۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

موج دیگری از افراط گرایی با اندیشه های ناسیونالیستی( با نابود سازی افراط گرایی دینی ) درخاورمیانه در حال شکل گیری است .
(اگر ایلات متحده و قدرت های جهانی مشکلات منطقه ای خاورمیانه را درک نکنند با وجود فقر و بحران اقتصادی روند تروریسیم متوقف نخواهد گردید . اگر دمکراسی و حقوق بشر پیروز گردد و تروریسم ائدولوژیک متوقف گردد ، اختلافات قومی بر اساس اعاده ی حقوق اقلیت ها و نشر اندیشه های ناسیونالیستی منطقه را فرا خواهد گرفت .از این روی ایالات متحده آمریکا و جهان ناچار است ضمن از بین بردن جمهوری اسلامی موجبات اتحادیه ی بزرگ خاورمیانه ای را فراهم سازد و با سرمایه گذاری بر توسعه ی ملی و منطقه ای از نبرد ها و ناامنی دیگر باره ی جهانی که ریشه در خاورمیانه دارد پیش گیری نماید. )
خاورمیانه پس از تشکیل دولت اسرائیل به تدریج بسوی نبردی مزمن و فراگیر پیش رفت . در طی دوران جنگ سرد تشکیل دولت اسرائیل بهانه ای بود تا اتحاد جماهیر شوروی به دفاع از اعراب و فلسطینی ها اقدام کند .دفاعی که بیش از آن که استراتژیک باشد رفاعی تاکتیک در مقابله با غرب بود . از این روی شوروی کوشش بسیاری نمود تا در منطقه جبهه ی وسیعی از نیروی های ضد اسرائیلی را پدید آورد و جا پای مستحکمی در مهمترین منطقه ی ژئواستراتژیک خاورمیانه نفتی به وجود آورد . با تشکیل احزاب بعث در سوریه – عراق و همچنین روی کار آمدن جتا عبدالناصر شوروی در تلاشی برای نبردی گسترده بر علیه متحد قدرتمند غرب – اسرائیل – دارای موقعیتی ویژه گشت . بدین سان با روی کار آمدن جمال عبدالناصر – حافظ اسد – صدام حسین .... جنبش دیگری نیز با کمک و مداخله ی گسترده ی شوروی شکل گرفت و آن جنبش های ناسیونالیستی – با ته اندیشه ی گرایشات سوسیالیستی بود که با هدف اتحاد اعراب و همگرایی بر علیه اسرائیل به عنوان هسته ی مبارزاتی عمل می کرد .
نبرد شوروی با غرب در منطقه ی خاورمیانه توسط عوامل و همکارن منطقه ای آنها موجب جنگ های متوالی و شدیدی گشت که در نهایت با خفت و شکست های شرمسارانه ی اعراب همراه بود . شکست های بیشماراعراب و قدرت رو به رشد اسرائیل موجب گردید که در تلاقی با اندیشه های تسری یافته ی شوروی در مبارزه با غرب ، غرب ستیزی به عنصری پرستیژی تبدل شود . در واقع شرایط به گونه ای تعریف گردید که ناکامی اعراب در جنگ های بزرگش با اسرائیل نوعی سرخوردگی توام با یاس را پدید آورده بود که این یاس و اندیشه های برآمده از شکست به سنتی فکری در منطقه تبدیل گردید .
بدین سان در حالی که غرب ستیزی مولفه ای انقلابی و مدرن در منطقه تعریف می شد ، تمامی کودتا چیان – انقلابی ها ، ...از مصر تا سوریه و عراق و از یمن جنوبی تا ظفار عمان مهمترین و بزرگترین شعار خود را مبارزه و محو اسرائیل و غرب ستیزی قرار دادند . در این تبلیغات گسترده با ناسیونالیسم عربی اغلب همراه می گشت توده های عرب از مبارزان با اسرائیل و غرب ستیزان قهرمانانی منطقه ای میساختند .
روند مذکور تا هنگام اشغال افغانستان توسط نیرو های نظامی شوروی ادامه داشت . در زمان اشغال افغانستان ناگاه نوک حمله ی اعراب به سمت شوروی نشانه رفت . از این روی روندی شکل گرفت که در آن کشور های سنتی و مرتجع عرب همچون عربستان – امارات متحده ی عربی – کویت – قطر و...به دوسبب روند ش.ر.ی زدایی را گسترش دادند :
1- به شبب تهاجم تبلیغاتی شوروی به کشور های سلطنتی و سنتی
2- - برامدن و طلوع از جایگاه فاقد مشروعیت به مقبولیت و سردمداری کشور های عربی
کشور های عربی سنتی که اغلب روابط نزدیکی با غرب و کشور های لیبرال جهان داشتند در نبرد با شوروی بزرگترین خطای استراتژیک خود را انجام دادند و آن تاکید و بسط ائدولوژی دینی و اسلام گرایی افراطی بود .
کشور های غربی نیز در این همراهی و گسترش باور های دینی با اعراب سنتی همراه گردیدند . چنین رفتاری از آن جهت شکل گرفت که شوروی با ائدولوژی سوسیالیتی پیش می رفت و برای دفاع و ایجاد انگیزه در نبرد کشور های عرب سنتی و غرب نیز به ائدولوزی گرایی روی آوردند . بدین ترتیب هنگامی که شوروی با گلاسنوست و پروستاریکای گورباچف فرو ریخت . نیروی های عرب معروف به عرب های افغانی – افغانی ها ی جهادی و قوای نظامی پاکستان که بشدت ائدولوژی زده شده بودند و باور های دینی و افراطی گسترده و بی نهایتی در آنها تقویت گردیده بود با سلاح ها – سرمایه و پول های کشور های غربی – همکار های اطلاعاتی ، نظامی با ارتش های منطقه به ویژه پاکستان به یکباره رها گردیدند .
لذا هنگامی که این اعراب افغانی به کشور های خود بازگشتند به سبب آن که در طی مدت ها با ارزش های دینی – مذهبی افراطی انگزیه ی رزم می یافتند به یکباره با خلا ائدولوژیک در کشور های خود به ویژه کشور های ثروتمند نفتی مثل عربستان مواجهه گردیند . عربستان با توجه به ساختار سنتی تمایلی به گسترش ائدولوژی افراطی در کشورش نداشت . لذا به کنترل و سرکوب اعراب افغانی پرداخت . و این آغازی بود که دیگر بار اعراب افغانی و جهادی که حرفه و هنر دیگری جز جنگ نداشتند در کنار همدیگر قرار بگیرند . و اراده ی معطوف به عمل آنها که زمانی نبرد با ائدولوژی سوسیالیتی بود به عزمی خلل ناپذیر در مبارزه با کشور های عرب سنتی تبدیل شد . و از آنجا که از دیرباز این گروه از کشور ها با ارتباطات گسترده با غرب تعریف می شدند . نیرو های افراطی دیگر بار با اندیشه های دینی و همگرایی ناسیونالیسم فکری قدرت گرفتند .
قدرت گیری نیرو های افراطی از سویی معلول رفتار و کنش کشور های غربی و اعراب سنتی بود و از سویی برآیند وضعیت نامناسب معیشتی و اقتصادی توده های محروم مردم در کشور های عرب سنتی که با تضاد ها و تبعیضات بسیار طبقاتی روبرو بودند . بدین ترتیب دیگر بار نوک تیز حمله ی اعراب بسوی غرب و متحد اصلی اش در خاورمیانه یعنی اسرائیل و دیگر متحدان منطقه ای غرب نشانه رفت .
در این میان در خلال اتفاقات فراروی نیرو های عرب جهادی مسئله ی دیگری بشدت جهان اسلام را به لرزه در آورد و آن پیروزی اسلام گرایانی بود که سابقه ی نبرد با اسرائیل ( چمران – امیرکمالی و...) داشتند و از دیگر سوی توسط نیرو های چپ گرا به ویژه حرب توده و ...بشدت در آنها غرب هراسی پای گرفته بود . مجموعه ی این برآیند ها همراه با اتحاد راهبردی شاه فقید با غرب و اسرائیل در منطقه نیروی های آلترناتیو و انقلابی را در جهت عکس سوق داد . در واقع
1- غرب هراسی ناشی از احزاب و گرو های سوسیالیتی – کمنونیستی
2- ورود نیروهای ضد اسرائیلی و ضد غربی از لبنان و سوریه و رعاق به راس هرم قدرت در انقلاب
3- اتحاد و معروفیت همکاری شاه فقید با کشور های غربی و اسرائیل
موجب شد که نوعی غرب ستیزی در ایران انقلابی پای بگیرد . لذا هنگامی که نیرو های انقلابی در ایران در حال مبارزه بر علیه رژیم سلطنتی بودند گسیل و سرازیر شدن ثروت های نفتی از لیبی – عراق – سوریه و شوروی برای انقلابیون عامل دیگری بود که بشدت بر انقلاب ایران اثر گذاشت . با این همه کشور های غربی به سبب اضمحلال رژیم سلطنتی و وحشت از درغلتیدن ایران به دامان شوروی رویه ی دوگانه ای در پیش گرفتند و موجب شدند ائدولوژی دینی به قدرت برسد . در آن زمان چنین تغییری که موجب کوتاهی دست شوروی از ایران نفتی می گردید بسیار خوشایند غرب می نمود .
اما زمانی که شوروی فرو ریخت و اعراب افغانی رها شدند این جمهوری اسلامی بود که با عطف توجه شدید به ائدولوژی گرایی و عزم جدی در صدور انقلاب دینی خود به کشور های منطقه پایه گذار موج دوم افراط گرایی منطقه ای گردید . از این روی کافی بود تا دیگر بار اعراب افغانی و جهادی های افغان دور هم جمع شوند تا توسط رژیم جمهوری اسلامی و ارتش پاکستان که همواره منافع خود را در تباهی و ویرانی افغانستان و آن سوی خط دویراند می داند ، حمایت شوند .
حمایت های شدید جمهوری اسلامی از گرو های ائدولوژیک از یک سو و جنگ صدام حسین علیه ایران و سپس کشور های سنت گرای عرب از جمله کویت و عزم وی برای تسلط یر عربستان از سوی دیگر موجب گردید . فضای منطقه بشدت در التهاب ائدولوژیک قرار بگیرد .
بدین سان در رقابت با ائدولوژی گرایی جمهوری اسلامی که موجب خیزابه ی دوم اقراط گرایی شده بود . کشور های عرب سنتی نظیر عربستان و امارات متحده ی عربی و...موج سوم افراط گرایی را با گسترش و تقویت نیرو های سنی – سلفی – تکفیری ایجاد کردند .
وجهه ممیزه ی تمامی قوای افراط گرای منطقه مبارزه با اسرائیل و غرب بود . این گروه از کشور ها برای بدست آورن مشروعیت توده های منطقه ای و برتری های رقابتی در منطقه - کشور های مادر افراط گرا با شتاب بسیار و تجهیز قوای متحد و افراطی وابسته به خود- بر شدت تخاصم با غرب و اسرائیل می افزودند .
از این روی هنگامی که خاورمیانه صحنه ی نبرد نیرو های صدام حسین و جمهوری اسلامی – فلسیطینی ها با اسرائیل – افغان ها با همدیگر – تروریست ها در سودان و افریقا با غرب بودند . به تدریج سه جبهه ائدولوژیک و اندیشه ای در منطقه گشوده شد :
الف- جبهه ی ائدولوزی شیعی مبتنی بر ظهور امام زمان
ب- جبهه ی ائدولوژیک سلفی – تکفیری
ج- جبهه ی ائدولوژیک دمکراسی – لیبرالیسم
در واقع آنچه که شگفتی ساز گردیده است آن است که خصلت های دمکراتیک و لیبرالیستی مختصات ائدولوژیک یافته و جنبه ی قدسی پیدا نموده است .
با این همه در فضای قریب به 4 دهه ی آخیر ائدولوژی آفرینی و مخاصمه با غرب . در منطقه ی خاورمیانه مشکلات دیگری نیز ظهور کرده است .
برآیند شعار ها و تبلیغات بی شمار شوروی و بعد ها غربی ها و در انتها ائدولوژی گرایان موجب گردیده است که احساسات ناسیونالیستی شدیدی نیز در کناره ی مخاصمات ائدولوژیک و به سبب رقابت های جراین های فکری پدید آید .
از این روی پس از رویگردانی و دلزدگی توده ها از جریانات ائدولوژیک که به سبب رفتار های غیر انسانی و جنایتکارانه ی شیعیان و سنی های افراطی پدید آمد . و همچنین پس زدگی خصلت های ائدولوژیک دمکراسی و گرایش بسوی حقوق بشر که آرمان و اتوپیای بی انتهای دمکراسی و قید محدود کننده و مشروعیت بخش به آن است . اینک در کل خاورمیانه ائدولوژی زدگی رو به زوال گذارده است . و می رود که با اتمام مشکل افغانستان و منطقهی پشتون نشین پاکستان این ائدولوژی زدگی نابود گردد . در آن سوی ائدولوژی شیعی نیز توسط مردم خردمند ایران و اغلب شیعیان آگاه در عراق و لبنان رو به افول گذارده . شاید یکی از مهمترین دلایل آن که نبرد جدیدی در یمن میان شیعیان و سنی ها جریان یافت آن بود که در مناطق ثروتمندتر شیعه نشین گرایش به عبور از ائدولوژی شدت یافته و جمهوری اسلامی برای پر کردن خلا رقابت و توانایی های خود ناچار به سوی شیعیان فقیر گرایش یافته است .
از این روی ، با گذار جنبش های مردمی از ائدولوژیهای خونبار و جنایت پیشه ی اسلام افراطی و شکل گیری جنبش های حقوق بشری و دمکراسی خواهی توسعه یافته ، در خاورمیانه این جنبش ها خود موجبی برای یک سری مشکلات دیگر خواهند گردید .
تسری و نشر اندیشه های ناسیونالیستی در گذشته ، بقایای افکار قوم گرایی ، گرایش شدید به حقوق بشر و دمکراسی پایدار سبب خواهید گردید که قومیت ها – نژادها – زبان ها و اقلیت ها با استمرار و اشاعه ی مبانی حقوق بشر و دمکراسی لیبرالیستی در صدد احیا و اعاده ی حقوق خویش برآیند . برآیندی که در نهایت با دشواری های سیاسی و معضلات پیامدی همراه خواهد بود . این در حالی است که در منطقه ی خاورمیانه تقریبا کمتر کشوری وجود دارد که از اقلیت های قومی – نژادی – زبانی برخودار نباشد . از آن سوی وجود دیکتاتوری های سنتی و ارتجاعی نظیر جمهوری اسلامی – عربستان سعودی ، مصر ، سوریه و ...که هر کدام داعیه ی پدرخوانده گی منطقه ای داشته و از کاست قدرت سیاسی – فکری در داخل و خارج از کشور برخوردارند در رویارویی با مبانی حقوق بشر و دمکراسی و در رفتار هایی ناشی از رقابت های منطقه ای با دامن زدن به تجزیه ی کشور ها و از آن سوی سرکوب اقلیت ها شرایط جدیدی را فراهم خواهند ساخت .
متاسفانه در ژرفای خاورمیانه این مصیبت به نمادی چشمگیر تبدیل شده است . به عنوان مثال در ایران تمامی حاشیه ی کشور جمعیت سنی ها، جمعیت غالب می باشد ، همچنین در مناطق مرزی اقلیت های قومی – زبانی زندگی می نمایند که با اقلیت های قومی – زبانی دیگر کشور های منطقه در ارتباط و هماهنگی بسر می برند .
یکی از بارزترین این قومیت ها کرد ها می باشند که در 4 کشور عراق – ترکیه – سوریه و ایران زندگی می کنند و در هر 4 کشور از ستم مضاعفی برخودار بوده و هستند . همچنین در طی زمان هر یک از این گروه قومی در کشور مجاور مورد حمایت یکی از کشور های همسایه بوده و ...به عنوان مثال ایران همیشه از کرد های عراق در برابر رژیم صدام حسین حمایت می کرد و عراق صدام حسین از کرد های ایران . همچنین جمهوری اسلامی با کردهای ترکیه ارتباط نزدیکی داشته و ترکیه نیز با گرو های کرد لیبرال ایران نزدیک بوده است . به همین ترتیب ترک ها و یا آذری ها – ترکمن ها – بلوچ ها – پشتون های آن سوی خط دیوراند در پاکستان – کشمیری ها و...
بدین لحاظ چشم انداز روند رو به رشد دمکراسی و حقوق بشر در منطقه ظهور پتانسیل های نسل کشی و خشونت های داخلی فزاینده ای را نشان می دهد .که توسط مبانی حقوق بشر برای اعاده ی حقوق اقلیت های قومی استحصال و توسط رژیم ها ی ارتجاعی و پدرخوانده مورد تعرض و تجاوز قرار خواهند گرفت .
اهمیت این قضیه زمانی افزون می گردد که در یابیم برای ایجاد خاورمیانه ای آباد و بزرگ راهی جز دمکراسی و اجرای حقوق بشر نخواهد بود . لذا در این مقوله پارادکسی بنیادی شکل می گیرد . پارادکسی که آرامش خاورمیانه یه ظاهر نیاز به پدرخواند های سیاسی و ائدولوژیک دارد و از آن سوبی برای از بین بردن افراط گرایی و تروریسم راهی جز توسعه ی سیاسی و اجرای حقوق بشر در منطقه نمی باشد .
مدت ها در رقابت های میان بلو کهای سیاسی – اقتصادی سوسیالیستی و لیبرالیستی . غرب با حمایت از دیکتاتور ها راه ثبات در خاورمیانه را با سرکوب جنبش های حقوق بشری و دمکراسی خواهی می پیمود و به تبع آن موجب ایجاد موج های غرب ستیزی بسیاری گردید که منجر به تروریست حاد ، جنایت پیشه ، مخرب ، ویرانگر و جهان شمول گردید . اما اینک غرب دیگر قادر نیست برای حفظ منافع ملی کشور های خود و جهان آزاد در برابر تروریست های برآمده از حکومت های سرکوب گر و عقب مانده از دیکتاتور ها و عقب ماندگی و نقض حقوق بشر حمایت نماید . از این روی اکنون این سوال راهبردی فراروی غرب قرار گرفته است و به نظر می رسد که اتخاذ تصمیم در این مورد برای کشور های غربی به ویژه آمریکا بسیار دشوار گردیده است .
از سویی آمریکا برای اعاده ی پرستیژ آزادی خواهی خود ، گریز از نفرت توده های منطقه ، اضمحلال و نابودی تروریست های حکومتی و گروهی ، پیش گیری از مهاجرت های بی انتها و تخریب محیط زیست باید کوشش کند که حقوق بشر و آزادی های مدنی و دمکراتیک در این منطقه اجرا گردیده و استوار گردد . از آن سوی وجود حقوق بشر و دمکراسی در منطقه موجب
تقویت خواست های اقلیت ها برای آزادی و کسب قدرت قومی می گردد که اغلب چنین انتزاع و جدایی از سرزمین مادری و اصلی همواره با درد و محنت و رنج توام است . حداقل آن که اغلب قومیت هایی که اراده ی آزادی و استقلال دارند در مورد حوزه ی سرزمینی و مرز ها با کشور های پیرامونی و به ویژه کشور اصلی دچار تعارض و مشکل می گردنند .
نمونه ی بارز چنین اتفاقی که خون های زیادی را جاری ساخت و وجدان بشریت را جریحه دار ساخت در یوگسلاوی سابق ( بالکان ) ملاحظه شد .
اکنون سوال بنیادین برای اشاعه ی حقوق بشر و مبانی دمکراسی در خاورمیانه آن است که چگونه باید بر این پارادکس غالب آمد و مشکلات برآمده از آن را حل و فصل نمود ؟
به نظر می رسد که با توجه به نقش محوری ایلات متحده ی آمریکا در مبارزه با تروریسم و دیکتاتوری های منطقه ، تنها راه برای پیش گیری از نبرد های قومی – نژادی ایجاد و سوق دادن منطقه به شکل گیری یک اتحادیه ی منطقه ای آزاد می باشد .
چنین گرایشی در گذشته با توجه به نقش عراق و افغانستان و پاکستان در تخریب ساختار های منطقه – جمهوری اسلامی و عربستان و دیگر کشور های عربی در پدرخوانده گی و دیکتاتوری استبدادی و ناقض حقوق بشر بسیار دشوار بود . همچنین نظر به انعطاف ناپذیری اسرائیل و فلسطینی ها در آشتی و صلحی پایدار ایجاد اتحادیه ی خاورمیانه ی آزاد محال به نظر می رسید .
اما اکنون با توجه به عطف توجه توده های مردمی منطقه به تروریست های افراطی ائدولوژیک و نادیده انگاشتن اسرائیل از سویی ، ایجاد عراق و افغانستان دمکراتیک از سوی دیگر ، ایجاد جنبش مدنی حقوق بشری و دمکراسی خواهانه ی سبز ایران ، ناتوانی امارات متحده ی عربی و عربستان در حمایت از تروریست ها به لحاظ مالی شرایط مناسبی پدید آمده است که منطقه بسوی یک همگرایی معنا دار با کمک ترکیه که دارای حاکمیتی لیبرال و نزدیک به غرب است ، حرکت نماید .
