۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

جنگ دروني كاست قدرت ايران ان روي سكه در مخاصمه اي اشكار از امدن تا رفتن اقاي علي كردان نبردي سهمگين اينك در جريان است تاملاتي پيرامون رزمگاه منازعه و نقش و ساختار قدرت

چو تو خود بد كني اختر خويش را بد – مدار از فلك چشم نيك اختري را


چكيده : كاست قدرت در ايران كه مي رود همچون شوروي سابق با بحران سني مواجه گردد داراي سه بلوك اثر گذار ومهم است:
بلوك نخست : رهبري – بازاريان ( موتلفه)- بازماندگان فكري سال57و سپاهيان فاقد منزلت و جايگاه.
بلوك دوم: اريستوكراتهاي حوزوي و تكنوكراتها كه به سبب رويارويي با بلوك اول قبل از شكست ائتلاف ان ها با انارشيست ها و لمپن هاي سياسي متحد شده اند از هاشمي رفسنجاني و طبسي تا خاتمي و محسن رضاي و .
.بلوك سوم : گروه جداشده و در حال فاصله گيري از طيف رهبري و موتلفه . گروه انارشيست وبحران ساز و لمپن سياسي با تمايلات انومي و نافرماني . گروه احمدي نژاد و بخشي از بدنه ي سپاه قدس و گرو ههاي تروريست افراطي.

جنگ قدرت پس از ائتلاف استراتژيك رهبري و موتلفه با بازماندگان و رسوبات 57 و سپاهيان بازمانده از تحصيل دارايي و ثروت ابتدابر عليه تكنوكراتها ( اصلاح طلبان و متخصصان) و اريستوكراتها ( اشراف بر امده از انقلاب به ويژه اشراف ديني نظير اقاي رفسنجاني و طبسي و...) اغاز شد - همان كساني كه به سبب تخصص و رفاه كوشش وسيعي در پيوند ايران با جهان پيراموني داشتند - و اين حيات فكري رهبري در درازمدت و سود سرمايه داران كمپرادور ( موتلفه و دلالان سپاهي و اطلاعاتي را ...)و تحقق اهداف لايه اي از بازماندگان فكري سال 57 كه هنوز در انديشه ي صدور انقلاب و ويران سازي جهان كفر بودند در تلفيق با كساني كه ظهور امام عصر ( غايبو دوازدهم ) را ثواب دانسته و تمايلات انارشيسي ويرانگري داشتند و ثبات و پيشرفت را بحراني در تحقق اهداف خود مي دانستند ( طالبان ايراني وشيعه) را به مخاطره مي انداخت پس از استفاده از اين نيروهها توسط رهبري و پويشي بسوي ارامش گروه انارشيست و بحران گرا به منازعه با موتلفه – رهبري و.. پرداخت و با مداخله در بازار به جنگ ياران همپيمان خود پرداخت و انها نيز با زدن نيروهاي دولتي مقابله به مثل كردند با ورود سپاهيان بازمانده از ثروت و سهم خواهي انان نبرد شكل ديگري بخود گرفت و همزماني اين تحولات با نافرماني گروه انارشيست از فرامين و سلوك رهبري مخاصمه شكل ويژه اي به خود گرفت و رهبري با دسيسه و توطئه درصدد حذف انارشيستها به دست خود و گروههاي هم پيمان برامد و اين اغازي شد بر انچه كه اكنون در كاست قدرت در حال شكل گيري است و رهبري به منظور از بين بردن اريستوكراتهاي حوزوي كه الترناتيو ايشان مي باشند در صدد جذب لايه اي ديگر از كاست و رهايي از شر انارشيستها ي است كه هم نافرمان و هم بنياد برانداز هستندمي باشد و....


(حدود 8 ماه پيش اين مقاله نوشته شد اما هرگز و هيچكس نه بدان باور داشت و نه ان را جدي گرفت اكنون بمناسبت شدت و فزايندگي جنگ قدرت با استدلالات امروزي باز نويسي گرديد تا علم اينده شناسي و بهره گيري از دانش نوپاي اينده شناسي در معرض قضاوت و تحليل قرار گيرد. )

رزمگاه قدرت در كاست حاكم

درك مناسبات حاكم بر پايگاه منزلتي و اجتماعي بازيگران سياسي ايران در ساختار قدرت چنين مي نمايد كه تنها عامل شناخت و درك شايسته ي منازعات جاري شيوه و سازوكارها و نگرش انهابه جهان است .
چرا كه شناخت پايگاه و خواست گاه مي تواند شاخصه ها و معيارهايي را براي درك روانشناختي رفتاري و تعاملاتي بازيگران عرصه ي سياسي و نوع نگاه و چشم انداز انان ارايه نمايد كه بي ارتباط با اخلاق – ارزش ها – عادات – تمايلات و گرايشات عمده ي انان و نحوه ي تعامل شان با محيط پيراموني اعم از سرزميني و جهاني نخواهد بود و مي تواند روياها و ارزهاي انان را بيان دارد با اين همه قبل از ورود به اين پهنه شايسته مي نمايد كه مفهومي از بازيگران و نحوه ي انديشه ي انان را واكاوي نماييم :
مراد از بازيگران گستره ي سياست امروز ايران فقط مديريت كلان و عالي سياست ايران پس از انقلاب اسلامي از فرداي 22 بهمن 1357 تا كنون است مديريتي كه در فراگرد پالايش و پويش خويش تبديل به كاست قدرت گرديده و امكان حضور در ان ميان وجود ندارد مگر با ازمون هايي ويژه و عملي كه مبين سرسپردگي و ارادتي بي دريغ به كاست قدرت باشد و در اين ميان از رهبر تا مديران فرودست رااز ان گريز ي نيست .
مفهوم ديگري كه بايد در بسامد واژگاني اين كاست به تعريف ان پرداخت انديشه و زير ساخت هاي فكري و عمد ه ي كاست قدرت در ايران اسلامي است . اين كاست كه مفتخر به اسلام گرايي ناب يعني شيعه ي اثني عشري است در گذار تاريخي و بنا به موقعيت و نقش بازيگران دروني اش و منزلت و نوع فعاليت و اراده ي محيط پيراموني با پاسداشت اصول زيرساختي شيعي 4 گونه جهان بيني ويژه را دارند كه بر اساس ان با محيط پيراموني و جهان تعامل مي نمايند.
نخست : جهان بيني مبتني بر رسالت انبيايي تا هنگامي كه فقيرند و تجربه ي كافي ندارند و با جهان خارج در تعاملي بنيادين و ريشه دار قرار نگرفته اند اين جهان بيني بيانگر ان بخشي از تاريخ اسلام است كه حضرت محمد(ص) در مدينه قدرت بسیاری يافت و ايه اي نيز نازل شد كه :
- اينك حجت بر شما تمام است و ما تمام كننده ي شريعت و كمال معنويت هستيم وبرايند ان اين است كه بقيه ي بشريت بايد تابع باشند و همچنين ايه ي مباركه ايي كه مي فرماييد :
انان كه شما را از خانه هايتان بيرون كردند در هم بكوبيد و چشم در برابر چشم و دست در برابر دست
اين فرايند برامدش اين است - ما برترين دين خدا و وارث اجراي حكم خدا به سبب ايمانمان هستيم و ناچار و ملزم به واداشتن و اشاعه ي دين خاتم هستيم - نگاهي افراطي از نوع طالباني ان در نتيجه هر فعلي صادره از جانب ما موجب رضايت خدا است. اين نگرش به شدت به القاعده و طالبان نزديك است اما به روايت شيعي ان
دوم -جهان بيني و تفكري مبتني بر تقيه و انجام عبادت در زمان غيبت امام عصر (عج) كه بر اين باورند كه هيچ حكمي و انجام فعلي در عصر غيبت مباح ( درست و پسنديده ) نيست تا ان حضرت ظهور نمايند و استدلال ويژه و تاريخي انان هم ان است كه در جنگ صفين (بين اقا حضرت علي با خوارج كه افراط در عبادت و زهد داشته و به تعبيري كاتوليك تر از پاپ بودند حضرت علي (ع) انا ن را دعوت به اعتدال نمود و هم ان مالك اشتر نخعي سردار لشكر در ان روز در كنار حضرت مي جنگيد و از قضا بنا به روايات و اخبار شيعي 99 نفر از خوارج را كشت و امام علي (ع) 100 نفر انگاه مالك به حضرت گفت شما 1 نفر بيشتر از من كشته ايد ( نوعي برابري طلبي و يا ...) اما حضرت علي (ع) در جواب فرمود تو99 را كشتي بدون درك اينده و من نگاه كردم به انان و اگر كسي را مي ديدم كه تا 100 نفر از نسل او يك نفر صالح و پرهيزگار پديدار خواهد شد او را نمي كشتم فارغ از قضاوت احساسي و يا تشكيك در خبر كه متواتر است برايند اين تعبير ان است كه تنها امام معصوم علم اول واخر ( ابد وازل) را دارد و بر حال و اينده مسلط است .پس در زماني كه امام در غيبت است هيچ كس حق ندارد ادعاي تشكيل حكومت اسلامي كند چرا كه علم و دانش الهي امام ومصوم را نداردو اگر چنين ادعايي كرد كذب است و برايند ان اين است كه فقط به خويشتن بپردازند و از هر گونه اعمال حاكميتي در جامعه به نام دين خدا پرهيز نمايند و تكليف خود را درعصر غيبت امر به معروف و نهي از منكر مي دانند و ارشاد همچون مرحومان :ايت ا...خويي- شريعتمداري – بروجردي –و اينك ايت ا... سيستاني( در عراق) و بهجت و وحيد خراساني ( در ايران )
سوم- مجموعه اي كه معتقدند دين اسلام بر فطت بشري نهاده شده و مبنا ي ان بسط و گسترش محسنات و گريز از سيئات( گناهان و بديها) است و لذا با هر انساني كه بر فطرت عمل كند فارغ از نام ونشان ان هيچ دشمني ندارند و بقيه را بايد ارشاد كرد در اين ديدگاه خوبي حسني ابدي و بدي قبحي جاودان دارد يعني سيلي زدن در هر جا ي دنيا به يك بي گناه بد و دوستي و عطوفت خوب و پاكيزه است
چهارم- گروهي كه معتقدند در عصر غيبت بايد ان قدر گناه كرد كه حضرت ظهور كند همچون انجمن حجتيه و مبنا بر ان است كه يك اولين دشمنان حضرت علماي به اصطلاح دين خواهند بود و حضرت با كشتار جهان را سامان مي بخشد همچون انجمن حجتيه و تا حدودي مصباح يزدي و...5- گروهي كه معتقدند امام عصر رهبر دانايي ها است و يا به تعبيري ( ربيع اانام و نضره الايام ) سرسبزي جهانيان و خرمي مردمان است و با خود كمال عقل را مي اورد و بشر به نسبتي كه خردمندتر باشد و جامعه ايي كه هوشمندتر و خردورزتر باشد به زمان ظهور و به امام نزديك تر است و بر اين باورند كه در عصر ظهور مسيحيان اروپايي اولين گروه مومن به حضرت خواهند بود و در صدد گسترش عقل و خرد در جامعه هستند ( روايات بسياري در ارتباط با اخرالزمان توسط مرحوم علي دواني از بحار الانوار در اين ارتباط گرد اوري شده بحار جلد 13 و...) اگر چه اين دسته بندي فقط براي نمايشي از گروه هاي عمده ي جهان نگري كاست قدرت در ايران است اما كامل نيست چرا كه اختلاط و تركيب هايي نيز از اين مجموعه شكل يافته است .به هر روي كاست قدرت در ايران از ابتداي تشكيل با پس زدگي گروهي كه در عصر غيبت نمي توان دولتي اسلامي تشكيل دا د و سپس فطرت گرايان و بعد انارشيست هاي معتقد به فروپاشي و هرج و مرج در دنيا به سبب تعجيل ( نزديكي) در ظهور حضرت از گردونه خارج شدند و ماندند دو گروه عمده با تركيب هايي از اين مجموعه :
الف- گروهي كه امام را منادي رحمت وشفقت براي جهانيان دانسته و بر اين باورند كه بايد به عقلانيت كمك كرد ( البته تفسير هاي ائدولوژيك حكومتي اكنون در اين مبحث جايگاهي ندارد و اگر نه انان ايه ي شريفه ي لا اكراه في دين را هم بر خلاف تمامي تفاسير شيعي و اسلامي تفسير به راي خود نمودندو...)
ب - گروه عمده اي كه با تمايلات انارشيستي در هرج ومرج و نگاه وحشت اوري در هنگام ظهور امام عصر مبتني بر انتقام به قصاص قبل از جنايت در نهان و ضمير ناخود اگاه خويش ( شايد) تكيه دارند و اقاي مصباح يزدي از اين گروه شناخته مي شود كه در زمان مرحوم ايت ...خميني نيز جايي و منسبي نداشت . توضيح ان كه هر كس در نزديكي ظهور امام غايب كمك كند از ياوران ان حضرت محسوب شده و جايش بهشت مي باشد كه عمر و لذتي جاودان دارد و...)
خلاصه كاست قدرت ايران داراي دو جهان بيني و نگرش مذهبي ويژه ا ي از تشيع وا سلام است
كه گاه تركيبي و گاه خالص تر مي گردد و داراي ائدولوژي ويژه اي است كه كه امكان راه يابي و درك ان براي تعامل با ان بسيار دشوار است و نياز به پيش نياز هاي خاصي از قبيل پيشينه ي خانوادگي – سابقه ي انقلابي گري – جنگ و ارايه ي يك يا چند شهيد خانداني است .
مساله اي كه به سبب همين نگرش ويژه اكنون در استانه ي ورود به بحران فقدان نيروي انساني شايسته و معتمد است و در حال پيري و تبديل شدن به اقليت فكري و اعتقادي همچنان كه شوروي در برهه اي از زمان دچار ان شد ( رهبران قبل از گورباچف) و يكي از عمده ترين وحشت هاي رژيم همين نيروي ويژه و مورد اعتماد مديريتي است كه ممكن است در نسل دومي هاي كاست منجر به وقايعي همچون شوروي شود از همين روي مديريت در درون همين كاست قدرت فقط مي چرخد حال چه راست و چه چپ باشد ).
به هرروي كاست قدرت در ايران با توجه به اين ويژگي ها و جهان بيني تعريف جديدي از اخلاق ( كه اسلام دين اخلاق است در روايت اني بعثت ....) رفتار اجتماعي و رويكرد و راهبرد را عرضه مي كند و به نسبت نوع و چگونگي برخورداري درون كاست از قدرت – ثروت – دانش – تعامل با جهان و....بتدريج از لايه هاي افراطي درون كاست جدا شده و به لايه ي متعادل تر ان مي پيوندد نمونه ي ان اقاي مشايي است كه نوع نگاهش به انسانها و ملت ها تابعي از ميزان تعاملات با جوامع و برخورداري هايش از قدرت و شهرت است كه او را در تقابل با لايه هاي افراطي اي كه اورا در درون كاست همراه با اقاي احمدي نژاد بالا اورده اكنون ديده مي شود و همچنين نظرات خود اقاي احمدي نژاد كه بنظر مي رسد به هر وسيله اي درصدد گريز از پيشينه ي رفتاري و كرداري اغازين روز هاي رياست جمهوري خود و ان بيانات اغراق اميز و مصيبت بار ش در مورد ملت ها و به ويژه اسراييل است.
به هرروي اينك تبار شناسي جنگ قدرت و چرخش هاي ان در جابجايي اقتدار و نقش طبقات دروني كاست ( كاست در درون خود داراي طبقات و لايه هاي بسياري است كه از سرامدي تبارگرايي روحانيت تا طبقه ي نازله ي غير روحاني شهيد داده ي انقلابي و..گسترده است با لايه هايي ميان وند ) اولويتي انكار ناپذير در درك مخاصمه ي جاري بنظر مي رسد:
· .
از انتهاي ابتدا
خار ترم كه تازه زباغم بريده اند – مطرود بوستانم و مردود اتشم


ابتداي انقلاب اسلامي شعار استقلال - ازادي و جمهوري اسلامي مبنايي براي جهت يابي و گذار به سوي اتوپيا و يا ارمانها و ارزوهايي گرديد كه توقع و انتظار جمعي را فراز اورد اما متعاقب آن شرايطي پديدار گرديد كه اقتضائات وبرآيند معضلات فراروي انقلاب نشان داد كه دو گروه عمده بر سر راه اهداف انقلاب به گمان بعضي ها ايستاده‌اند يا حداقل آن كه انقلابيون از اين دو گروه متنفرمي باشند و در شرايط اجتماعي آن روز چالشي عميق نسبت به اهداف و راهبردانقلاب هستند
گروه نخست تحصيل كردگان بودند كه از درون خود تكنوكراتها را شكل مي‌دادند كه داراي ثبات انديشه و تفكر بوده و اتوپيا را با عينيت تعويض مفهومي نموده بودند و از اين منظر با ذات در تحرك انقلاب به اصطكاك . فكري مي رسيدند و نسبت به رفتارهاي غيرمنطقي و غيرعقلاني موضع‌گيري مي‌كردند .
گروه دوم اريستوكراتها و ثروتمندان بودند كه همواره لايه‌هاي قدرت را شكل داده و نسبت به اهداف انقلاب و شخصيهاي درون آن دچار تشويش، بحران و پالش بوده و هويت آنان را به چالش ژرفي مي‌كشيدند،
برآيند اقتدار انقلاب در واپسين سالهاي پيروزي قلع و قمع گروهها، سركش و دگرانديش اين دو طبقه بود، و در اين ميان گروهها و اقشار بين طبقه‌اي نظير سرمايه‌داران و تجاركهبه نوعي با سرمايه داري داخلي يا به اصطلاح كمپرادوبودند مورد اقبال قرار گرفتند در مقابله با سرمايه داران بين‌المللي كه اين گروه تبديل به دشمن شده بودند به زعم برخي از انقلابيون ليكن در درازمدت به سبب اقبال عمومي و فروكشي احساسات و عواطف نمود و نمادي ديگراين تقابل پيدا نمود ، جامعه و به ويژه طبقات حاكم با توجه به استقرار خويش و ضرورت تعامل با جهان خارج، عدم توانايي در برنامه‌ريزي و ساماندهي جامعه و بروز مشكلات و معضلات بسيار، جامعه‌ي تحصيل كرده و تكنوكرات و سرمايه‌داران و تجار بين‌المللي را مورد عنايت قرار دادند تا بتوانند از تخصص آنان درساختار در رفع چالشهاي فراروي بهره گيرند اما ترس از فقدان تعهد و خارجي ستيزي بر امده ازفقدان توانايي سبب گرديد اينرويه به سوي خاصي گرايش يابدوخودموجبي براي ايجادوپاي گيري گروهي جديدشدكه انقلابي متعهدخوانده ميشدندبدين سان در دهه شصت گزينش دانشگاهها،
سهميه‌هاي ويژه‌ي مرتبط با انقلابيون و,وجود سهميه‌هاي خاص، اعطاي تسهيلات بسيار و فشار بي‌نهايت براساتيد و معلمان اين قشرها و گروهها را وارد صحنه كرد. بدين ترتيب از اوايل دهه‌ي 70 گروه كثيري از فارغ التحصيلان وابسته (عمدتاً گروههاي علوم انساني، مديريت و…) وارد فضاي مديريتي كشور شدند و همزمان از اواخر دهه هفتاد سرمايه داران و تجار بين‌المللي وابسته به ساختار قدرت رخنه نمايي كردند. اين روند در فرجام سبب شكل‌گيري مناسباتي نوين در كشور گرديد و به آرامي طبقه‌ي جديد آرستوكرات را شكل داد.
طبقه‌اي كه از اكثريت آن از قلب ساختار قدرت انقلابي برخواسته بود و يا اشراف و تحصيل كردگاني كه با نظام انقلابي همسو شده بودند، حال اقتدار و جاني دوباره يافتند بدين ترتيب كه از اواخر دهه‌ي شصت با ظهور تكنوكراتها ساختار قدرت تمايل عظيم به سوي تحول در مناسبات مالي، صنعتي، ارتباطي يافت، در عين حالي كه از گروه نخست انقلابي تنها بخش محدودي همچنان مصدر امور بوده و عده‌ي كثيري به تدريج از گردونه‌ي اقتدار خارج شدند، اين روند تا اوايل دهه هشتاد با قدرت تمام تداوم يافت و به تدريج بر توانايي و امكانات گروه تكنوكرات و آريستوكرات انقلابي افزوده مي‌شد و از گروه نخست انقلابي كاسته مي‌شدگروهي كه بااحساس گرايي وروابط عاطفي انقلابي عجين گرديده وتحول منجربه تغييررادرراستاي خردورزي نپذيرفته واحساسگرايي انقلابي ارمان وهدف انا ن بود.امادراين ميان بازاريان وابسته به ثروت وروابط داخلي واقتدارسنتي كه همان گروه سلف خرسابق بودندروابط جديدوعقلانيت حاكم برگسترهي نوين تجارت رابرنتافته ووپشتوانه ي گروها ي فشارگرديدندكه همچنان ازعقلانيت ديني گريزان وعواطف سنتي راطلب مي نمودند.

تكنوكراتها متنفر بودند چرا كه فضاي حياتي آنها را در اقتصاد وابسته، درون‌گرا و عقب افتاده تهديد مي‌كردندكاست پرقدرتي را شكل دادند كه صفت بارز همگي كمي سوادي و سطح تحصيل و در نتيجه عدم توانايي در ارتباط باتعاملات نوين ومدرن جهان مدرنيته، فضاي بين‌المللي، تجارت فرامرزي بود ،واين تعارضي بنيادين بود چرا كه از اواخر دهه‌ي شصت بنا به ضرورت كشور الزاماً به سوي تجارت، صنعت و خدمات تمايل يافته بود و اكثر بزرگان وانديشمندان تكنوكرات به اصطلاح متعهد كه حال نقشي مهم يافته بودند به سبب فشارها به سيستم اموزشيذ داراي مدارج ومدارك علمي نظرگيري شده و با عنايت به ضرورتها ضمن ايفاي نقش مديريتي نقشي مهم در صنعت، تجارت و اقتصاد مي ايفا مي‌كردند، اما بدنه‌ي پائيني و كم تكاپو و اغلب بي سواد آن به سبب كمي دانش
بود و


قادر به درك شرايط و انطباق خود با شرايط نبود، بدين ترتيب ساختار قدرت به
نوع خاصي شكل يافته بود كه هم در تكاپوي ثروت بي‌انتها بود و هم مي‌بايست حفظ ظاهر كنند، اين چنين بود كه لايه‌هاي مياني و متخصص اين ساختار با تمايل به تكنوكراسي از مجموعه گريخت يا توسط ساير مولفه‌ها بعدها حذف گرديد
به هر روي اين روند تداوم يافت تا آنجا كه كاست قدرت در ناچاري و استيصال با تحولي كه در دوم خرداد افتاد به
يكباره دچار بحران و تشويش بنيادين گرديد و از آنجا كه اين آغازي بر افزايش توانايي و قدرت تكنوكراتها تحصيل كرده ي درون كاست بود


… بود و اين گروه تمايل آشكاري بر توسعه ي حوزه ي كاست وتسري ان به منظور گسترش و هم عزمي بر تغيير مناسبات رفتاري داشت واراده ي آن نمود كه تعاملات اقتصادي و صنعتي را همسو و همپاي مناسبات جهاني نموده و با جهان به تعامل و ارتباط بپردازد( افزايش گروه واقبال عمومي به خردگرايان درون كاست قدرت در تقابل با لايه ها ي افراطي..)
از قلع و قمع روشنفكران تا كتابها و نشريات در انتها تير خلاص را بر روند تكنوكراسي شليك كردمرگ مظلومانه ي
تكنوكراسي سبب گرديد . بدين لحاظ گروه خرد گريز و انارشيست هرج و مرج طلب درون كاست قدرت با حمايت طيفي از انان كه فرصت قدرت گيري و مديريت فرو دست را در خارج كاست نداشتند همچون سپاهياني كه از مسابقه ي ثروت اندوزي سهمي نداشتند جريان خفته، احساساتي و عاطفي گرايان خردگريزبا زوروتوانايي هاي بازاريان كم دانش و كم سرمايه ي متكي به بازار داخلي كاست قدرت را بدست گرفتندد، اين روند به سبب دو شاخصه‌ي فقدان و عدم توانايي علمي در سازماندهي اجتماعي
وعدم توانايي در مقابله و هماوردي با طبقه‌ي جديد آريستوكرات انقلابي دوباره شرايط نخستين انقلاب را باز آفريد، و همچنان كه در اوان انقلاب بر هر دو گروه حمله مي‌شد، اين دور از مناسبات قدرت نيز چنين شرايطي را پديد آورد و كاست جديد قدرت يافته ي درون كاست بزرگ هر دو گروه را به شدت مورد حمله قرار داد، حتي تهاجم به تكنوكراتهاي دروني را نيز لحاظ كرد و با تمام قوا و قدرت به تمامي زيرساختهاي عقلاني حمله كرد،
گويي دگربار ضرب المثل عاميانه مصداق يافت كه مي‌گويد: «
چراغ در حال خاموشي قبل از خاموش شدن به يكباره شعله مي‌كشد»
درست آنچنان كه در دوره‌ي پروستريكاي شوروي چنين شد و… با اين حال اين روند هنوز خاموش نشده، دليل آن خواست عمومي براي بقا نبود و نيست بلكه مولفه‌هاي بيروني اثرگذار بر اين روند است، همچنان كه در اول انقلاب جنگ موجبي براي بروز اقتدار بي‌انتها گرديد در اين دوره نيز جنگي جديد و خود خواسته مي‌تواند و مي توانست به ابقاء فزاينده‌ي كاست قدرت كمك نمايد، از همين روي نوع تعامل و ارتباط اين كاست قدرت با جنگ طلبي رويه‌اي واضح و بسيار نماياني است كه در تاريخ نمود ها و نمادهاي چشمگيري داشته است، اگر به رفتارهاي سياسي و تعاملاتي دوره‌‌هاي اخير كاست قدرت توجه شود در تمامي اين مدت، طبقه‌ي نوظهور در كاست قدرت تمايل شديد و بي‌انتهايش در بروز جنگي محدودو البته غير فرسايشي را نشان داده، جنگي كه اركان و بنيادهاي آن را نابود نسازد و در عين حال قادر باشد به. بستري براي گسترش اقتدار لايه ي جديد قدرت يافته ي درون كاست منجر شودالبته نه جنگي تمام عياركه در ان صورت لايه جديد كاست قدرت عقب‌نشيني مي‌كند( البته در اين نوسانات گرايشي نقش عقلا و تكنوكراتها را نيز نبايد از نظر دور كرد، همانها كه با تمامي حيثيت تلاش مي‌كنند وارد جنگي بنيان برافكن براي سيستم نشوند چرا كه به خوبي از توانايي‌هاي خود و طرف مقابل خبر دارند) اما مساله ي اساسي اين است كه چرا كاست قدرت نو برآمده اين چنين بي‌پروا در جستجوي مصيبت و آشوب است، چنين به نظر مي‌رسد كه اين گروه به سبب ناتواني در ساماندهي كامل اوضاع چالش ژرف در بهبود شرايط، ناكامي و نااميدي به ويرانگري شكل يافته دسته يافته‌اند. ويرانگري ژرفي كه با نگاه ايدئولوژيك گره خورده است و تمايل شديد به مصيبت و رنج كشيدن را در آنها زنده نموده است و تا آنجا پيش رفته كه ايدئولوژي كشتار و قتل و غارت ايدئولوژيك بر كل روند رفتاري آنها غالب شده است، از همين روي اين نوع نگرش اين بخش از كاست قدرت ان ها را در مقابل ديگر اعضاي كاست و در بيرون از ان ژرف انديشان معرفتي و ديني در تمامي طبقات، قشرها و گروهها نيز قرار داده است و از گروههاي شادخوار تا مراجع تقليد اميد پايه. تعارضي كه بشدت اكنون بنيادين و ژرف گرديده ظاهر شده .
به ديگرسخن تقابل اين دو ساختارازدوجهت ويژه است نخست تعارض انديشه اي از كاست كه عالما ن ان باوربهارمردمان امام حاضر(عج)بوده وخيروشادكامي جهاني ارزومي كنندبراي تمام بشريت فارغ ازرنگ ونژادودينشان در حد و حوصله ي كاست وديگرتضادي است كه لايه ي قدرت يافته ي نوين احساس مي كندومي انديشدكه اين علماازاحساس گرايي سنتي به خردورزي وعاطفه ي عقلاي ي رسيده اندوبدين لحاظ ازسكو ن وارامش استقبال كرده وبه تعبيري طبقه ي نوين اريستوكرات دين ي راساخته اندكه تمايلات جنگ طلبانه شان فروكش نموده ولذامستوجب بدنامي وتحقيروتاديب مي باشنداز اقاي رفسنجاني و طبسي و ...تا نواده ي مرحوم ايت ا..خميني و خاتمي ها شايدازمنظرپيش گفته بتوان رزمايش اخيردرتقابل اقاي پاليزدارو روحانيت را نيز تعبيرنمو د به هرروي مساله ان است كه درتقابل جديد چند مساله رخنمون گرديده ابتدا ان كه عقلانيت عاطفه ي خردورز پديدار مي سازد واين عاطفه ذاتا نيك سرشت وخيرخواه است ونماد ان پرهيز از دشمني واشوب طلبي است وديگرانكه درميان امواج خروشان طردعقل ديني وخرد جمعي جهاني ترحم وحرمت داري اصلي فراموش شده است وپرده دري ايين ي پسنديده ي اين كاست به ويژه لايه ي جديدش يعني اقاي احمدي نژاد و دار دسته اش مي باشد .
ازاين منظركه هتك حرمت جايگاهي رفيع دارد درساختار جديدقدرت بيراه نخواهد بود اگراين طيف با هتاكي نسبت به بزرگان وحكما بشري خرد جمعي وجهاني رابه سخره گرفته وبه سبب اين كودك تباري و عنا د ورزي حاصل از ناكامي با كژ انديش ي ضمن فروپاشي اعتبارملي درصدد تقابل با تمامي جنبنده هاي خرد پيشه برامده و بزرگترين كژتابي اخلاق سياس ي كه جنگ است را توسعه وتحسين نمايند.
به هر روي چنين به نظر مي رسد كه از ابتداي انقلاب سعه ي صدر وبردباري اخلاقي نسبت به گروهها وطبقات دروني كاست به شكل ذيل بوده است(اين پيش درامد ازان روي است كه بازيابيم رفتارهاي پسين به نسبت اعمال پيشين چگونه بوده وميزان درك وعمل به اخلاق انساني در تقابل و يا تعامل درون كاست و بيرون ان چه شرايط ي داشته است)
اين نمودار به نظر مي‌رسد در اوايل انقلاب چنين بوده است:

دشمنان
شدت برخورد
نوع برخورد
تمايل
مدت زمان تقريبي
اول انقلاب
تجار بين المللي تمامي گروه عقل گرا
شديد
حذف فيزيكي
احساسات و عواطف
1
دوره تكنو كراسي (تمايل به تكنوكراسي)
گروههاي احساساتي و غير عقل گرا
كم
حذف مديريتي
عقل گرايان تجار بين‌المللي برنامه ريزان
2
دوره‌ي كنوني
تجار بين‌المللي و مديران عقل گرايي ريشه‌دار در انقلاب تكنوكراتهاي انقلابي
شديد
حذف مديريتي فيزيكي
ويرانگران احساساتي
3

دشمنان درجه دوم: تجار بين المللي حرفه‌اي عقل گرايان حرفه‌اي خرد جهاني

بدين لحاظ خاستگاه و تكيه گاه اين سه دوره را در تحول و قدرت يابي كاست مي‌توان تقريبا اينچنين دانست:


.
اول انقلاب خاستگاه اقتدار - 1-
سنت + طبقات سنتي جامعه يعني بازار + روحانيت سنتي + زمين داران و كشاورزان
دوره‌ي تكنوكراسي يعني اصلاحات خاستگاه اقتدار 2-
دانش + طبقات برآمده از ژرفاي سنت و دگر انديش مذهبي + تجار بين‌المللي + صنعت
دوره كنوني خاستگاه اقتدار 3-
سنت سركوب شده‌ي خود ويرانگر + روستا + كشاورزان + لايه‌هاي عقل گريز

در اين دوره قدرت گيري و يا قدرت يابي لايه ي سوم كاست اتكاء فكري حتي از حوزه‌ي بازار به عقب‌تر گرايش يافته و به حوزه‌ي روستاهاي دهه‌ي 40 -50 رسيده است در دوره ي سوم نهادهاي مدني وعقلاني دچارپسرفت وعدم اقبال كاست گرديده و چنين بنظر مي رسد كه سطح اخلاق سياسي و انساني در روابط بين الملل و داخل دچار فرونشيني وفرسايش ارزشي گرديده است و انارشيسم برامده از جهان بيني توام با ناكامي در عرصه ي مديريت اجتماعي و اقتصادي سبب ان گرديده كه بطور كلي شيرازه ي كاست در حال فروپاشي قرار بگيرد چرا كه در درون كاست بر خلاف ان چه مردم مي انديشند( رهبري هم در شوراي نگهبان كه همگي از اعضاي كاست قدرت هستند بشدت مورد مواخذه و پرسش قرار مي گيرد)
سه لايه ايي كه شكل گرفته و داراي قدرت است يعني تكنوكراتهاي داخل كاست محسن رضايي و قاليباف ... تا اقاي خاتمي و نواده ي مرحوم ايت ا.. خميني و...
– اريستوكراتهاي ديني همچون اقاي هاشمي رفسنجاني و طبسي و ..
- گروه باز مانده ا ز سال57 و انارشيست هاي وامانده از ثروت و قدرت و به نوعي بيچاره و همچون اقاي احمدي نژاد و ....
چنان عرصه بر هم تنگ كرده اند كه رهبري نيز قادر به متعادل سازي و همسازي انها نيست .شايان ذكر است كه نقش رهبري در اين ميان ( غير از نقش كاريزماتيك مرحوم ايت ا..خميني كه ايشان نيز داراي محدوديت رفتاري بود انچنان كه با نوشتن نام ابن عربي در ان و تفسير سوره ي حمدبه چالش كشيده شد ) نقش هماهنگ كننده ي كاست و تباني با لايه ها ي مختلف براي قدرت نيافتن لايه اي خاص بوده و حفظ خود .
اما اينك بنظر مي رسد كه رهبري با تباني اي كه با انارشيست گرا ها ي داخل كاست ( اقاي احمدي نژاد و.. ) كرد دچار مشكل بزرگي شده و دو طيف تكنوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي را بر عليه خود متحد كرده ( در سفر چند ماه قبل اقاي خاتمي به مشهد انچنان استقبالي از او توسط اقاي طبسي شد كه در زمان رياست جمهوريش هرگز نشده بود و ان چنان بي اعتنايي به ورود احمدي نژاد كرد كه حتي نمايند ه اش را هم براي خوشامد گويي نفرستادو...) و از سوي ديگر خود با تهديدي جدي مواجه شده و ان اين كه اين طيف انارشيست كه ساحت كاست را موريانه وار تخريب مي نمايند از فرامين و دستوراتش پيروي نمي كنند و اكنون با مشكلي جدي مواجه شده است .
( داستان در ايام جواني ام در محله ي ما دعوايي شد و طرف دعوا كه حريف ان طرف نبود ناچار با پول گروهي لات و اراذل وارد محله كرد كه ان طرف را بترساند ان طرف ترسيد و در خانه نشست اما مصيبت اورنده ي لات ها و لمپن ها تازه شروع شد چون تا پول به ان ها نمي داد هم كتك مي خورد و هم به زور لختش مي كردند و او هر روز خودش را دشنام مي داد كه اي كاش گردنم را بچه محل خودمان مي شكست اما پاي اين اراذل به اين جا باز نمي شد گويي چنين اتفاقي نيز در شرف وقوع است از پاليذدار و تا كردان چنين مي نمايد كه ادم هاي رهبري و بزرگان روحاني در معرض اسيب لمپن هاي خود اورده و خود ساخته اند و...) .


اما نبرد قدرت جنگ در اوردگاه باورها و ناكامي ها و استانه ي تحمل رهبري چرا كردان چنين بي ابرو شد و چرا صادق محصولي اين سردار سرمايه دار براي وزارت كشور در اين شرايط سخت و دشوار اقتصادي و سياسي به مجلس معرفي شده و سر انجام ان كه سرنوشت رياست جمهوري در ايران چه خواهد شد در اين نبرد دروني كاست قدرت ؟
اكنون تمامي رزم اوران در صحنه ايستاده اند غير از اصلاح طلبان درون كاست و بيرون ان يعني تكنوكراتها چرا اين گروه وارد صحنه ي كارزار نمي شود؟

ايا ايستاده اند كه نيروهاي طرفين مستهلك شود وان گاه انان از كمين گاه بيرون ايند و سرنوشت كاست را به دست گيرند و يا مساله ي ديگري در ميان است ؟

به هر روي سه اصل اساسي را بايد در نظر گرفت:

1- رهبري در ايران نقش تعدل ساز خويش را بشدت از دست داده است ان چنان كه در طي چند دوره از جمله يكبار در مشهد در دوره ي دولت اقاي خاتمي بيانيه اي با عنوان انان كه گوش نمي دهند منتشر شد و مفاد ان اين بود كه اگر اقدامي در جهت كنترل اصلاح گرايان صورت نگيرد انان كه رهبري را بر گزيده اند قادر خواهند بود او را ساقط سازند كه تقريبا پس از ان نامه ي 150 سردار به نوعي نشت اطلاعاتي كرد كه دولت را به كودتا تهديد كرده بودند بار ديگر در چند ماه مانده به اتمام مجلس خبرگان رهبري یک شایعه ایی از روند رو به تزايد انتقادات از رهبري و احتمال اسقاط ايشان در ناتواني اداره ي كشور خبر دا د و در حدود بهار بار ديگر در جريان مبارزه بر سر تصاحب كرسي رياست مجلس خبرگان رهبري از تعارضات و انتقادات از رهبري به سبب ناتواني در اداره ي كشور در ان مجلس اخباري به بيرون درز كرد

2- توافق و همكاري رو به تزايد تكنوكراتها ي درون كاست با اريستوكرات هاي ديني همچون اقاي طبسي و رفسنجاني و ناطق نوري و ... موجب ايجاد بلوك جديدي در كاست قدرت گرديد و رهبري را كه همواره نقش متوازن كننده را بر عهده داشته به چالش جدي واداشته ان چنان كه وي به پشتيباني بي دريغ از گروه بازمانده وانارشیست ماب همچون دولت مردان کنونی و يارانش ناچار شده و اين فقط يك حركت تاكتيكي است تا بتواند با كمك اقشار و گروه هاي فرودست در برابر بلوك قدرتمند پيش گفته در مجلس خبرگان رهبري به يك تعادلي دست يابد

