۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

برای دکتر راوری عزیز نازنین مردی از تبار دانایی و پشتکارو خانم دکتر بسیار مهربان که همیشه مرا با محبت های بی دریغش مدیون خود گرداند
-( كاش باراني بيايد و بشويد غم مرداب دلم
– وبه هنگامه ي فجر بشكند چهچه بلبل تارهاي خواب دلم
– – كاش از دور نسيمي بوزد به تن خسته و بي جان لبم
– – و ندايي پريشان كند سلسله حصر سرم )
– – ليك هنوز در پايان پندارم
– – خط به پايان نرسيده
– – زندگي اسان نيست
– - : باورمكن بازنده ا ي تمام شده اي
– – راه ها بسيار است براي برد
– – امانازنينم
– – مباد كه در شكست كس پيروزيت را به جشن گيري
– – هر چند لحظه لحظه متلاشي تر مي شويم
– – چرا كه از بودن و عشق انسان بودن وبا انسان بودن دور مانده ايم
– – دستهاي گره خورده مان در دست جهان دير گاهي از هم شكافته شده
– – و

– – ما پشت نفرت و اندوه پنهان روي شده ايم
– – من از باخت نمي ترسم كه هميشه باخته ام
– – واهمه دارم از روزي كه سكوت مبدل به طوفان فرياد شود
– – مي ترسم كه به اندوه عادت كنيم و به تنهايي پشت پرچين بلند
– – پرچين ها و حصارهاي خود ساخته خو بگيريم مي ترسم از اين
– – ترس از فراموشي در خاطره ها و محو در يادها
– – بيم از دست دادن رويا و اميد
– – وحشت كالبد بي ارزو
– - بازنده ي تمام عيار خيال
– – هنوز به پايان نرسيده خط
– – باور كن باور كن
– – كه روياي ناتمام غم انگيز تر از ارزويي متلاشي شده است
– – رويا بساز ارزويي بزرگ
– – ما نباخته ايم تا خود باور نكنيم
– – ايمان به برد در راهي بسيار
– – فرا مي خواند مارا كه برخيز ....
– ما هنوز به پايان نبردايم خط را
– - .كه بر همان باورم كه :
– زندگي ازاد بالاتر از هر ثروت و دارايي است
– -. باور مكن كه باخته اي
– – باور مكن كه باخته ايم
– -. راه بسيار است و طوفان در حال بارش
– -.تا بشويد غم مرداب دلت و...

هیچ نظری موجود نیست: