیده :
مادامی که ندانیم از خود و جهان پیرامونی چه می خواهیم و برای چه – مادامی که نتوانیم همسازی و هماهنگی برای پیشرفت و توسعه را تعبیر و تفسیر نمائیم ان هم ملهم از راهبرد های اصولی و بنیادین وشالوده های فکری و اندیشه ایی کشور – مادامی که نتوانیم همسویی و همزیستی برای بهبود کیفیت زندگی جمعی را در کشور تعریف نموده و از تشتت در رفتار و کردار پیشگیری نمائیم انتظار از مردم برای کمک به حل چالش ها و همیاری از انها در دفاع ملی بسیار بعید و دور از ذهن خواهد بود .

چگونه می توان در حالی که از ضرورت عدالت و سلامت اخلاقی و اجتماعی سخن می گوئیم و بر ارزش های اسلامی پای می فشاریم که مبادا تار موی دخترکی بازیگوش بیرون نباشد و یا باشد و ان گاه کیان و حرمت و شرافت دین خدا را ابزاری برای بی تدبیری و نادانی خویش می کنیم و به انحا مختلف ازار و اذیت فرودستان را پیشه ساخته ایم ( سالی صدها ویلاو اپارتمان را تخریب می شود توسط شهرداری و با حکم قضایی در حالی که انها سرمایه های ملی هستند و می توان از انها استفاده های بهتر و بهینه تری داشت – حداقل با دادن هزینه های ملکی انها را سرپناه و پایگاهی برای ایتام و فقرا کرد بجای قلع بنا که نه پسندیده است و نه عقلایی ) منتظر پشتیبانی مردم در این اوضاع و احوال سخت بحرانی از خود باشیم ؟

فقدان راهبرد در جمهوری اسلامی ایران یعنی ان که هنوز مدیران ارشد و میانی چه رسد به مدیران فرودست هنوز یاد نگرفته اند که ان چه در اختیار شخص و شهروند است در عین حالی که مالکی شخصی دارد اما جز سرمایه های ملی است که باید از ان دفاع و پشتیبانی کرد نه ان که انها را نابود ساخت شما در هر کشور ی اگر پول خودتان را اتش بزنید شما را محکوم می کنند اما در ایران حکم قلع بنا می دهند در حالی که هزاران هزار جوان بی خانه در انتظار الونکی هستند – در حالی که شهر ها و روستاها از نبود اماکن فرهنگی و هنری رنج می برند و..- گویا یاد نگرفته ایم که کاری را که دولت و نظام نتوانسته انجام دهد یک انسان سرشار از زندگی و امید با ایجاد کار و اشتغال پدید اورده ( حال بر خلاف نظر شهرداری ) و می توان بجای قلع و قطع ان با توانمند سازی ان در صورت ضرورت و قطع ید مالک انهم با روشی انسانی از ان بنا و سازه بهره گیری ارزنده و مفیدی داشت و این یعنی ان که بخاطر دستمالی قیصریه ایی را به اتش نکشیدن و نادانی را به انتها نرساندن .

ایا واقعا نظام و حاکمیت برای زندگی انسانی و جمعی و گذار از بحران راهبردی اصولی و منطقی دارد؟

رفتارهای پر خطر و تنش زای حاکمیت – در سطح زندگی جمعی و عمومی و فضای بین الملل - که این را نشان نمی دهد شما چه فکر
می کنید ؟

ایا همسازی برای هماهنگی و پیشرفت ملی در تمامی ساختارها و ادارات و نهادها – مدیران بالا دست و فرودست – مدیران ملی و رهبری و...- مشهود است ؟

ایران اسلامی با دو معضل بنیادین مواجه است که در چند دهه ی اخیر بشدت رخنمون بوده و تا کنون _ قرن 21 عصر دانایی و جهش های فن اوری – تداوم یافته و ان عبارت است از
الف : فقدان راهبرد برای حصول و رسیدن به هدف با اجماعی فراگیر و قالب بندی شده و اصولی .
ب:عدم فن اوری ساختار سازی برای پدیدارها و فکر افزارها – به تعبیری یک نفر با ابتکاری و راه کاری از راه می رسد کار و اندیشه ایی را تبین می نماید و با مرگش ان فعل نصف و نیمه ممکن است تداوم یابد و یا بطور کلی از بین برود همچون شیخ بهایی و سازه های ماندگارش که با مرگش فن اوری ابداعی او نابود گردید متعارف است که در جوامع توسعه یافته ابتدا فن اوری شکل می گیرد و بر مبنای ان فن اوری المان و سازه ایی پدید می اید اما در کشور ما ستاره ای ظهور می کند اگر اقبالی داشته باشد منشا فعل و کاری می شود و اگر نه نیمه و نصفه از دست می رود بی ان که فن اوری و تداومی در کارکرد شکل گرفته باشد و ان گاه چرخه ایی از ازمون و خطا در دوری بی انتها شکل می گیرد – چنین معضلی خود نیز برایندی از فقدان راهبرد های کلان و اینده نگرانه و گسترش خصلت های پدر خوانده گی در ایران است که مدیران عالی ان خود را علم اول و اخرو دانای کل می دانند .

به هر روی فقدان هماهنگی و همسازی اجزا و اندام های حاکمیتی و نبود درکی راهبردی از اهداف و مقاصد در طی سالیان و اینده ی دور منجر به تشتت رفتاری – افزایش هزینه های اجتماعی – امنیتی – اقتصادی و فکری گردیده و در حالی که ایران با منابع عظیم مواد اولیه – نفت –گاز – معادن و کانسارها می تواند وزنه ی سنگین و کار امدی در بهبود زندگی بشریت و منطقه باشد

( زدم به جاده خاکی کمتر از مدیریت کشور که نیستم من نیز نسخه برای دنیا و اگر نشد حداقل

برای منطقه می پیچم ... گور پدر مردم و خودم که داریم از بدبختی غمباد می گیریم دنیا

مهمتر است یادتان نرود )

تبدیل به مرکزی برای پرورش علاف دربدر و معتاد و بیکاربیسواد و با سواد شده است .



( از جمله من با تحصیلات دانشگاهی عالی – به حضرت عباس مدرک من مثل اقای کردان نیست – قسم خوردم که باور کنید )


و از این روی به مرکزی برای استعداد های درخشان تبهکاری و مصیبت و زحمت در منطقه شده و مدیریت این
کشور زیبای بزرگ و پهناور هم نیز همچون مردمان شریف معتاد اما بیکارش از شدت بیکاری مشغول به غیبت
کردن از همسایه و دوست و دشمن شده و با خاله باجه بازی اشوبی براه انداخته اند که نگو و نپرس و در حالی که
هند با قریب به یک میلیارد نفر جمعیت رشدی بیش از 10 درصد را تجربه می کند ما با 1000 برابر ان کشور
ثروت تنها رشد 30 درصدی تورم 15 درصدی طلاق به علت فقر و رشد 14 درصدی اعتیاد را کسب نمود ه ایم و صد البته که پدر خوانده بسیار مشعوف است که توانسته دستمال یزدی عربی اش را بچرخاند و نفس کش بطلبد ... و بعد هم بگوید گور پدر بد خواه مدخواه جمال خودمان را عشق است به ت....مم که همه از گرسنگی و بیچاره گی بمیرند این نون بوقلمون ما که سر جاش هست ...

.ایا به راستی این کشور نباید درکی از راهبرد ها و اهداف بلند مرتبه و عاری از تنش و مصیبت در راستای توسعه ی پایدار و اینده نگرانه و مبتنی بر شکوفایی و بهبود کیفیت زندگی جمعی بر اساس خرد و تعقل ملی و با اراده و عزمی فراگیر و عمومی داشته باشد ؟

ایا تاریخ قضاوتش همچون من ترسو در لفافه و ملحفه و پتو خواهد بود و یا ان که ....؟

از دست بوس به پا بوس فتاده ام

خاکم بسر ترقی معکوس نموده ام
باقی این گفته اید بی زبان
فرقی ندارد ادم

با قاب پر یا خالی

قاب های یادگاری

خالی تر از حواسم

بر سر در هر خانه

جان مایه ی سازگاری

خط خطی های یادگاری

قلبهای پرو خالی

این سو شهیدی والا

ان سو قاتل لیلی

پر است سرایم خیلی

از خاکروبه های عالی

گاهی شخمی در قبر گاهی گلاب نابی

فرقی ندارد ادم با چه شوق و حالی

قابهای خاک گرفته ی یادگاری

بر فرش خاکساری

نقشی ز یک قالی

قالی بی گناهی

اعدام برای فکری – راهی

شهید برای جایی – کاهی

فرقی ندارد ادم

سنگین اگر نباشد

رولدر بروی خاکی

یک دم گرفته اهی

و ان سو نذر و نیازی

عاشق اگر بمیرد

حرکت چه دارد سازی

ان سو قبرو اعدام

این سو یک قهرمانی

یک سو شهید و طن

این سو جسد بی کفن

به قبر رحمت ارید

چه مجاهد – چه فدایی

چه جهود – چه بهایی

او رفته است زدنیا

با قابی یادگاری

ویران نمی باید کرد قالب سازگاری

باور کنیم به فردا ...
....
فرقی ندارد ادم

با قاب پر یا خالی
.....

۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

در اوایل انقلاب می نوشتند که ننگ با رنگ پاک نمی شود .

و من اینک بخاط شخصیتی بزرگوار که مقاله ی من ( محمد رضا پوراحمد نویسنده و محقق ) باعث شده که ایشان تحت فشار قرار بگیرد این مطلب را با نام ای دنیا کمک – کمک مادران ما دارند این جا می میرند را حذف می کنم و اعلام می کنم که با پاک کردن صورت مساله مشکل حل نمی شود فقط انتروپی انفجار سازی در داخل سیستم شکل می گیرد که ممکن است روزی به انفجاری مهیب ختم گردد . ما و من خائن نیستیم . خائن کسانی هستند که دارند همان اشتباه زمان شاه را مرتکب می شوند و بجای و اگویی واقعیت ان را تحریف نموده و اتوپیا و ارمان شهری پاکیزه و بدون مشکل را به مدیران ارشد نشان می دهند و تصمیم گیری صحیح را از انها سلب می نمایند . وضعیت بیمارستانها و کشور بازبینی کلی و زیرساختی لازم دارد . حال چه من بنویسم و یا ننویسم .

ننگ با رنگ پاک نمی شود .
اگر مطالب من و نثر در هم شکسته ام باعث رنجش کسی شد مرا عفو فرمائید .
اگر سوگند بقراط ( پزشکی ) همچون ارزش های ارمانی کشور برباد رفته مرا عفو فرمائید

اگر مادرم بیمار شد و من پول کافی نداشتم که پزشکی را با ویزیت 120 هزار تومانی بر بالینش بیاورم مرا عفو فرمائید

اگر ........مرا عفو فرمائید


اگر با ننوشتن من معضلات کشور حل می شود من دیگر نمی نویسم
هرگز نمی نویسم
اما چه بر سر کشور و ملت خواهد امد ؟


پایان هر چه تا کنون 14/9/1387 نوشته ام بقیه ی مطالب را هم فردا پاک می کنم تا ببینم ایا ننگ با رنگ پاک می شود


محمد رضا پوراحمد