3- در درون كاست گروه بازمانده از تفكرات 57 كه همچنان چماق داران با گرايشات لمپني سياسي هستند و با توجه به جهان بيني خويش در صدد اشوب و هرج و مرج مي با شند اين تحرك را فراافكنانه نموده و تسري اشوب را به خارج از مرز هاي سرزميني معطوف نموده و در اين گذار به الطبع از همراهي و همكاري موتلفه و گروهايي بسياري كه به واقع سرمايه داران كمپرادور هستند و بازار و دلالي هدف انان است و قطع ارتباط با خارج و داشتن رانت ويژه در واسطه گري و واردات . اما ائتلاف اين گروه يعني چماق داران و سرمايه داران طيف موتلفه و سپاهيان فرو مانده از تحصيل دانش و رتبه و دارايي كه همگي انگيزه و دليل ويژه ي خويش را در دشمني با تكتوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي ( بدون لحاظ نمودن ديگر مولفه ها از جمله فطرت گرايان و نيك انديشان پايان جهان و گروهي هم فكر ايت ا.. سيستاني و گرايشات ظاهري سياسي شان ) دارند بديهي است كه در فرداي پيروزي نمي تواند پايدار باشد و قطعي است كه جريان انارشيست گرا و لمپن ماب هرگز نخواهد توانست در كنار موتلفه اي كه در جستجوي سود و ارامش در بازار داخلي است در نهايت قرار گيرد چرا كه اهداف ان ها از هم بشدت فاصله دارد و هر دوي اين طيف ها با سپاهيان و گروههاي فكري كه معتقد به رفع ستم داخلي و براندازي رانت و يا در اختيار داشتن رانت جديدي است نمي توانند در زير يك سقف هرچند به حكم حكومتي كه فقط ارزش مصرف براي بيرون كاست دارد بسر برند .
بدين لحاظ اكنون اين سه گروه كه با كمك هم تكنوكراتهاي اصلاح طلب را به هر وسيله اي از تقلب تا رشوه و ...از گردونه ي حكومت بيرون راندند در حال سهم خواهي و تحقق اهداف خويش هستند از همين رو است كه اقاي حسين شريعتمداري به دولت كه سكان ان در دست يك انارشيست بحران گرا است در اين اواخر مي تازد و در مقابل دولت با بالا و پايين كردن قيمت ها و دستورات ويژه در بازار بشدت مداخله مي كند كاري كه هرگز بنا بر سند چشم انداز 20 ساله نمي بايد وقوع يابد از ان سوي سپاهياني هستند كه سهم از رانت و بهره برداري از فرصت ها را مي طلبند و لذا بايد به دارندگان ديرين اين رانت ها حمله كنند نگاهي به رفتار اقاي حسن عباسي تا پاليزدار از اين دست است .
با اين همه مساله اين است كه در چنين اشوبي مشمئز كننده كه اخرين بارقه هاي اميد ملي را تباه مي سازد چگونه شخصي مثل اقاي كردان به وزارت مي رسد و چگونه در اين تعامل حذف مي شود و چگونه اقاي محصولي سردار ميلياردر به عنوان وزير معرفي مي شود ان هم با فكس كدام بخش از كاست قدرت گرفته درگير اين ماجرا بود؟

اقاي كردان داراي روابط گسترده اي با نيرو هاي اطلاعاتي و موتلفه بود ودر مقام امور مالي صداو سيما نقش بسياري براي اعطاي رانت كسب انحصاري تبليغات در صداو سيا را براي شركت هاي خاص اغلب مرتبط با سپاهيان ثروتمند اعضاي سازمان اطلاعات و موتلفه ايفا كرد و با ان پشتوانه ي مالي بسيار در صنعت نفت در افريقا اقدام كرد هر چند كه هرگز اين اطلاعات پخش و گسترده نشد و هم وي بود كه تامين كننده ي مالي بسياري از اشخاص مورد اعتماد سپاهيان برخوردار و اطلاعاتي ها موتلفه بود بدين ترتيب اقاي كردان به دليل همين ارتباطات نفتي و خريد چاههاي نفت در افريقاي مركزي به سمت قايم مقام شركت نفت معرفي شدو ... ان گاه ايشان را سپاهيان و اطلاعاتي ها و موتلفه با فشار بسيار به دولت وارد حوزه ي وزارتي كردند اما اين در تقابل عيني با خواست ها و اهداف سپاهيان بازمانده از ثروت و دانش و مديريت ( محروم) بود لذا با سرعتي بسيار هنگامي كه نتوانستند به اهداف خويش ( در تصدي مقامات و مسوليت ها پس از حدود 3 ماه) اين گروه از سپاهيان دست يابند به سبب توانايي هاي اطلاعاتي از يك سو و همراهي بخشي از افراد نزديك به بيت رهبري همچون اقاي شريعتمداري كيهان بشدت مورد تهاجم قرار گرفت اين مخاصمه هنگامي به اوج خود رسيد كه گروه انارشيست و لمپن ماب برخلاف ظاهر دفع كننده گي خود وارد معركه شدند و بدين ترتيب جبهه ي ضد كردان علي رغم دفاع ويرانساز به ظاهر طرفدارنش ان چنان مستحكم شد كه وي تبديل به مهره ي سوخته شد و مي بايست برود( ايا اقاي محسني ثاني نماينده ي سبزوار يكي از دوستان و دريافت كنندگان رانت تبليغ انحصاري و سرمايه گذاري در نفت افريقا بود و از فرماندهان سابق اما متمول ايا يك سخنراني به نفع كردان انجام داد؟)
افول ستاره ي بخت كردان به انجا برگشت كه نتوانست قرارداد كسنت را امضا نموده و در انتقال سرمايه نقش ايفا كند .بدين ترتيب اكنون اين سه گروه در كشاكش قدرت در داخل كاست هستند بي ان كه به بلوك ايجاد شده توجهيي نمايند جرا؟