از این روی ، چنانچه جنبش مدنی حقوق بشری و دمکراسی خواهی در ایران به پیروزی برسد ، آمریکا باید در نخستین گام از اتحاد عراق – ترکیه – افغانستان- اسرائیل – لبنان – پاکستان و ایران شالوده ی یک اتحادیه ی منطقه ای آزاد را پی ریزی نماید .
اتحادیه ی منطقه ای آزاد موجب خواهد گردید که بسیاری از احساسات ناسیونالیستی قومیت هایی نظیر کرد ها التیام یافته و در ساختاری مدنی و مبتنی بر رفاه و حقوق بشر مشکلات فراروی مرتفع گردد . همچنان که موجب خواهد گردید بلوچ های ایران – پاکستان و افغانستان در ارتباطی با یکدیگر شرایط عاقلانه تری را تجربه کرده و خصومت های ریشه داری در منطقه دیگر بار به سبب احیا و اعداه ی تفکرات ناسیونالیستی پدیدار نگردد و احقاق حقوق قومیت ها و نژاد ها از کانال های مدنی و دمکراتیک حل و فصل گردد .
بدین لحاظ ، شایسته است که ایلات متحده ی آمریکا از هم اکنون ضمن تنظیم مناسبات منطقه ای و نهاد سازی های مدنی در کشور های آزاد نظیر – کردستان عراق - کشورعراق – افغانستان – اسرائیل و به نوعی ترکیه مقدمات اتحادیه ی منطقه ای را فراهم سازد و با قدرت دهی به جنبش انسانی – مدنی حقوق بشر در ایران سبب گردد که خاورمیانه از پدرخوانده ای شرآفرین و تروریست پرور راحت شده و آرامشی پایدار بر منطقه مستولی گردد. در غیر این صورت و اگر آمریکا به عنوان پرچم دار آزادی و امنیت جهانی مایل به ایفای نقش مهم خود در منطقه نباشد ، و اگر رقابت های قدرت های جهانی نظیر چین – روسیه – آلمان – فرانسه – بریتانیا و ایلات متحده ی آمریکا با قدرت های محلی ادامه یابد ، حتی در صورت پیروزی دمکراسی و مبانی حقوق بشر در کشور های منطقه و رها شده از قید و بند تروریست ها و جنایتکاران باید به انتظار موجی دیگر از خشونت و آدم کشی – نسل کشی و ناآرامی در اقتصاد جهان و به تبع آن ایجاد گرو های افراطی دیگری در منطقه بود که با اندیشه های ناسیونالیستی ضمن تخریب اقتصاد و امنیت جهانی موجی از نفرت و ترور کور را فراهم سازند .
بدین سان چنین به نظر می رسد که ایلات متحده ی امریکا به اتفاق دیگر کشور های آزاد و بزرگ جهان ناچار است که در منطقه ی خاورمیانه نقش مهم تری را ایفا کرده و استراتژی ذیل را اتخاذ نماید :
• - کمک به نهاد های مدنی – سکولار و حقوق بشری
• - کمک به نهداسازی فرا ملیتی
• - گسترش و ترویج فرهنگ مدارا و همسازی در منطقه
• - بهبود ارتباط اسرائیل با کشور های عرب با زیر فشار گذاشتن حکومت های ارتجاعی که همواره منبع مالی ترور و مبارزه ی فلسطینی ها و القاعده ...بوده و هستند .
• - کمک به پیروزی جنبش حقوق بشری و دمکراسی خواهانه ی ایران و محو جمهوری اسلامی تروریست پرور و فاجعه آفرین در منطقه .
• ایجاد پیمان نامه های نظامی – پروتکل های سیاسی میان گرو های – کشور ها – قومیت ها به عنوان مثال ترکیه با اقلیم کردستان عراق و...
• توسعه ی اقتصادی – فرهنگی منطقه با الزام حاکمیت های پدرخوانده و دیکتاتور برای سرمایه گذاری در راستای توسعه ی ملی و منطقه ای
• ایجاد ساختاری از ظرفیت های صنعتی – اقتصادی با پیش الگوی تقسیم کار منطقه ای و وابسته به همدیگر برای گسترش ارتباطات مردمی و اقتصادی که منجر به توسعه ی سیاسی و اخلاقی ملت ها گردد .


م