چنين به نظر مي رسد كه چراغ در حال خاموشي به يكباره شعله مي كشد و اين ائتلاف سه گانه ي موتلفه (كه دشمني اش با تكنوكراتها كاملا صنفي و مرتبط با سود بود )- سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت ( كه دشمني انها با تكنوكراتها و اريستوكراتهاي مذهبي ريشه دار فقط در تضاد منزلتي و طبقاتي و تحصيل دارايي و اعتبار بود ) و انارشيست هاي لمپن ماب (كه عداوت انها با تكنوكراتها و اريستوكراسي ديني و حتي ولايت فقيه فقط ريشه اي در ناكامي و باور به تئوري ظهور مصلح جهاني و ايجاد اشوب دارد) با گرايش رهبري به موتلفه و بدنه اي از تكنوكراتهاي متمايل به حفظ وضع موجود در حال فروپاشي ائتلاف بوده و رهبري با انجام تغييراتي استراتژيك در برابر اريستوكرات هاي مذهبي كه خطر بالقوه اي براي تداوم رهبري ايشان مي باشند و از سويي ترس و بيم از انارشيست هاي لمپن ماب به سبب به مخاطره انداختن كليت و موجوديت نظام و حتي نافرماني از وي اكنون در صدد ايجاد ائتلافي جديد در درون كاست قدرت است و البته از راهبرد خودويرانگري دشمن توسط خودش بشدت حمايت و استقبال مي نمايد حتي اگر در اين ميان نيروهايي همچون كردان كه بخش عظيمي از بودجه ي غير رسمي بيت و تحقق اهداف رهبري را در مقطعي از زمان انجام داده اند ان چنان كه در روزهاي اخير كاملا مشهود است كه با پيش انداختن احمدي نژاد و حتي تاكيدات و الزاماتي ويران ساز و سپس رهاسازي و تنها سازي وي در برابر ديگران در پي انهدام او و نوع تفكر وي است به تعبير ديگر از لمپني براي بيرون راندن تكنوكراتهاي تجدد طلب و اصلاح گرا بهره برد و حال مي خواهد به هر طريقي خود را از شر اين گروه هنجارشكن و بحران ساز خلاص شود از همين رو است كه با ارسال چراغ سبز هاي ويژه احمدي نژاد را در دامچاله اي مي خواهد بيندازد كه ديگر سر بر نياورد ( معرفي اقاي محصولي جز اين تعريفي ندارد ) همچنان كه در قضيه ي كردان ايشان مي توانست با دستوري حكومتي پرونده را مختومه اعلام كند و نكرد
. اما مساله اين است كه رهبري با تعارض اشكاري كه با تكنوكراتها از به ظاهر اصلاح طلب تا محافظه كار به سبب دانش و توانايي هاي گسترده ي انان دارد و با پديده ي ايجاد بلوك قدرتمند مخالف خود در كاست قدرت كه در مجلس خبرگان اكنون شكل گرفته براي بيرون راندن انارشيست هاي لمپن چه گزينه اي را انتخاب خواهد كرد كه از سويي بلوك قدرتمند داخل كاست را راضي نگهدارد و از سويي متحدان ديگرش موتلفه و سپاهيان بازمانده را و در عين حال از شر نافرماني و شرارت گروه بازمانده از تفكر 57 نجات يابد ؟
چنين به نظر مي رسد با توجه به نفوذ بسيار زياد تكنوكراتهاي نظامي در سازمانهاي خود و خصلت فرمان پذيري ان ها از سويي و شخصيت مقتدرانه و جاه طلب انها از سوي ديگر به خاطر حفظ وضعيت موجود كه خواسته يموتلفه است و رضايت سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت گزينه ي بعدي رهبري يك نظامي از جنس قاليباف اما با توانايي هاي بيشتر و... خواهد بود( اگر چه ملاقات قاليباف با ايت ..سيستاني و عدم ملاقات اچمدي نژاد با ايشان پيام بسيار مهمي به همراه داشت و ان دادن وجهه اي فرامرزي و فراسرزميني به قاليباف بود و هم حضور ايشان در داويس ...) با اين حال اكنون كاست قدرت حاكم به رياست رهبري در حال نابود سازي بخشي از ائتلاف خود با تشويق رهبري بدست خود است . اين سناريو ادامه خواهد يافت تا زمان انتخابات .كه در ان بايد كاست قدرت با ائتلاف - حال به هر طريق ممكن از تقلب تا جعل - شخصي را به قدرت برساند اما قطعا ريس جمهور بعدي اقاي احمدي نژاد و خاتمي نخواهند بود چرا كه ورود دوباره ي اقاي خاتمي اتوريته ي رهبري را مي شكند و چنين به نظر مي رسد تمايلي وصف ناپذيروجود دارد در رهبري كه با حضور ريس جمهوري نظامي گرا با ادراك و ارتباطات ديپلماتيك و فرمان پذيري بسيار سركوب نيروهاي مخالفش در كاست قدرت و پايگاه هاي عمومي انها در دو نيروي سازمان يافته ي كشور يعني روحانيت و بسيج اقتدار و اتوريته ي رهبري را بازگرداند.
بدين ترتيب اكنون كاست قدرت در ايران شاهد سه بلوك عمده است:

1- بلوك رهبري با همراهي موتلفه – سپاهيان بازمانده از قدرت و ثروت و بخش كوچكي از اريستوكراتهاي مجلس خبرگان كه به سبب سن بسيار و فقدان درك و فهم مسايل جهاني و داخلي همچنان در حمايتش ايستاده اند مثل اقاي معصومي نماينده ي مشهد و نماينده ي ولي فقيه و ريس دانشگاه ازاد سابق تربت حيدريه با بيش از 90 سال سن يا اقاي خزعلي و امثالهم

2- بلوك قدرتمند تكنوكرات و اريستوكرات با اسم هاي مختلف به فرماندهي اقاي هاشمي رفسنجاني و اعضايي همچون محسن رضايي- خاتمي ناطق نوري – طبسي و.

3- بلوك در حال فروپاشي با توطئه و تدبير رهبري و متحدان سابقش يعني بلوك انارشيستهاي انقلابي و كروهي از بازماندگان فكري سال 57 كه با حركت بسوي ويرانسازي زيرساخت هاي ملي و كشوري در حال جذب نيرو در شهر هاي كوچك و روستا ها و روحانيت كم سواد مي باشندبلوک های 1 و 2 کوشش عمده ای در میلیتاریزه کردن فضای اجتماعی بنمایند بلوک 1در رده ی فرمانده هان و بلو ک2 در ردهی فرودست نظامی تا حدی موفق بوده و این ساختار های یازمان یافته را برای ایجاد پرستیز اقتدار روانه ی صحنه کرده اند تا از مخاتفانشان زهر چشم بگیرند... گرایش به نظامی کردن جامعه بر شالوده ی چنگ قدرت استوار می باشد بلوک 1 با تغییر فرماندهان و بلوک 2 با تحرک رده هایی پایینی و بازمانده یسپاه عزم رقابت و حذف رقبا و مخاتفان خویش را دارند.

.اما با اين همه در چنين شرايطي كه جهان در حال تجربه ي بزرگترين بحران اقتصادي است كه امواج ان زيربناي درهم كوبيده شده ي كشور را اماج قرار داده و بر ميزان فقر و بيكاري خواهد افزود و در جهاني كه دمكراسي و پديده ي اوباما را تجربه مي كند و به سبب انقلاب اطلاع رساني و انفجار اطلاعات در حال فروپاشي مرز ها و انهدام بنيان هاي تنازعات جهاني است ايا كاست قدرت در ايران خواهد توانست به هر وسيله ي ممكن پيروز شود و ايا جوانان و زنان شيردل ايران خواهند گذارد كه كاست قدرت با اقتداري وهم اور به اهداف خويش را محقق سازد ؟


و ايا عاطفه ي
خردورز و هوشمند جهان چشم بر اعمال و رفتارهاي كاست قدرت در ايران به بهانه ي بحران اقتصادي فرو خواهد بست ؟


به روز گرسنگي سرمان را فروختيم .
نان خواستيم خنجرمان فروختيم .
چون شمع نيم مرده به سوسوي زيستن .
پس مانده هاي پيكرمان را فروختيم .
از ترس پير كش شدن ريشه اي كثيف .
سر شاخه هاي تناورمان را فروختيم .
غيرت نبود تا بزند پشت دست حرص .
ما كودكانه باورمان را فروختيم .
در چشم گرگ خيره مشو اي پدر كه ما .
پيراهن برادرمان را فروختيم
.دروازه باز و بسته چه توفير مي كند؟
وقتي نگاه بر درمان را فروختيم ....
(شعربرگرفته از:م.ع.جوشايي)
پایان